October 25, 2004

من هم کري را رئيس جمهور آمريکا نمي خواهم

برای خواندن اين مقاله در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

sokhan October 25, 2004 01:47 PM
نظرات

jenabe sokhan ba tashakor az pasokhetan
avalan bande be hich vajh moafeghe hamle be iran nistam va khod niz dar tazahorate zede jang dar alman sherkat kardam.
amma che jaleb ke khod eteraf mikonid ke zolmi ke be araghiha miravad dar sartasare jahan (va hata az resanehaye keshvare hamle konande) be ettelaye jahanian miresad.
amma akhbare marboot be charkhe gooshte ensan dar zamane sadam az kodam resane pakhsh mishod? dar zemn soale man in ast ke rahe hale pishnahadie shoma chist? inke rahe hal be daste khode mast va.... faghat pak kardane soorat masale hast
dar zemn agar vaghean motaghedid ke mardome roostaie iran(hata motoasebe mazhabie an) goole akhondha ra mikhorand va baraye ghiam ba usa barmikhizand neshangare adame shenakhtetan be mardom hast
be nazare man in no estedlalha az tarikhe masrafesh gozashte

faranak October 28, 2004 05:36 PM

آقای امير

هر چند نظری که نوشته ايد مربوط به اين مقاله نمي شود ولي بد نيست جهت اطلاع شما و خوانندگان ديگری که چنين تصوری براي شان پيش آمده، نکته ای را به اختصار عرض کنم:

برای من افتخار بزرگي است که دوستاني تصور کنند من، آقای نبوی هستم، و نوشته های مرا در سطح نوشته های ايشان قرار دهند. ولي برای خواننده ی آگاه دشوار نيست، تا فرق ميان نوشته های استاد و شاگرد را درک کند و مرتکب چنين اشتباهي نشود. آقای نبوي، استاد طنز، و فردی با ذهن فوق العاده خلاق و آفريننده هستند که قطع نظر از استواری قلم و شيريني بيان، تنوع موضوعاتي که ذهن فعال ايشان آن ها را کشف و خلق مي کند برای ايجاد فاصله ای عظيم با ساير طنزنويسان کافي است.

به قول حضرت استاد شفيعي کدکني، فروتني بيش از حد دليل بر ادعاست، و بر اين اصل مخالف فروتني کاذب ام، اما استاد نبوي در زمينه ی طنز از چنان جايگاه رفيعي برخوردار است، که رسيدن به دامنه های آن هم سخت دشوار مي نمايد. اميدوارم اين توضيح برای شما و ساير دوستاني که مانند شما مي انديشند کافي باشد.

ف.م.سخن October 28, 2004 12:37 PM

دوست ارجمند آقای زهری

با تشکر از توجه شما؛ ترديدی نيست که طرفداران آقای بوش و کری از طيف های مختلفي هستند و نمي توان همه ی آنها را در يک صف قرار داد. در ميان همين طرفداران، هستند کساني که در نامزد مورد نظرشان نقاط مثبت و منفي مي بينند و سياست های او را به طور کامل قبول ندارند. با اين حال ضمن ارزيابي برنامه ی کانديداها، و سبک - سنگين کردن ضعف و قوت آنها دست به انتخاب مي زنند و يکي را بر مي گزينند.

طرفداری از اقدامات آقای بوش هم علی القاعده به معنای طرفداری از حمله آمريکا به ايران نبايد باشد، چرا که اصلا معلوم نيست آقای بوش قصد حمله به ايران داشته باشد. اين امکان هست که ايشان در صورت انتخاب شدن، با حکام جمهوری اسلامي سازش کند و با بده بستان سياسي و اقتصادی، بحران را در منطقه ی خاورميانه کاهش دهد. بنابراين بر اساس معادله ای که تماما از متغيرها تشکيل شده نمي توان در مورد آينده به یقين رسيد و با "معني" کردن مجهولات، کسي را مرعوب کرد.

آنچه من به آن اشاره کرده ام، سياستي است که آمريکا ممکن است در پيش بگيرد خواه بوش بر سر کار بيايد و خواه کری؛ و روی سخن من کساني هستند که راه نجات ايران را دخالت آمريکا و حمله ی نظامي بوش مي دانند. باز بايد اضافه کنم که قصد ناديده گرفتن اين فاکتور را ندارم، اما نقش خودمان را در ساختن آينده ی ايران بسيار مهم تر از نقش آمريکا مي دانم (در اين باره چند کلمه ای برای خانم فرانک نوشته ام که گمان مي کنم کافي باشد).

در مورد نقش آمريکا در ايران، در اين مختصر نمي توانم چيز زيادی بگويم. اختلاف نظر البته ميان تاريخ نويسان وجود دارد ولي فاکت ها و اظهار نظرهای مقامات آمريکائي از کرميت روزولت گرفته تا خانم آلبرايت غير قابل انکار است.

جنابعالي به عنوان يک محقق و پژوهشگر قطعا در اين زمينه غوررسی انجام داده ايد که اميدواريم نتايج آن را به تدريج در وب لاگ تان منتشر کنيد. پرداختن به اين مسائل، اگر چه نيم قرني از آن گذشته است، اما مي تواند برای آيندگان مفيد و قابل استفاده باشد. با اين بررسي هاست که مي توان از موضع خرد، به دوستي رسيد، و تضاد های طبيعي بين ملل و دول را در جهت سازندگي هدايت کرد. چشم بستن بر واقعيت های موجود، نه تنها روابط کشورها و ملل را بهبود نخواهد بخشيد، بلکه باعث تيز شدن آتش تعصب و کينه ورزی های کور خواهد شد.

ف.م.سخن October 27, 2004 10:02 PM

سلام آقاي نبوي
معمولا ديگران مطالبشان در سايت شخصي خودشان و بعد در سايتهاي ديگران نقل ميشود، شما چرا هميشه بر عكس عمل ميكنيد؟

امير October 27, 2004 05:34 PM

با سلام و عرض ادب.
چرا همه‌ی کسانی که از انتخاب مجدد جورج بوش پشتيبانی می‌کنند را در يک صف قرار می‌دهيد؟ چرا طرفداری از اقدامات جورج بوش را، طرفداری از حمله‌ی آمريکا به ايران "معنی" می‌کنيد؟! آيا اين طرفداران، هيچ گزينه‌ی ديگری در سر ندارند؟ به گمانی، اين روش نقد مخالفين نيست، بل‌که با پيش‌فرض حرکت‌‌کردن، و قضاوتِ قبل از يقين به هدف مرعوب‌‌کردن است؛ خلع سلاح کردن مخالف است! اين‌که تنها رهبری که در طول اين بيست‌وپنج سال، از حقوق ملّت ايران در علن گفته، و ملّت و رژيم را از هم تفکيک کرده جورج بوش بوده است، خود برای ايرانيان جذابيّت می‌آفريند. موافقان انتخاب جورج بوش معتقدند که آمريکا و ديگر کشورها بايستی به وظيفه‌ی تاريخی-انسانی خود که حمايت از مبارزه‌ی ملّی مردم ايران برای رسيدن به دموکراسی است، حمايت کنند. اين حمايت وظيفه‌ای است برگردن دموکراسی‌های جهان که بی‌ترديد، با جنگ‌افروزی از پايه فرق دارد.

من هم -چون آن بانوی نظردهنده- معتقدم "مثال آوردن از 50 سال پيش، برای توضيح حالِ حاضر"، راه صحيح تحليل نيست. به دليلِ اين‌که:
1- ما هنوز تاريخی ملّی و شسته‌رفته نداريم. تاريخ ما دچار تفسير و تأويل‌های به‌غايت متضاد(گاه تا 180 درجه) است. برای مثال، گروهی از "کودتای آمريکايی و ضدّ ملّی 28 مرداد" نام می‌برند، گروهی ديگر از پايه چنين کودتايی را کتمان و رد می‌کنند. ما هنوز بر سر نقاط کليدی تاريخ‌مان به توافقی ملّی نرسيده‌ايم که بخواهيم از مثلآ 50 سال پيش حجّت بی‌آوريم.
2- آن‌چه بر ملّت ما، در همين سده‌ی گذشته رفته است، زمينه و علل داخلی "هم" داشته است. عمده‌کردنِ عوامل خارجی، کمرنگ‌کردنِ علل داخلی -و در کل ناديده‌گرفتنِ ضعف‌های‌مان- است. ضمنآ استثمار و دخالت‌های خارجی را که برجسته کنيم، به رشد و دامنگيری کينه‌ی ملّی دامن زده‌ايم که با مشی سالم ديپلماسی در مغايرت است. اين کينه، چشم حقيقت‌بين ما را بر خلع‌ها و ضعف‌های خودمان کور می‌کند و به تکرار تاريخ می‌انجامد.
3- به دليل تغييرات شگرف جهان، تعريفی از حال حاضر را نمی‌شود از دل تاريخ معاصر بيرون کشيد، آن‌هم از زاويه‌ی سياسی‌اش. سياست پايه‌ای بسا متغيـّر دارد و دشمن ديروز می‌تواند دوست امروز ما باشد(و برعکس). روابط سياسی را نمی‌شود از ماورای "منافع مشترک" و "تضادهای مشترک" ديد؛ دقيقآ روابط کشورها را بايستی در همين دو حوزه گنجاند. نزديکی سياسی يعنی کم‌کردن از تضادهای مشترک و افزودن بر منافع مشترک. پس به تکرار: تضادهای ديروز، امروز، می‌توانند به منافع مشترک تبديل شده باشند. چرا وقتی استراتژی کشوری(آمريکا)، با منافع ملّی ما هم‌سو است، تاريخ را چوب تکفير اين همسويی کنيم؟

بيشتر با هم سخن خواهيم گفت.
موفق باشيد.

مجيد October 27, 2004 03:25 AM

خانم فرانک

سعي مي کنم از 50 سال پيش مثالي نياورم، هر چند مثال نياوردن من و چشم بستن شما بر آنها واقعيت را عوض نخواهد کرد. ساده کردن چنين مسئله ي پيچيده اي را هم نمي پسندم ولي اگر بخواهم در اينجا به شما جواب بدهم چاره اي جز اين ندارم.

فرض کنيم آمريکا براي سرنگون کردن "حکومت ملاها" فردا به ايران حمله کرد. اميدوارم به من اجازه بدهيد که از عراق ِ ديروز مثال بياورم. لابد شما هم مثل من در شبکه هاي خبري – که لحظه به لحظه ي حمله ي آمريکا به عراق را به طور مستقيم پخش مي کردند – مشاهده کرديد که براي فتح عراق چه آتشي بر پا شد. گيرم ما هم تن به چنين آتشي بدهيم. گيرم کشته شدن صد ها و هزاران هموطن ايراني را بهاي رسيدن به آزادي فردي بدانيم. گيرم عمليات انتحاري و انفجار بمب و گروگان گيري و ترور عوامل ِ به لانه خزيده ي سپاه و عناصر مخفي حزب الله را مهم ندانيم و پاي اين لرز هم بنشينيم (اين کاري است که سپاه و نيروهاي امنيتي از خيلي وقت پيش برنامه ريزي کرده اند و با مخفي کردن پول و سلاح و وسايل کشتار، آماده ي مقابله با تجاوز احتمالي آمريکا هستند. اين کاري است که شاه براي مقابله با حمله ي کمونيست ها و صدام براي به زانو در آوردن آمريکايي ها کردند، که اولي ناموفق و دومي کاملا موفق بود). گيرم آمريکا قصد کنگر خوردن و لنگر انداختن نداشته باشد و بعد از انجام رسالت بشر دوستانه اش بخواهد حکومت را به دست خود ما بسپارد و ايران را ترک کند. آن وقت چه؟

کدام گروه و گروه ها قادر خواهند بود ايران را دست در دست هم اداره کنند؟ کدام گروه و گروه ها خواهند توانست حول محوري واحد گرد هم آيند و با رعايت آزادي و حق اقليت، دمکراسي را در ايران پياده کنند؟ کدام نظام حکومتي و قانون اساسي بر ايران حاکم خواهد شد؟......

ده ها و بلکه صد ها سوال مشابه ديگر هست که پاسخ به آنها را به فرداي سقوط "آخوند"ها موکول مي کنيم چون جواب روشن و راضي کننده اي براي شان نداريم. دو سال ِاول انقلاب و ربع قرن فعاليت اپوزيسيون در خارج از کشور، متاسفانه چهره ي خوبي از نيروهاي جايگزين به ما نشان نداده است.

ما تا نتوانيم دمکراسي را به مفهوم واقعي اش قبول کنيم، ما تا نتوانيم به حق اقليت احترام بگذاريم و از آن تا پاي جان دفاع کنيم، ما تا نتوانيم حول محوري مشترک و به نفع کل جامعه با يکديگر همکاري کنيم، نخواهيم توانست حکومت ايران را بدون کمک خارجي اداره کنيم. به اينها اضافه کنيد ده ها مسئله ي جدي مثل مسائل قوم هاي مختلف ايراني را، که هر يک مي تواند شيرازه ي مملکت را از هم بگسلد.

حال فرض کنيم آمريکايي ها به خاطر حفظ اين شيرازه – و نه منافع خودشان – بخواهند در ايران بمانند و به ما براي حفظ آرامش کمک کنند. ايران فقط تهران و چند شهر بزرگ نيست. ايران است و هزاران شهر و ده کوچک با مردمي مذهبي و گاه به شدت متعصب. "آخوند"ها قطعا بيکار نخواهند نشست و با يادآوري عزت و شرف و کشور پايمال شده در زير چکمه هاي سربازان آمريکايي، مردم را به قيام دعوت خواهند کرد و... حدس زدن دنباله ي اين ماجرا نياز به نبوغ ندارد. اميدوارم با اين چند جمله ي ساده توانسته باشم منظورم را روشن کنم.

ف.م.سخن October 27, 2004 01:31 AM

jenabe F. M. SOKHAN
albate farmayeshatetan matin ast vali ba in nazaretan moafegh nistam ke agar usa rejime molaha ra barandazad vaze ma behtar az in ke hast nemishavad, usa laaghal usa laaghal ba azadihaye fardie kasi kari nadarad
behtar ast be mavaredash eshareii bekonid ke masalan che etefaghi mioftad agar usa hokoomate iran ra avaz konad
faghat khahesh mikonam az 50 sal pish mesal nayavarid
ba tashakor

faranak October 26, 2004 09:34 PM

سلام. وبلاگ تازه‌ تاسیس من درباره سیاست رو ببینید. لطفا جهت کمک به فراگیرشدن مباحث لینک بنده رو هم قرار بدهید. اگه از مقالات خوشتون اومد خوشحال میشم تو متن‌هاتون بهش اشاره کنید.

اصلاحي October 26, 2004 09:57 AM

سپاسگزارم از توجه و دلسوزی که نشان دادید. آنچه من نوشته بودم واکنش آنی من در لحظه پایانی یک بار خواندن نوشته شما بود، دریغم آمد با شما در میان نگذارم. حتما به توصیه شما عمل می‌کنم.

4 آبان 83

هوشنگ October 26, 2004 02:04 AM

آقای دوداني عزيز

در مورد ايراني هايي که در آمريکا حق رای دارند، البته که بايد متمدنانه از حق خود سود ببرند و در زندگي اجتماعي شرکت کنند؛ البته که بايد به بهترين گزينه رای بدهند؛ البته که بايد کسي را که بهتر مي تواند جامعه ی آمريکا را اداره کند انتخاب کنند.

شما خود نويسنده ايد و نيک آگاهيد که نمي توان در يک مقاله ی مختصر همه چيز را گنجاند. نويسنده مجبور است دست به گزينش بزند و از يک زاويه ی مشخص به مسائل بنگرد. چاره ی ديگری نيست.

بچه هايي هم که نخواسته اند گوشت دم توپ شوند حق داشته اند و اکنون نيز مي توانند در هر جای جهان که هستند به اندازه ی بچه های داخل ايران، در سياست کشورشان موثر باشند.

نوشته ی من اگر اين احساس را در شما به وجود آورده که خواسته ام حق خردورزی سياسي را از شما و يا ديگران بگيرم، نوشته ی خوبي نبوده چون چنين نمي خواسته ام و لابد بد نوشتن من باعث بد فهميده شدن آن شده که برای خودم مایه تاسف است.

علی ای حال، در صورت امکان شما يک بار ديگر مطلب من را بخوانيد و فقط به کساني که در ايران چشم انتظار بوش يا کری نشسته اند توجه تان را معطوف کنيد. شايد آن وقت مضمون آن اندکي برای شما قابل قبول شود.

آقای زهری عزيز

همه حق دارند که به دنبال منافع شان باشند و ما هم "بايد" در پي منافع خودمان باشيم. ابدا هم جای گله نيست و هميشه "ضعيف" است که گله مي کند و قوي است که به گله های او مي خندد.

ما برای اينکه منافع خودمان را به دست آوريم، بايد که قوي شويم. برای قوی شدن نيز نياز به فضا و امکانات داريم که اگر حکومت ولي فقيه آن را از ما دريغ کرده است، بايد آن را با مبارزه ی جانانه به دست آوريم. مبارزه ی من و شما نوشتن است و روشنگری. ديگران هم خود بهتر مي دانند که چگونه بايد در مقابل اين حکومت مستبد ايستادگي کنند.

در اين دنيای خشن و منفعت طلب، هيچ کس عاشق چشم و ابروی کس ديگر نيست. فقط قوی به جان قوی نمي افتد و ضعيف را هدف مي گيرد. بدبختانه ضعيف به جای تلاش برای کسب قدرت، قوی را لعن و نفرين مي کند و برای "جهانيان" بالای منبر مي رود و از اخلاق سخن مي گويد و تائيدی مي شود بر سخن نيچه که اخلاق ساخته ی دست ضعيفان است.

تمام تلاش ما اينست که در وهله ي اول قوي شويم و اعتماد به نفس از دست رفته را باز يابيم و در مرحله ی دوم نه از کسي زور بشنويم و نه به کسي زور بگوييم و خلق خوب مان را وقتي قدرت داريم نشان دهيم.


آقای عارف
ما از خودمان هرگز رفع مسئوليت نکرده ايم و البته مسئوليت ديگران را نيز فراموش نخواهيم کرد.


خانم نسرين

آمريکا تنها اميد ما نيست. اميد ما جوانان ايراني هستند که به طرق مختلف در مقابل ديو استبداد ايستاده اند و با تمام وجود مبارزه مي کنند. اين که آقای بوش حتما "ملاها" را وادار به واگذاری قدرت کند و دمکراسي واقعي برای ما به ارمغان بياورد کمي ساده نگرانه است و آمريکا و آقای بوش در دوره ی فعلي رياست جمهوري اش، لابد منافعي داشته اند که ما را از شر ملاها خلاص نکرده اند.

در يک کشور آزاد و دمکراتيک، که دين و مرام ايدئولوژيک در آن از سياست جداست، نه اسلام بد است و نه کمونيسم و نه هيچ مرام و مسلک ديگری.

آقاي اسفنديار و آقای بيژن عزيز

من هيچ چيز را با تئوری توطئه توجيه نمي کنم و البته نقش توطئه را هم از نظر دور نمي دارم. لازم نيست دائي جان ناپلئون بود تا مثلا سرنگون شدن حکومت سالوادور آلنده را به دست آمريکائيان توجيه کرد یا سقوط دولت دکتر مصدق را.

توطئه مي تواند وجود داشته باشد و موثر باشد و اين البته نافي قدرت مردم نيست. دولت بوش مي تواند بر سر ما موشک بريزد و حکومت اسلامي ايران را مانند حکومت صدام یا طالبان ساقط کند. اين شدني است. ولي معني آن اين نيست که خود ما نتوانيم حکومت اسلامي را به اصلاح و تغيير راديکال وادار کنيم. اين بدان معني نيست که خود ما نتوانيم در صورت پافشاری حکومت اسلامي بر آن چه که هست، آن را از پا بيندازيم.

من اگر فقط به توطئه خارجی نظر داشتم، هرگز دست به قلم نمي بردم و دليلي برای نوشتن نمي ديدم.

ف.م.سخن October 26, 2004 12:28 AM

سلام. خواهش می‌کنم این نوشته را دوباره بخوانید، و به هنگام خواندن آن به ایرانی‌ها و ایرانی‌تبارهایی بیندیشید که در آمریکا حق رای دارند و می‌خواهند متمدنانه از حق خود سود برده و در زندگانی اجتماعی شرکت داشته باشند. و نیز به جوانانی بیندیشید که اراده کرده‌اند گوشت دم توپ نباشند، حتی اگر به روز حادثه نیاز افتد و سرفراز برای مردم خویش و مهین آنها و خود سربازی کرده و سر خویش نیز ببازند. احساس کردم حق خردورزی سیاسی را از من گرفته‌اید، احساس کردم حق شرکت در زندگانی اجتماعی را از کسانی گرفته‌اید. شما به هر نتیجه‌ای پس از دوباره خواندن برسید برای من محترم خواهد بود و از ارزش سخن نخواهد کاست به هنگامی که آزادانه به زبان رانده می‌شود. و نیز اطمینان داشته باشید که احساس من گاهی به خطا می‌رود. قلمتان پایدار.

هوشنگ October 25, 2004 10:38 PM

سلام دوست من!
1- اين‌که "اروپا و آمريکا" به‌دنبال منافع خودشان هستند، بسيار طبيعی است و جای گله ندارد. اين‌که اروپا و آمريکا منافع خود بر منافع ديگری ترجيح می‌دهند عجيب نيست، عجيب اين است که ما چنين نيستيم! نکته‌ی ظريفی که کشورها و مردمی چون ما را به موضع‌گيری وا می‌دارد اين است که منافع کدام‌يک از اين قدرت‌ها با منافع ما همسو است؟
2- تاريخ 50 ساله‌ی دخالت آمريکا در ايران را برشمردید، اما فراموش‌تان شد که نقش خود ما مردم را هم بگويید! شما فکر می‌کنی اگر آمريکا مثلآ در کشورهای اروپايی "کودتا" راه نيانداخته، عاشق چشم و ابروی‌شان بوده است؟! طبيعی است که کشورهای رشد نيافته استثمار شوند. برای رشد، ما نيازمند شناخت منافع ملّی خود و لاجرم موضع‌گيری صريح سياسی هستيم. نمی شود همه را با يک چوب زد، به صرف اين که «به دنبال منافع خودشان» هستند.
موفق باشيد.

مجيد October 25, 2004 09:07 PM

شما ايرانيها حتي قشر روشنفكر و تحصيلكرده هميشه مشكلات را گردن ديگران مي اندازبد و از خود رفع مسئوليت مي كنيد بسيار براي شما از اين بابت متاسفم

arif October 25, 2004 05:50 PM

US in the only hope we have. BUsh will foce Mulahs to leave power ang give us real democracy. Islam and communism are both bad for our country. We should go to out roots. we are Persian not Arabs.

Nasrin October 25, 2004 05:22 PM

FROM AN ARTICLE BY: MR. RASHEDAN

دختر افغاني به ياد مي آورد که سه طالب به خانه شان ريختند ،‌ پدرش را جلوي چشم ۵ فرزند قد و نيم قد سوراخ سوراخ کردند ، دود باروت همه جا را گرفت ،‌چشمش جايي را نمي ديد ، فقط صداي جيغ خواهر ۴ ساله اش را مي شنيد که يک مرد غول پيکر به او تجاوز مي کرد ،‌جيغ بود و خون بود و مرگ ،‌ امروز -در کابل - دو خواهر بازمانده اش از جنگ - کلاس کامپيوتر مي روند - از او چه توقعي داريم جز « پرستيدن جرج دبليو بوش »

ali October 25, 2004 04:40 PM

ta hodoodi ba nazarate shoma movafegham az in nazar ke belakhare %100 har kas ke raiees jomhoore US beshavad manafe hezbi ya dige dar behtarin sharayet mellie khodesh ro dar nazar migire. vali az in nazar ke tamame donya ro ba theory tote'e tojeeh konid mokhalefam. doroste ke hezar daste nahan dar ghodrat ha hast ke bande va shoma az an bikhabarim va ehtemalan role bozorgi ham dar moadelate siasi bazi mikonanad vali bayad be in masaale niz tavajjoh kard ke ba hamegir shodane internet va kesrate manabe'e ettelaati naghshe vazne afkare omoomi va mashrootiate ghodratha bishtar az gozashte shode va alalkhosoos ke in "ghodrathaye nahan" ham az in vasile ta hodoodi baraye khat zadane daste yekdigar estefade mikonand. be har hal teyye salhaye akhir gheymate faribe mellatha roshde so'oodi dashte. In roshd dar ertebate modtaghim ba mizane dastresie mardom be ettelaat, goonagoonie ettelaat va mizane roshde farhangi va elmie mardom hast ke moadelat ro be nafe mardom movazene mikone.

اسفندیار October 25, 2004 04:38 PM