December 01, 2004

شکنجه گران بدانند، ملت باور نخواهد کرد!

برای خواندن اين مقاله در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

sokhan December 1, 2004 11:43 PM
نظرات

.Dear Mr. Sokhan,
You have rightly said what I could have put down myself
The regime of terror and darkness have tried this method since consolidating power, in answer to Mr. Rambod, comrade Afzali was not a high school graduate who had just heard of Tudeh Party of Iran. The Party made many mistakes resulting in the murders of some of the best sons and daughters of our beloved Iran by this nasty, corrupt regime. The memory of NAkhoda Afzali, AtAriyan and other heroic officers will always be remembered.

Saeed December 3, 2004 08:18 PM

تا جایی که من می‌دانم این بنده خدا آنچنان وبلاگ خاص و مهمی هم نداشته و چیز خاصی هم ننوشته بوده. فکر هم نمی‌کنم که در زندان از آن نوع شکنجه‌های بدنی شدید شده باشد. بیشتر حدس می‌زنم که حسابی تهدیدش کرده باشند و از آنجایی که چیز خاصی ننوشته بوده که بخواهد آنها را انکار کند، گفته که به درک! هر چه می‌خواهید بگویید تا برایتان در توبه‌نامه بنویسم و جانم را خلاص کنید! مثال بزنم، خود من. اگر من را بگیرند و ببینم که تهدید جدی است، می‌گویم به درک، بدهید بنویسم که در وبلاگ ف.م.سخن به دستور مستقیم رییس CIA پیام می‌نوشتم و پشیمان هستم و خلاصه ولمان کنید بابا حال نداریم! نه الان که پیام می‌نویسم حرفم آنقدر برد دارد و نه آن توبه‌نامه را کسی خواهد خواند و به آن توجه خواهد کرد.
در این مورد هم که متن نوشته شده با آن قسمت مربوط به «محبت» در زندان واقعا از دور داد می‌زند که فقط برای خلاص شدن نوشته شده.

rahgozar December 2, 2004 08:19 PM

behtarin eshareye shoma dar akhare maghale bood, oonja ke az nabavi va behnood khasteid shekanjehaye ehtemali dar zendan ra berooye kaghaz biaran. ettefaghan agar kasi mesle indo dar jaryane bazi omoor hastand va dar zemn dar kharej az keshvar besar mibarand (yani tamine jani darand) ingoone vagheiat ra maskoot bezarand khianatist ke be mellat mikonand

faranak December 2, 2004 04:33 PM

چقدر کار جالبي کرديد با يادي که از ناخدا بهرام افضلي نموديد. انسان ميهن پرستي که قرباني بيفکري رهبري حزب توده و رودرواسي خودش شد. اکثر کساني که کار سياسي ميکردند بويژه آنان که در نيروهاي انتظامي بودند غالبا به بيهوده و خطرناک بودن بسياري از ملاقاتهايي که با نمايندگان اين يا آن گروه سياسي صورت ميگرفت واقف بودند ولي به خاطر آنکه متهم به بي اعتقادي به آرمان خلق و ترسو بودن و مزخرفاتي از اين قبيل نشوند با اکراه و با خوشرويي در قرارها حاضر ميشدند. به گمانم آن افسر انساندوست نيز بخوبي از خطرات ملاقاتهاي خودش با کيانوري آگاه بود ولي آنچنان عشقي به مردم و ميهنش داشت که حتي از اينکه به او اتهام پشت کردن به منافع ملتش را بزنند هراس داشت. ولي اين گناه را هيچگاه من به عنوان يک ايراني بر رهبري حزب توده نبخشيدم که چنان گوش بفرمان روسها بودند که آن مرد آزاده را چندين بار به ملاقاتهاي حضوري و در داخل ماشين در خيابانهاي تهران کشاندند و با سواستفاده از حياي افضلي او را به کام مرگ کشاندند.

Rambod December 2, 2004 11:17 AM