September 05, 2005

چرا وب لاگ خوانان، سريع خوان اند؟

مقاله اي به مناسبت سالروز تولد اولين وب لاگ فارسي

جدا از مسئله ي فرهنگي و اين که اصولا ما ايرانيان در کم تر کاري – از جمله مطالعه – عميق و پي گيريم، عوامل ديگري موجب سريع خواني مراجعان به وب لاگ هاي فارسي مي شود که سعي مي کنم برخي از آن ها را در اينجا توضيح دهم.

مجموعه ي وب لاگ ها – ونه يک وب لاگ – بيشتر به بخش هاي مختلف يک مجله – با مطالب متنوع و کشکولي – شبيه اند تا يک کتاب واحد و منسجم. وقتي ما يک مجله را در دست مي گيريم، اغلب آن را ورق مي زنيم و خيلي سريع به تيتر و محتواي مقالات نظري مي افکنيم. تصاوير و نحوه ي صفحه بندي البته در کشش چشم و مکث خواننده موثرند. اگر چند مجله در آن واحد در اختيارمان باشد، اين کار را با تعدادي از آن ها که به سليقه ی ما نزديک ترند انجام مي دهيم. اگر مطلب يا مقاله اي مورد توجه مان قرار گيرد شروع به خواندن مي کنيم و اگر آن را جذاب بيابيم مطالعه ي آن را تا به آخر ادامه مي دهيم.

مجموعه ي وب لاگ ها نيز چنين اند. آن هايي را که در بغل صفحه مان به عنوان وب لاگ دوستان و غيره رديف کرده ايم با کليک کردن ورق مي زنيم و اگر چيز دندان گيري بيابيم آن را به طور کامل مي خوانيم. تنوع مطالب و نوع رنگ آميزي و صفحه بندي وب لاگ ها البته در جذب ما موثرند.

اما فرق عمده اي که ميان يک مجله و وب لاگ – که بر صفحه نمايشگر ديده مي شود – هست نحوه ي ورق زدن صفحات است. در مجله کار به صورت غيرپيوسته، با امکان دسترسي اتفاقي و با قدرت مانور بسيار براي جا به جايي چشم انجام مي شود حال آن که در وب لاگ ها جا به جا شدن در يک صفحه يا در ميان صفحات به صورت کند تر و با قابليت انعطاف کمتر صورت مي گيرد. اگر از صفحه ي ده يک مجله به ناگهان مي توان به صفحه ي بيست رسيد و چشم را به قسمت زير سمت چپ هدايت کرد در يک وب لاگ چنين امري به اين سهولت ممکن نيست. بايد ادامه ي صفحه را در پايين ديد و اگر پنهان باشد آن را به تدريج به طرف بالا کشيد و خط به خط يا بند به بند آن را از نظر گذراند که تازه در حين حرکت، خطوط خوانده نمي شود و مراجعه ي دوباره و سه باره به آن قسمت هم به سادگي ممکن نيست. اين عمل چشم و ذهن را خسته مي کند و کيفيت مطالعه را پايين مي آورد. در يک قياس ناقص مي توانيم مطالعه ي مجله را به گوش کردن صفحه ي گرامافون تشبيه کنيم که هر گاه بخواهيم از يک آهنگ به آهنگ ديگر – و يا حتي وسط يک آهنگ ديگر - برويم کافي است تا بازوي گرامافون را بلند کنيم و آن را در نقطه اي ديگر قرار دهيم در حالي که خواندن وب لاگ مثل گوش کردن به نوار کاست است که براي رسيدن به يک آهنگ بايد کل نوار را عقب و جلو کنيم.

مسئله دوم نحوه ي قرار گرفتن سر ِ خواننده نسبت به صفحه ي مجله است. اين را مي توان با کامپيوترهاي تختي که اخيرا به بازار آمده و مثل يک سطح ِ صاف است نيز امتحان کرد. انسان به طور عادي در هنگام مطالعه سر به پايين مي اندازد حال آن که موقع مطالعه ی مطلب بر روي نمايشگر، گردن نسبت به بدن صاف است و اين باعث خستگي عضلات گردن مي شود. از طرف ديگر مجله وقتي بر روي پا یا میز قرار مي گيرد اشياء کمتري در اطراف آن هست که بر چشم اثر مي گذارد حال آن که اشيا موجود در اطراف نمايشگر - که در فضاي وسيع تري قرار مي گيرند – اثر انحرافي بيشتري بر چشم مي گذارند. نکته ديگر اين که مي توان با نزديک و دور کردن صفحات مجله به چشم، خستگي ِ سکون و عدم تحرک را از ميان برد حال آن که نسبت بدن به نمايشگر معمولا ثابت است و اين خود عامل خستگي و سرعت کاذب در مطالعه مي شود. مطالعه بر روي نوت بوک در حالي که بدن بر روي مبل يا صندلي، قدرت جا به جايي دارد البته راحت تر است اما آن هم به دليل تحمل سنگيني دستگاه بر روي پا و تحمل حرارت ناشي از آن و محدوديت جا به جايي نمي تواند جاي مجله را بگيرد.

از مسئله رنگ کاغذ و حروف چاپي و عادت ذهن به جذب مواد خواندني از اجسامي مانند مجله و کتاب صرف نظر مي کنم چون بحث بسيار طولاني مي شود.

موضوع ديگر مسئله ي توقف موقت مطالعه و شروع دوباره است. مجله يا کتاب را مي توانيم به راحتي به گوشه اي بيفکنيم و هر گاه اراده کرديم دوباره به آن مراجعه کنيم. در مورد کامپيوتر اين طور نيست و نه تنها کامپيوتر را نمي توانيم جا به جا کنيم و مثلا از اتاق نشيمن به اتاق خواب انتقال دهيم بلکه خاموش-روشن کردن کامپيوتر يا وصل شدن به اینترنت یا باز و بسته کردن صفحات ِ يک وب لاگ خود بسيار وقت گير است و در اغلب موارد به خاطر صرفه جويي در مصرف برق يا قطع کردن صداي فن کامپيوتر نمي توانيم کامپيوتر را به طور دائم روشن بگذاريم.

پرينت صفحات و مطالعه ي خارج از نمايشگر نيز مشکلات خاص خود را دارد. اول اين که هزينه ي پرينت بسيار زياد است و گاه در مقالات ِ طولاني مقرون به صرفه نيست. دوم اين که پرينت و صفحات فتوکپي حتي اگر صحافي يا پوشه شوند، از نظر رواني نمي توانند جاي مجله يا کتاب - حتي با بدترين کيفيت چاپ و کاغذ - را بگيرند. موجوديت مجله و کتاب خود عاملي است براي خوانده شدن. شما شعري از حافظ پرينت بگيريد و همان شعر را در مجله اي با عکس هاي رنگي ببينيد و باز همان شعر را در ديواني با چاپ عالي ملاحظه کنيد، قطعا ميل به مطالعه و تاثير محتوا برخواننده - علي رغم واحد بودن موضوع مطالعه - در کتاب و مجله بيشتر خواهد بود.

در اين باره مي توان به نکات ديگر ارگونوميک و رواني اشاره کرد که براي کوتاه نگه داشتن مقاله از نوشتن آن ها صرف نظر مي کنم.

sokhan September 5, 2005 02:50 PM
نظرات