September 06, 2004

پا تو کفش وب لاگ نويسان (2)

«به ياد گل آقا و "انگولک به جرايد" و "نيش و نوش"»

نيک آهنگ کوثر – وقتي مي خواهيم فرزندانمان را بزرگ کنيم، به آنها تاکيد مي کنيم که بايد به قول خويش پايبند باشند و خيانت نکنند. دروغ نگويند و اگر هم اشتباهي از آنها سر بزند، عذرخواهي کنند...
مسئول ارزشي – عزيز جان! سيستم تربيتي ات کمي قديمي شده. اگر مي خواهي فرزندت موفق باشد به او ياد بده که پايبند قولش نباشد و تا مي تواند دروغ بگويد. اگر هم اشتباهي از او سر بزند، وقيح باشد و به جاي عذرخواهي طلبکاري کند. باور کن بالاترين مقامات مملکتي نصيبش خواهد شد...

حسين درخشان – دسته گل محمدي، آي پاد من خوش آمدي
آيت الله مشکيني – به جاي شعار دادن دو کلمه از امام زمان تشکر کن!

فرهنگ – کانديداي رياست سازمان سيا اعتراف مي کند که صلاحيت کافي براي اين شغل ندارد.
رهبر- اگر ايران بود حتما رئيس جمهورش مي کرديم.

آي تي ايران – گروگانگيرها را ول کن، روسيه را بچسب!
اپوزيسيون خارج از کشور – تندروها را ول کن اصلاح طلب ها را بچسب!

ايگناسيو – در رفتار ايرانيان در مانور تمدن و قدرت، بويي از تمدن و شعور به چشم نمي خورد...
- د ِ نشد ديگه! تمدن 2500 ساله، دروازه ي تمدن بزرگ، گفت و گوي تمدن ها... از نظر شما همه ي اينها يعني کشک؟!

ابطحي – هويدا به توفيق پيام داده بود که: "به توفيقي ها بگوييد که اگر ما توفيق را توقيف کنيم آنها همه شرايط ما را مي پذيرند". جواب توفيقي ها اين بود که "از توفيق عزيزتر براي ما چيز ديگري هم هست که اگر ادامه انتشار توفيق با آن مباينت داشته باشد، آن را که فدا مي کنيم، توفيق است". هويدا گفت از توفيق بپرسيد آن چيست؟ گفتيم: "آن تتمه شرفي است که فکر مي کنيم داريم..."
- آي قربان دهنت! لطف کن اين داستان را براي آقاي خاتمي هم تعريف کن! شايد ايشان زبان تمثيل را بهتر درک کنند...
توضيح اول: اين مطلب در يک رفت و برگشت، از سايت آقای ابطحي حذف شد! شايد فردا دوباره آن را منتشر کند.
توضيح دوم: کم کم فکر مي کرديم چشم مان مطلب را عوضي ديده که خوشبختانه مقاله ی توفيق، بعد از گذشت چهار روز روی سايت آقای ابطحي آمد.

ف.م.سخن – آقايان موضوع اتحاد را رها کنيد...
- رها نکرده اين شده است؛ رها کنند چه مي شود؟!

پائولو کوئيلو – کيمياگر 2 را من ننوشته ام!
ناشر بازاري- عجب آدم خامي هستي شما! فروشش که خوب است. بگو من نوشته ام و بردار به نام خودت به زبان هاي ديگر ترجمه کن! اگر بلد نيستي سفر بعدي بيا بازار بين الحرمين روش کار را بهت ياد بدهم. آره قربونش...

وب نامه – با وصف اوصاف دهه شصت، بايد به ياد آورد دهه هفتاد را که در ياد داغ همان دهه خونين، هر روز سالگردي مي گرفتيم و حلوايي مي خورديم...
- و در دهه هشتاد عده اي حلواها را آماده کرده اند تا به ياد خود ما بخورند...

زن نوشت – کلمات شاعرانه/ از درد زائيده مي شوند/ از آن روز/ کلامي شاعرانه هم نگفتي...
- لابد درد زياد بوده، شاعر سر زا رفته! اگر قابله ي کلمه هم مرتضوي باشد که واويلا!

پوست انداختن – پانزده سپتامبر 2003
.................
...........................
.................
.......................
.................................
بيست و هشت اوت 2004
؟؟؟ ؟؟ ؟؟
؟؟ي؟ ؟؟؟ ؟؟؟ي؟؟...
- اينهم آخر عاقبت شاعري در جمهوري اسلامي! ما که از اين دو قطعه شعر مدرن چيزي سر در نياورديم. مرتضوي جان! شما که اينقدر تيزهوشي بگو چي گفت؟!

پا تو کفش وب لاگ نويسان، بخش اول

sokhan September 6, 2004 07:05 PM
نظرات

سلام ! خانه نو مبارک... از مطلب خوبتان هم مثل همیشه لذت بردم

ALius Maximus September 7, 2004 02:12 AM