September 06, 2005

افکاري که موقع نوشتن يک مطلب در ذهن من مي گذرد

به مناسبت سالروز تولد اولين وب لاگ فارسي، آخرين مطلب ام را در اين زمينه تقديم خوانندگان محترم مي کنم. به عنوان نمونه آخرين طنزنوشته ام را – که چندان قوي هم از کار در نيامده – پيش رو مي گذارم و چيزهايي را که موقع نوشتن، به آنها فکر کرده ام يادداشت مي کنم. با اين مطلب مي خواهم نشان دهم که کار نويسنده، انتخاب از ميان ده ها موردي است که در آن واحد به آن ها فکر مي کند و نويسنده ي خوب کسي است که بهترين انتخاب ها را انجام دهد...
***
"ايده ي خوبي است که آقاي ابطحي مطرح کرده. اگرهم دولتمردان وب لاگ درست نکنند، ما که مي توانيم! قبلا هم اين کار را براي رفسنجاني کرده ام. آيا تکرار اين قالب درست است؟ چرا نه! خيلي ها شايد وب لاگ رفسنجاني را نخوانده باشند... خب، ببينم چه کساني را مي توانم دراز کنم... من دوست دارم بيشتر سر به سر اطلاعاتي ها بگذارم. اژه اي چطور است؟ نه... اصلا از خير اطلاعاتي ها مي گذرم. خود رئيس جمهور بهتر از همه است... بله، حالا يک وب لاگ براي رئيس جمهور درست مي کنم...

چه چيزهايي را بايد در وب لاگ رئيس جمهور کار کنم. ابطحي صحبت از عکس هم کرده است. بله. عکسي که در وب لاگ زيتون ديدم بد نيست و مي تواند از نظر طنز مورد استفاده قرار بگيرد. از طريق سايت درخشان هم عکس هاي ملاقات احمدي نژاد با رهبر را ديدم که رفسنجاني نيامده بود و قهر کرده بود. در يک جا احمدي نژاد دو زانو و در جاي ديگر چهار زانو نشسته بود. بگذار يک بار ديگر ببينم... بله درست ديده ام. اين هم تم بدي نيست که بگويم اول کار مثل دفتر نوي مدرسه که آدم شوق دارد در آن خوش خط بنويسد يا تازه عروسي که خانه اش برق مي زند همه سر حال اند. کم کم که زمان مي گذرد نه از آن خط خوش، نه از آن تميزي، و نه از آن ذوق و شوق اثري بر جا نمي ماند. نحوه ي نشستن را مي توانم به اين چيزها وصل کنم. چند مورد ديگر هم هست که مي توانم به آن ها اشاره کنم. مثلا مديران تازه به دوران رسيده فکر مي کنند هر چه از نظر زماني يا کار ِ دستي بيشتر کار کنند مديرتر مي شوند و راندمان کارشان بيشتر مي شود. با اين حساب بيل گيتس بايد اصلا در شبانه روز نخوابد و از دفترش بيرون نيايد. با همين مديريت ها بود که آقايان کشور را به گند کشيدند. حالا رئيس جمهور مي خواهد با صبح زود بر سر کار حاضر شدن بگويد که مدير خوبي است در حالي که مديري که وقت کار و استراحت و تفريح اش دقيقا تنظيم و هماهنگ نباشد قطعا بازده کار خوبي نخواهد داشت حتي اگر 24 ساعت شبانه روز را کار کند...
***
... ساعت 4 رسيدم دم در وزارت...
"آيا ساعت 4 مناسب است؟ بهتر نيست بکنم ساعت 3؟ نه. همان 4 خوب است چون نگهبانان در آن ساعت کاملا خسته مي شوند و احتمال چرت زدن شان بيشتر است".

... اِهم اِهم کردم...
"بهتر نيست به جاي اهم اهم صداي سرفه يا گلو صاف کردن بگذارم؟ اصلا چطور است يک دفعه روي ميز بکوبم و طرف را با عصبانيت به خاطر بد کار کردن از خواب بيدار کنم. نه اين طوري خيلي خشن مي شود و به جاي طنز، موضوع حادثه اي مي شود! اين اهم اهم يک حالت سنتي هم هست که وقتي قديم ها به توالت مي رفتند براي اطمينان از خالي بودن دستشويي با اين صدا حضورشان را نشان مي دادند."

...حقوق اش يک هزارم حقوق وزير است...
"مگر مي شود يک هزارم باشد؟ نمي شود. پس بکنم يک صدم يا يک دهم. هيچ کدام دقيق نيست. من که نمي خواهم آمار به سازمان برنامه بدهم! کار من اغراق است. پس به جاي يک صدم و يک دهم همان يک هزارم را مي گذارم."

..."آقاي وزير اومده؟ کارت زده؟"...
"وزير که کارت نمي زند ولي اين را مي نويسم که بگويم احمدي نژاد مي خواهد خيلي دقيق باشد و بخصوص وزير نفت را که هنوز انتخابي خودش نيست تحقير کند. ولي جمله به دلم نمي نشيند... بگويم کارت ورود و خروجش، بهتر از کارت خالي نيست؟ نه يک جوري جمله سنگين مي شود. خوشم نمي آيد ولي مي گذارم همين طور بماند."

...لابد تازه از دِه رسيدي...
"ده قشنگ نيست. يک جورهايي بار ِ منفي دارد و توهين به اهالي روستاست. بهتر است به جاي آن عسلويه بگذارم. يا آخر دنيا... هوم... کدام بهتر است؟ هيچ کدام! ممکن است کسي عسلويه را نشناسد هر چند اين روزها در اخبار از آن صحبت مي شود. حالا وسط اين همه جا چرا چسبيده ام به عسلويه؟! نگهبان بدبخت در حالت خواب و بيداري عسلويه را از کجا مي آورد؟ مي خواهم بگويم نگهبان، احمدي نژاد را با کارگر نفتي اشتباه گرفته که آمده از وزير کمک بخواهد. اگر بنويسم شهرستان چطور است؟ بهتر از ده است ولي نشان نمي دهد که احمدي نژاد کارگر نفتي است. پس چکار بايد بکنم... اين را هم مي گذارم خود خواننده حدس بزند. همه چيز را که من نبايد توضيح بدهم."

...گفتم "اخوي، من رئيس جمهور هستم". گفت "من هم پادشاه چين هستم"...
"پادشاه چين از زبان يک نگهبان احمقانه است. اصلا اين اصطلاح خارجي است. نمي دانم انگليسي است يا آلماني است به هر حال هر چه که هست اينجا نمي نشيند. بهتر است بنويسم من هم اعلي حضرت همايوني شاهنشاه آريامهر هستم. نه اغراق اش زياد است. همين قدر که بگويم طرف در عالم قبل از انقلاب سير مي کند کافي است. مي گويم اعلي حضرت محمد رضا شاه هستم. نه! مي نويسم خدابيامرز اعلي حضرت که نشان دهم هنوز هستند کساني که حسرت دوران گذشته را مي خورند. بعد هم يک باره که از خواب مي پرد شعارهاي امروزي را که در دهانش مي گذارند تکرار مي کند. خب چه شعاري... دسته گل محمدي به شهر ما خوش آمدي... خب به شهر که نيامده است؛ به اداره آمده است... به جاي "به شهر ما"، "خوش آمدي" را دو بار تکرار مي کنم... اين هم از اين...

sokhan September 6, 2005 11:11 PM
نظرات

ول معطلي داداش !!!! وقتم را گرفتي

September 15, 2005 07:55 PM

سلام قربان ؛ اول اینکه کم می آیم اینجا چون فیلتر شده اید گویا یعنی در حقیقت فیلتر تان کرده اند. هر وقت فیلتر شکنی پیدا کنم سر می زنم. دوم اینکه استعا داریم از جانب جامعه جهانی وبلاگ نویسان در به در دعوت ما را برای نوشتن وبلاگ روزانه آقای احمدی نژاد قبول کنید که الحق عالی نوشته اید ..... شاد باشید و موفق

آرش September 7, 2005 05:28 PM

خیلی بی مزه بود. مخصوصاً مسخره کردن رفتگرها. سوژه نداری خوب ننویس. زوره مگه. بعد هم بگو کامنت غیر اخلاقی بهم میدن. خوب حق دارن.

علی September 7, 2005 04:36 PM

migam chetore ke halla rafti to i in mayha darmorede afkare ye weblog nevis moghi ke mire dastshoi ham ye chizi benevisi baba in hame mozoo shoma ham be che chizai chasbidie?!!!!!!!!! behtar nabood ke on vaghti roo ke gozashtin v in charandiatoo neveshtid mizashtin roi maghalate khobetoon dar morede zabane farsi????????? alabte shaid lahne enteghadam ye khorde tond bashe vali az shoma bishtar entezar mire jenabe sokhan

masoud September 7, 2005 12:31 PM

Sharm aavareh ke aadam (albateh aadam) rooye ghiaafeye aadmhaa khedmat gozaarishoon ro arzeshgozaari koneh. tanze khaaleh zanakie khoobi bood vaaseh khaaleh baajihaaye aalijenab parvar. vaasash cheghad gerft? aslan hoghoghe hajviaate entekhaabatit dastet resideh ke ino neveshti?

September 7, 2005 02:29 AM