January 24, 2005

گزارش بي.بي.سي از اعتراض وب لاگ نويسان به فيلترينگ سايت ها (طنزنوشته)

من فريبرز سخن، گزارشگر بي.بي.سي هستم و از تهران براتون گزارش مي دم. امروز قرار است عده اي از وب لاگ نويسان در اعتراض به فيلترينگ اورکات و ياهو مسنجر، در مقابل ساختمان "پارس آن لاين" جمع بشن و صداي اعتراض خودشون رو به گوش مسئولان برسونن. قراره بعد از خواندن قطع نامه، شرکت کنندگان در اين تجمع به طرف ميدون ارک حرکت کنند و در مقابل کاخ دادگستري، تظاهرات مخملي داشته باشن.

خب هم اکنون من اولين شرکت کنندگان در اين راه پيمايي رو مي بينم که دارن به محل ساختمان پارس آن لاين نزديک مي شن.

بله اين الپر، يکي از روزنامه نگاران جوان ايراني است که به دور گردن خودش يک عدد ماوس مايکروسافت انداخته و در دست ديگه اش کيف کارشه. به نظر خيلي عصباني و ناراحت مي ياد.

خانمي رو مي بينم با بيني باند پيچي شده... بله همکارم مي گن که ايشون فرشته ي قاضي است که تازه از بازداشت قاضي مرتضوي آزاد شده. در کنار فرشته، همسرش رو مي بينم که مرتب به چپ و راست نگاه مي کنه تا اتفاقي زير ماشين نره.

از دور آقاي برجيان رو مي بينم که چشم و دهانش رو به طور سمبليک با چسب بسته و عصا زنان به طرف جمعيت در حال حرکته. ايشون به خاطر اين تظاهرات از شهرستان به تهران اومده و قراره همين امشب دوباره با اتوبوس به شهرش برگرده. او هم دور گردنش يک ماوس جنيوس آويزون کرده و يک ماوس پد هم در دست راستش گرفته و مرتب به سرش مي کوبه و حالت عزاداري را القا مي کنه.

اين هم به گمانم نويسنده ي گردباد باشه. خيلي طوفاني داره حرکت مي کنه و ماوس به پشتش مي کوبه. خيلي صحنه ي هيجان انگيزيه. وب لاگ نويس ها که تعدادشون به دوازده نفر رسيده هر بيست دقيقه يک نفر بهشون اضافه مي شه. اين از عددي که الپر پيش بيني کرده بود خيلي بيشتره و نشون دهنده موفقيت وب لاگ نويس هاست.... (همهمه...کي؟ چي؟ نه!)

همکارم با دست به ته خيابون اشاره مي کنند و يک نفر موتور سوار رو به من نشون مي دن. بله، سوار موتور هوندا صد و بيست و پنجه. اگه اشتباه نکنم آقاي تاج زاده است که اومده وب لاگ نويس ها رو پشتيباني کنه.

يک پژو هم در انتهاي خيابون نگه داشت که يک فرد روحاني ازش پياده مي شه. بله ايشون هم آقاي ابطحي هستش که به دور گردنش به نشانه ي همبستگي با وب لاگ نويس ها يک شي که بزرگ تر از ماوس هستش آويزون کرده... (چيه به گردنش؟!)... همکارم مي گن ماوس نيست نوت بوک آويزون کرده! بله چون ماوس ايشون به صورت صفحه ي حساس بر روي نوت بوکشون نصب شده به جاي ماوس، خود نوت بوک رو آويزون کردن! آقاي ابطحي در همه کار پيشرو و مبتکر هستند! من به عنوان گزارشگر بي.بي.سي که صحنه هاي هيجان انگيز بسيار زيادي رو در چهارگوشه ي عالم به چشم ديدم تا به حال چنين صحنه ي هيجان انگيز و پرشوري رو نديده بودم.

الان يک عدد وانت به جمع تظاهرکننده ها نزديک مي شه که بلندگوهاي خاکستري رنگ کرايه اي روش نصبه. شايد حزب اللهي ها باشند... خير همکارم مي گه حزب اللهي ها نيستند، بلکه قراره پيام حسين درخشان که پدر وب لاگ نويسي ايران هستش مستقيما از کانادا قرائت بشه. بله اين صداي حسين درخشانه که الان به گوش مي رسه و از تظاهر کنندگان پشتيباني مي کنه و تعجب مي کنه که چطور تظاهر کنندگان تا اين لحظه خودشون رو به کاخ دادگستري نرسوندن و اعتراض کتبي خودشون رو به مسئولان قضايي تحويل ندادن.

صداي همهمه اي مي ياد... از دور يک سياهي ديده مي شه... اجازه بفرماييد... بله جمعيتي حدود دويست سيصد نفر که همه سياه پوشيدن و پيراهن ها شون رو هم روي شلوار انداختن، و اکثرشون ريش دارن، دارن به تظاهر کنندگان نزديک مي شن. توي دست اونا ماوس پد، نه ببخشيد قمه، لنگه کفش و شي سخت هستش. جمعيت عربده کشان دارن به دوازده سيزده نفر وب لاگ نويس ماوس به گردن، نزديک مي شن. اونا با صداي بلند نعره مي زنند: "سوسول ها کوشن؟ تو سوراخ موشن!" صداي حسين درخشان همچنان به گوش مي رسه و وب لاگ نويسان را دعوت به مقاومت در مقابل فيلترينگ اورکات مي کنه. من و همکارم در همينجا با همگي شما خداحافظي مي کنيم. فريبرز سخن، بي.بي.سي. تهران... (بدو که اومدن، ببين ابطحي کدوم طرفي مي ره، ما هم همون طرفي بريم!)...

sokhan January 24, 2005 04:45 AM
نظرات

سلام..مثل هميشه فوق العاده..واقعا کارت حرف نداره..راستی ميدونی آی اس پی پارس آنلاين مال کيه که؟ راهنمايی می کنم:يک هنرمند به تمام معنا که تو ليست تاييد ولی عصر هم بوده!..طنزهات ظاهر خنده دار داره ولی وقتی با دقت خونده بشه......بايد گريه کرد...به اميد فردای روشن برای من٬تو و تمام مردم دنيا

armaan January 25, 2005 02:16 PM

سلام کلی حال کردم ولی طنز بايد خيلی مختصر نوشته بشه که خودم من هم تا اون مختصر نويسی خيلی فاصله دارم ...

خدامراد January 24, 2005 02:43 PM

محشر بود. آفرین

mollah January 24, 2005 05:35 AM

آیا این داستان حقیقی بود ؟ اگر بله که جای امیدواری دارد ! پس مردم ما اونقدر هم بی بخار و بی غیرت نیستند !

اگر هم تخیلی بود, که .... چی بگم آرزو بر جوانان عیب نیست ! انشالله ولی عصر میاد همه چی درست میشه !

آرمان (اصلی) January 24, 2005 05:35 AM