June 13, 2005

يادداشتي بر "با تائيد صلاحيتش مي خواستند صداقتش را امتحان کنند..."

دوست ارجمندي با امضاي پوژن ذيل مطلب "با تائيد صلاحيتش مي خواستند صداقتش را امتحان کنند..." چنين نوشته است:

"چنان سخيف و عوام فريبانه بود که متعجب شدم. نه از اينکه طنزنويس چيره دستي چون شما مطلبي بدين کم ارزشي "خلق" و منتشر ساخته است. بلکه افسوسم از آن بود که انساني به دليل تعصب ورزيدن به عقيده اش (چه خام چه پخته) قلم به تخريب شخصيتِ فردي فرهيخته مي آلايد. شايد از خوي ايراني ماست که عقلِ کل، هماره در سر مبارک ما و همفکران مجيزگويمان بوده است و بس. اندرزِ بزرگانِ رنج کشيده و متفکران دنياديده اي چون دکتر سحابي و مسعود بهنود و فرخ نگهدار و ده ها شخصيت محترم ديگر را به پشيزي نمي انگاريم چرا که عقيده ي شخص شخيص "ما" چيز ديگريست.
چه باک البته اگر افکار متفاوت باشد. ليک دردِ ما بازي ناجوانمردانه با مخالفان عقيدتيمان است. تا شماي "روشنفکر" چنين مي انديشيد، بايد منتظر قاليبافان و رفسنجانيان بود که حيوانمان پندارند و افسارمان کشند. دست مريزاد!"

در باره ي برخي از نوشته هايم گاه انتقاداتي به مراتب تند تر از اين مي خوانم ولي رنجشي احساس نمي کنم. حتي آنان که هتاکي مي کنند چندان باعث آزردگي خاطرم نمي گردند. سعي مي کنم از هر نقدي آن چه را که صواب مي يابم در افکار و نوشته هايم به کار گيرم و آن چه را هم که بر خطا مي دانم به زمان بسپارم تا درستي و نادرستي اش را به من و يا نويسنده ي نقد ثابت کند.

شايد در نقد پوژن دو عبارت باعث ناراحتي من شد: يکي لفظ عوام فريبانه و ديگري بازي ناجوانمردانه.

جهت اطلاع ايشان و ساير خوانندگان عرض مي کنم که هرگز سعي نکرده ام تا عوام فريبي کنم و يا با ناجوانمردي پشت حريف فکري ام را به خاک بمالم. در نوشته هايم آن چيزي را نوشته ام که فکر مي کرده ام و اگر بر خطا بوده همواره سعي بر تصحيح آن داشته ام.

در اين مورد بخصوص يعني راهي که "اصلاح طلبان حکومتي" در پيش گرفته اند سعي کردم چنان بگويم و بنويسم که اگر امکاني براي برگشت باشد، برگردند و به فهم و شعور مردم احترام بگذارند و اکثريت را با خود همراه نمايند.

تکليف قلم من با دشمنان مردم روشن است. راهي براي اصلاح آن ها نيست و بايد چنان بر آنان تاخت که نتوانند لحظه اي در نزد اهل خرد سر بلند کنند. اما با آنان که راهي ديگر در پيش گرفته اند بايد با زبان تحذير سخن گفت، و زبان امروز ما با اصلاح طلبان حکومتي زبان تحذير است.

من به خود اين اجازه را نمي دهم که با آقاي دکتر معين ِ "امروز"، همان گونه سخن بگويم که با جنتي مي گويم ولي نمي توانم بر آن چه با تائيد حکم حکومتي کردند نيز چشم بر بندم. اگر من هم چشم بر بندم، مردم چشم بر نخواهند بست. يکي از دلايل در اقليت ماندن دکتر و يارانش همين کم بها دادن به فهم و درايت مردم عادي است. مردم عادي ممکن است حساب و کتاب پيچيده نکنند و با تئوري هاي سياسي و الاهم فالاهم کاري نداشته باشند اما به طور کاملا غريزي راست و دروغ و درست و نادرست و صادق و ناصادق را تشخيص مي دهند و بر اساس آن تصميم مي گيرند.

اگر دوست ما پوژن، جوان باشند، بايد بدانند ما "قاليبافان و رفسنجانيان" را خيلي خوب مي شناسيم و لطف و عنايت آن ها را به چشم خود ديده ايم. بايد بدانند که در سال هاي جنگ به خاطر سياست هاي اين آقايان و "آقايان اصلاح طلب ديروز" مثل حيوان در بيابان هاي جنوب زير باران گلوله وخمپاره زندگي کرده ايم و افسارمان را به هر سو که خواسته اند کشيده اند. به سمت مجنون، به سمت فاو، به سمت بصره، به سمت کربلا، به سمت ميدان هاي مين... در سال هاي ترور و خون و جنايت مثل حيوان از يک مکان به مکان ديگر گريخته ايم تا در قفس آقايان نيفتيم و سرمان را نبرند.

و اکنون بعد از گذار از اين درياي خروشان و طوفاني که حاصلش هزاران کشته و زندگي تباه شده بود به اين نقطه رسيده ايم و از امکاني که در اختيار داريم براي آگاهي دادن -و نه عوام فريبي- استفاده مي کنيم. مي گوييم و مي نويسيم تا دوباره همان راه هايي را که به دره هاي مخوف ختم مي شود طي نکنيم. مي گوييم و مي نويسيم تا حيوان مان نپندارند و افسارمان را نکشند؛ نه قاليبافان، نه رفسنجانيان، و نه هيچ کس ديگر. اگر بزرگان و متفکراني مانند آقاي بهنود و سحابي و نگهدار حضور در انتخابات را توصيه مي کنند، بزرگان و متفکران ديگري هم مانند خانم عبادي و اکبر گنجي و عبدالله نوري حضور در انتخابات را توصيه نمي کنند.

نظر من هم براي شرکت در انتخابات، هرگز تحريم نبوده است و تحريم را اگر اکثريت خواهان آن باشند توصيه مي کنم والا خير، که مي توانيد فشرده ي نظرم را در وب لاگ "بيلي و من" بخوانيد. اگر قرار بر "تحريم" همگاني نباشد، اولين گزينه ي من قطعا آقاي دکتر معين خواهند بود و تمام تلاشم را خواهم کرد تا امثال قاليباف روي کار نيايند. بنابراين "عقيده ي شخص شخيص ما" غير از آن چيزي است که آقاي پوژن تصور کرده اند.

با احترام
ف.م.سخن

sokhan June 13, 2005 02:41 PM
نظرات

دوست خوبم، م.ف. سخن عزيز.
من نه قصد آزار شما را داشته و نه خدای ناکرده خصومتی با شخص شما دارم. می دانم که هر دوی ما با وجود ديدگاههای به ظاهر مختلف، در نهايت دردِ وطن داريم. صادقانه بگويم اکثر مطالب شما را هم دوست دارم. منتهی آنچه مرا به نوشتن آن مطلب واداشت طرز نوشتار شما درباره‌ی دکتر معين و توهين غيرمستقيم به ايشان بود. من نه ايشان را از نزديک ديده‌ام و نه جز نوشته‌های ايشان و همفکرانشان مطلبی درباره‌شان خوانده‌ام. ولی واکنش ايشان – يا به عبارت بهتر حاميانشان – به حکمِ به ظاهر حکومتی، حکايت از بازی هوشمندانه‌ای در سياست داشت و به شخصه از آن لذت بردم. چه اين مسئله که گروهی در کشور ما به درجه‌ای از آگاهی سياسی رسيده باشد که در پاسخ به ضربه‌ی وارده از جانبِ حريف، به جای اولين فکری که به نظرِ همه‌ی عوامِ کوچه و خيابان می‌رسد، حرکتی زيرکانه کرده و پاتکی سخت به حمله‌ی رقيب زند، جای تامل دارد. اتحادِ ملی‌مذهبی‌ها و نهضتِ آزادی با حاميان معين و پسنديده‌تر از آن تشکيل جبهه‌ی دموکراسی و حقوقِ بشر، احتياج به فضايی خاص داشت که از قضا حکم حکومتی – که همچنان در حکومتی بودنش بحث است- آنرا در اختيارِ آنها قرار داد و آنها نيز از آن کمالِ استفاده را بردند، استفاده بردنی. سياستمدارِ مطلوب نيز نه آن است که بر پايه‌ی احساساتِ بيرونِ گود نشستگان رفتار کند، که کسی‌ست که با توجه به امکانات و فضای موجود، دست به حرکتی مناسب در راستای هدفش بزند. همانطور که مهندس سحابی و دکتر يزدی نيز از اين موقعيت سود جسته و مجموعه‌شان را به مجموعه‌ی قدرتمندتر و صاحب‌نفوذتری پيوند زدند. به علاوه، حکمِ بالفرض حکومتیِ مذکور، خطاب به شورای نگهبان و نه آقای معين بود. دکتر معين فلک‌زده که مسئوليت پذيرفتن حکم حکومتی توسط ديگران را ديگر نبايد داشته باشد. با تمامِ اين تفاصيل به من حق دهيد موذي خواندن دکتر خاتمی و ناصادق و فريبکار ناميدنِ دکتر معين را عوام‌فريبی و ناجوانمردانه بنامم، هرچند مطمئنم مقصود شما فريفتنِ عوام نبوده است.
در رابطه با نظرِ بزرگان نيز حق با شما بود. شايد ذکرِ آن مطلب به علت ارادت زيادم به مهندس سحابی و اعتقاد به بينش سياسی او دارد. کسی که پنجاه سال است يک پای در زندان و پايی دگر در بيرون دارد و طعمِ تلخ زندان و شکنجه را چه در آن رژيم مخوف و چه در اين رژيم منفور کشيده است. هرچند اين را نيز بيفزايم که به نظرياتِ "سياسیِ" اشخاصِ فوق‌العاده محترمی چون بانو شيرينِ عبادی و دکتر زرافشان چندان اعتقادی ندارم، چرا که آنها را انسانهايی راستين و متين، ليکن نه سياستمدار و نه به عبارتی بهتر آشنا با عالمِ سياست می‌دانم. با اين حال حق به جانب شماست که در زمانه‌ای که ميان بزرگانش اختلاف است، تصميم را حواله به بزرگان دادن کاريست نه به‌جا.
اما درباره‌ی آنها که در نثر بنده، "در نگاهِ اول"، نثر دبيران دهه‌ی 60 را کشف و هويت‌ام را برملا ساخته‌ و نيمه‌ی پنهانم را رو کرده‌اند بايد بگويم به لجن کشيدن شخصيتِ مخاطب، طريقه‌ی درستِ نقد نيست. درضمن من بيست و سه سال بيشتر ندارم و سال 60 همچنان در رحمِ مادر در آسودگی به سر می‌بردم!
روده‌درازی من را ببخشيد و از اين که ناخواسته باعث آزارتان شدم صميمانه عذر می‌خواهم و چه خوب که در پايان نوشته‌تان متوجه شدم نظر شما نيز مانند من، رای به معين، در صورت همگانی نشدن تحريم است. ارادتمند......پوژن

پوژن June 16, 2005 09:52 AM

شايد وصف حال آقاي پوژن باشد: "آنها آزادانه برای کاندیدای خود تبلیغ می‌کنند و نه فقط در حمایت از او هر آنچه می توانند انجام می‌دهند، بلکه در باب مضرات و خطرات به قدرت رسیدن کاندیداهای دیگر نیز داد سخن می دهند، اما در عین حال حمایت مشروع و دموکراتیک دیگران از سایر کاندیداها را به‌آسانی برنمی‌تابند و به‌ویژه اگر نقدی ببینند، آنرا به حماقت یا مزدوری منتقد متصل می کنند. گذشته دیگران، به خصوص آنجا که دارای نقاط تاریک یا مبهم است باید بارها و بارها افشا شود و اگر جز این باشد، اشکال از "حافظه تاریخی" مردم است اما بررسی سابقه ایشان خیانت و غرض‌ورزی است......"

اطلاعات بيشتر
"*معین و انقلاب
مصطفی معین، همانگونه که خود نیز با افتخار بارها بیان کرده است همواره از هوادارن آیت الله خمینی بوده و در وی به دیده یک رهبر و پیشوای مذهبی و سیاسی نگریسته است. همچنین او روابط خوبی با روحانیت سنتی داشته و دارد و داماد آیت الله دستغیب نیز هست. او پس از پیروزی انقلاب سال 57، به عضویت انجمن اسلامی و جهاددانشگاهی دانشگاه شیراز درآمد و در کمیته پاک‌سازی دانشگاه، یکی از اعضای فعال بود. معین در اوایل دهه 60 وارد ستاد انقلاب فرهنگی شد و به عضویت هیات مرکزی گزینش انقلاب فرهنگی درآمد.
او در این دوران با همکاری عباس محفوظی و صادق واعظ‌زاده وظیفه داشتند از ورود دانشجویانی که بر اساس نظر نهادهایی چون وزارت اطلاعات، دادستانی انقلاب، دادسرای عمومی، وزارت آموزش وپرورش و مرکز اسناد تحقیقات کنکور فاقد صلاحیت ادامه تحصیل در دانشگاه تشخیص داده‌می‌شدند، جلوگیری کنند. این هیات قلع و قمع بی‌سابقه‌ای را در دانشگاه‌ها آغاز کرد و تنها شرط ادامه تحصیل دانشجویان و تدریس اساتید "فاقد صلاحیت" را توبه از افعال و افکار گذشته و احراز آن برای هیات گزینش قرار داده‌بود.

مصطفی معین در آن زمان یکی از سرسخت‌ترین مدافعان "اسلامی کردن دانشگاه‌ها" بود. او در همین دوران و در آستانه 30 سالگی، یک سالی نیز به ریاست دانشگاه شیراز منصوب شد که سخت‌گیری‌های وی در آن دوران شهره خاص و عام بود و حتی گه گاه با اسلحه کمری در دانشگاه حاضر می‌شد."
كليه نقل قولها از محمود فرجامیhttp://mag.gooya.com/columnists/archives/030989.php#more


آسيد قلي خان كافر معين پرست June 15, 2005 07:48 AM

آقاي سخن عزيز ! شما خودتان را اصلا ناراحت نکنيد ! من با خواندن اين متن در همان نگاه اول دريافتم که اين نوشته متعلق به چه کسي است ؟اولا که شيوه ادبي نگارش آن ، نثر دبيران دهه 60 را داد و لحن کلام لحن دبيران امور تربيتي و پرورشي مدارس استبداد زده بچه هاي ايراني در همان سالها !!!!!آقايان اطلاح طلبان بايد کمي بانديشند که مردم ايران ، بچه هاي مدرسه ها در دهه 60 و 70 نيستند که اگر يک داد سرشان بزنند يا چشم غره بروند يا آنها را به الفاظ ناجوانمردانه و توهين آميز ومستبدانه خود خطااب کنند ،
مردم از ترس مي روند زير نيمکت هاي کلاسهاي خاکستري شان و آن مدارس زندان گونه شان با آن قزاق هاي تفتيش عقايدشان و....قايم مي شوند !!
آقايي که اين متن را نوشته بايد بداند که امروز اين ما هستيم که آنها را نقد مي کنيم !!!!
در ضمن اگر ما آنها را نقد نا جوانمردانه مي کنيم براي اين است که اين روش را در مدارس خود آنها به ما ياد دادند ! ما که از اين کارها بلد نبوديم!!!!!!!!!
با سپاس و تشکر از زحمات دلسوزانه و وطن دوستي شما
با احترام پيروز باشيد !آقاي سخن

Haleh June 13, 2005 04:00 PM