December 26, 2004

قصه ي پسري که رفراندوم مي خواست، بخش دوم (گلوله بَدِه)

برای خواندن اين داستان در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

sokhan December 26, 2004 04:44 PM
نظرات

جناب بینام,

حکایت میکنند در یک روستا بزی مرتب بع بع میکرد. صاحب بز به خیال آنکه بز گرسنه است به او جو کافی داد تا بخورد. بز بی اعتنا به علف دوباره بع بع کرد. بز را به پیش دام پزشک بردند و بعد از معاینه معلوم شد که بع بع بز بخاطر آنست که جو را نمیتواند هضم کند. از آن به بعد به بز یونجه شیافی دادند. این راه موقت حل باعث شد که بع بع بز قطع شود. البته ناگفته نماند که بز هر وقت که میدید که گربه خانه شیر میخورد, از حسادت بازم بع بع میکرد !

لغت نامه داستان فوق:
بع بع=سوال, هضم=فهمیدن, جو=حقیقت, یونجه=خرافات, گربه=غربیون, شیر=تجدد, صاحب خانه=صاحبان فکر

-----
آقا این سایت آخوند روشنفکر (جمع اضداد) ابطحی را هم که باز نشده تعطیل کردند ! ظاهراً تحمل مذهبیون مستبد خیلی کم شده است. تبریک میگم چونکه اینها همه نشانه های زوال است.

آرمان December 27, 2004 10:59 PM

این آقاپسر رفراندم طلب ما سوراخ دعا را گم کرده است. اول باید تعریفی از رفراندم و عملکردآن داد تا بتوان تقاضای آن را نمود.معمولا در شکل گیری جوامع دمکراتیک، مردم با شرکت دریک رفراندم و تصویب یک قانون اساس، دولتمردان را ملتزم میکنند تااولاازمفادآن چهارچوب تجاوز نکنند و دوم بهزیستی آنها رادر همه امور تامین کرده و تداوم بخشند. درپی تحول ورشد بشر، گاهی آن چهارچوب جواب برنامه های پیشرفته را نمی دهد، لذادولتمردان با مراجعه به مردم خواستارتغییر و تحولاتی در آن قانون میشوند و تقاضای رفراندم داده میشود.
هنوزنمیدانم آن اتفاقی که در بخش سوم رخ خواهدداد چیست که پسر رفراندم طلب مارامجبور به این کار(تقاضای رفراندم) کرده است. اماازحالا معلوم است که رایزنیهای بی نتیجه انجام شده با روءسای قوم(داخل و خارج) وی را از کوره بدربرده و به خود دیوان پناه آورده است. من اگر جای دیوان میبودم، به تقاضای این پسر جامه عمل می پوشاندم و به یمن وجود نیروهای بوش(وباتوافق او) در مرزها، رفراندمی برگزار میکردم و مشروعیت خود را به جهانیان نشان می دادم و تاده سال دیگر کشور را درچنگال خویش نگهمیداشتم تا پسررفراندم طلب ما خیالش از هرج ومرجی که درپی (انفجار درجامعه) پدیدخواهد آمد راحت شود.
پسر عزیز، اشتباه شمااینست که مردم را صغیر میدانی، وحشی میدانی، خشن میدانی. حقیقت اینست که این صغیران و وحشیان و خشن ها همگی همان دیوانند که تو از آنها تقاضای رفراندم میکنی، آنگاه انتظار داری فرداکه (درمجلس تحصن کردی) برایت هورابکشند؟ پسر عزیز، تقاضای رفراندم میکنی اما برای مردمی که مهره اصلی این رفراندم اند کوچکترین ارزشی قائل نشده ای. با گروهها و سیاسیون داخلی وخارجی تماس میگیری، از دیوان تقاضا میکنی، مردم درکجای این بازی قراردارند؟ دم خروس را قبول کنند یا قسم حضرت عباس را؟ شاد باشید

بینام December 26, 2004 11:21 PM