July 13, 2006

... و اين‌گونه بود که به دنبال خمينی به راه افتاديم

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

اين هم نقد «دوزخي» بر اين مطلب:
«و اینگونه بود که «شما» به دنبال خمینی راه افتادید»

sokhan July 13, 2006 06:23 PM
نظرات

بخوان

http://shemr.blogspot.com/2006/07/blog-post.html

http://zananeha.com/archives/2006-07/001896.html

July 18, 2006 05:22 AM

سخن عزيز سلام. نقدكي بر اين نوشته ي شما نوشتم.

مسعود برجيان July 15, 2006 09:39 AM

Bebakhashid, vali in neveshte neshan midahad ke shive tafakor fargh nakarde, pas har bar eshtebahat be gooneii digar tekrar mishavand. Ganji davat be etesabe ghaza baraye azadiye zendaniyane siasi karde, va az baraye etehade amali az targighe shivehaye mobareze bedoone khoshonat. Afrad va grouhhaye ziyadi az talash dar rahe gozare bikhoshonat migoyand, vali hich kodam ta hal neshan nadadeand ke dide roshani darand va davate be harekati malmos ham nakardeand! Hich sohbati dar in davat az "eslame demokratik" nashode, va inja hich bahsi nist be joz "didane ayande", shenakhte shiveha va taine ghadam be ghadame anha baraye residan be jame madani az tarighe etehadi gostarde

Shirin July 14, 2006 12:18 PM

من مخالف شمايم جناب سخن. دليلش را اینجا http://duzakhi.blogspot.com/2006/07/blog-post_13.html بخوانيد

July 14, 2006 06:32 AM

آقا يا خانم ف. م. سخن
واقعا شرم و حيا و صداقت برای امثال تو معنی دارد؟
آيا واقعا ساواک شاه خونريز بود؟
ممکنه بفرماييد که ساواک شاه:
۱. چه کاری به کار پسران و دختران دانش آموزی داشت که دست در دست هم در خيابان راه ميرفتند؟
۲. چه کاری به کار دييلمه هايی داشت که با دلار هفت تومان به اروپا و آمريکا اعزام ميشدند؟
۳. چه کاری به لباس دختران و پسران در خيابان داشت؟
۴. چه کاری به کار خوانندگان و هنرپيشگان داشت؟
۵. چه کاری به کار مسيحيان، مسلمانان، بهاييان، يهوديان و بی دينان داشت؟
۶. چه کاری به کار قمار بازان و مذهبی ها و شهوترانان و بيخدايان داشت؟
و هزار سوال ديگر

آيا واقعا فکر نميکنی که زمانش رسيده که يک کلام اقرار کنی که احمق بودی و هستی؟!
نسل من فقط چوب حماقت امثال احمقهايی مثل تو را ميخورد.
فکر ميکنم که زمانش رسيده که لااقل اقرار کنی که غلط کردی
بابت ترکمونی که در سال ۵۷ زدی سعی نکن شاه و عملکردش را مقصر بدانی. همه اينها بر ميگردد به مرام گوسفندی خودت.
وجدان هم خوب چيزی هست بخدا
هنوز هم که هنوز است برنامه مشخصی نداری و به تقليد از جد بزرگوارت منتظر شايد و بايد هستی!
خودت هم نميدانی که راه حل چيست و فقط اعلام ميکنی که بايد این راه را ادامه داد. و اين بر ميگردد به خوی تقليد پذيريت.
جمهوری اسلامی بايد به خودش ببالد که گوسفندانی امثال تو مخالفينش هستند.
ميدانم که حرفهايم دلت را به رنج آورد ولی هر وقت که خواستی آماده بحث با تو گوسفند عزيز هستم

xyz July 14, 2006 06:29 AM

می گوئید مخالفم اما نمی گوئید چرا؟ آیا مطلوبتان همان بی تحرکی و انفعالیست که این دو سه سال گریبان مردم داخل را گرفته یا همان تشتتی ست که 27 سال عادت خارج نشینان شده ست؟ من نمی فهمم که این روشنفکران و نویسندگان و به اصطلاح آزادی خواهان ایرانی را چه می شود که پای منقل نشستن و در انتظار بوش ماندن را ترجیح می دهند به اینکه کسی غیر خودشان چراغ را بردارد. مطلب شما هم بی هدف و بی مفهوم بود. خودتان هم نمی دانید چه راهی باید رفت و فقط می گوئید این راه اشتباهست. نسل شما به دلیل برخورد های سلبی تان در 27 سال پیش مقصر است و هنوز هم همانید که بودید. سلب اندیشانی بی هدف.
اغلب روشنفکران ما نشستن پای منقل را ترجیح می دهند به اعتصاب غذا، که دومی خماری افزون کند و اولی آزادی در ابرها را میسر. متاسفم آقا!

اردلان July 14, 2006 12:39 AM

موافقم. پشتيبانی مشروط، آري، رهبری پدرسالانه، نه.

روک‌گو July 13, 2006 07:59 PM