September 25, 2009

کشکول خبری هفته (۹۷) از حضرات آيات عظام صبر نکنيد تا عمامه شما را هم بپرانند تا آقای خامنه ای ديگر برای شما چه مانده است؟

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

sokhan September 25, 2009 02:09 AM
نظرات

با عرض معذرت
بی زحمت آدرس وبلاگ نامه را درست فرمایید
Http://www.weblognameh.blogspot.com

September 28, 2009 04:42 PM

سلام به دوست بزرگوار و [...] خوبم ف.م.سخن عزیز...یک نکته راجع به نوشته های اخیرت عجیب ذهن مرا به خود مشغول کرده که حتی وقتی پشت کامپیوتر نیستم و به کار روزانه ام مشغولم نیز، غالباً به آن فکر می کنم و آن نکته در مورد پی گیری مُجدّانه ایست که داری برای آزادی وبلاگ نویس قدیمی "الپر" و همسرش می کنی... البته با شناخت چند ساله ای که از تو دوست و [...] اندیشمندم دارم، میدانم که اهل انجام کارهای بیهوده و عبث نیستی و برای هر کار و هر نوشته ات حتماً دلیل های خوب داری و هرکاری را فقط در صورتی انجام میدهی که فکر کنی نتیجه بخش و مثمرثمر است... اما هرچه فکر میکنم نمیفهمم که توجیه و دلیل خوبت برای راه انداختن این جنبش وبلاگی برای آزادی یک وب نگار سابقاً روزنامه نگار چیست؟؟؟!!... آن هم در حالیکه دهها و بلکه صدها نفر شبیه او(و حتی به مراتب معروفتر و مطرحتر از او) هم اکنون در زندانهای شوم و مخوف حکومت اسلامی و تحت انواع شکنجه و فشار به سر میبرند... البته بحثی در وقاحت و زشتی بیش از حد اقدام حکومت ندارم و تردیدی دراین نیست که به زندان انداختن کسی که به جز قلمش هیچ ندارد کار بسیار تا بسیار زشتی است... نمیگویم هم که نباید اعتراض کرد و دیگران را به اعتراض برانگیخت... بلکه بحث بر سر میزان تأثیر این قبیل اعتراضات وبلاگی است و اینکه آیا واقعاً فکر میکنی حکومتی که دستش تا مرفق به خون جوانان این مرز و بوم آلوده است و حتی از کثیف ترین کارها مثل تجاوز جنسی به افراد برای رسیدن به اهدافش ابائی ندارد به این فعالیت صددرصد بی خشونت فرهنگی و به اینکه چند وبلاگ ، لوگوی خود را عوض کنند یا بنویسند: "الپر را آزاد کنید!" کوچکترین توجهی می کند؟!... مگر اینکه چند ماه است عده ی زیادی از وبلاگ نویسان هر روز و هرروز در وبلاگهایشان نوشتند: "ابطحی را آزاد کنید"..."حجاریان را آزاد کنید"... "فلانی یا بهمانی را آزاد کنید"... تاثیری داشت؟!... جز این است که «در سنگ خاره قطره ی باران اثر نکرد» ؟؟....البته تو عزیز بزرگوار در همانجاهائی که درخواست تشکیل این جنبش وبلاگی را مطرح ساخته ای توضیحاتی هم درباره دلایل لزوم این کار طرح کرده ای اما آیا به نظر خودت این توضیحات آنقدر متقاعد کننده هست که مخاطبانت را از تأثیر حتمی این جنبش وبی اطمینان بخشد؟؟!...با این وجود چنانکه در فهرست وبلاگهای لبیک گفته به ندای تو دیده میشود جمع کثیری از دانه درشت ها و گردن کلفت های سایبری(البته دانه درشت و گردن کلفت به معنای کاملا مثبت و دوستانه ی آن، یعنی کسانی که سرشان به کلاهشان می ارزد و اکثرا غول ها و قدیمی های فضای وب نویسی هستند)در این فراخوان شرکت کرده اند و این معنایش این است که آنها هم چون تو عزیز چنین حرکتی را مثبت و موثر ارزیابی می کنند... به عبارت دیگر بسیاری از آنها که نیامده اند امثال من هستند که بود و نبودشان در این جنبش هیچ تفاوتی را باعث نمیشود... اما شاید علاوه بر احساس خنثی بودن و بی تأثیری امثال من، عامل دیگری که در عدم شرکت این گروه اخیر در جنبش مذکور نقش داشته همین عدم اطمینان آنها از تأثیر چنین حرکتی است... کمااینکه خودت هم گفته ای اگر چنین اتفاقی چند سال قبل میافتاد جنبش وبلاگی بزرگی را بدنبال داشت اما در حال حاضر بسیاری از وب نویسان حرکات منفرد و شخصی را بر جنبش های جمعی ترجیح میدهند.... اما من هیچوقت دوست نداشته ام که انتقادی بکنم و بروم و اگر روزی افتخار داده باشی و نوشته های مرا دیده باشی، متوجه شده ای که همیشه سعی دارم ضمن نهی از یک رفتار یا نقد آن، راه حل جایگزینی هم ارائه بدهم... راه حلی که به نظر خودم مفیدتر و موثرتر است...مطلبی که من خیلی دوست داشتم و دارم که از زبان آدم دانا و بامطالعه ای مثل تو عزیزم بخوانم و گمان می کنم که پرداختن به آن مطلب و تشویق دوستان وبلاگ نویس به بحث و اظهار نظر پیرامون آن، می توانست از فاجعه ی دستگیری "الپر" و همسرجوانش جلوگیری کند و حالا هم تا حد زیادی میتواند جلوی تکرار فجایع مشابه را بگیرد، طرح این بحث یا سئوال است که : "چگونه میتوان در برابر هجوم همه جانبه ی حکومت به وبلاگهای مخالف و منتقد، که تابحال چند بار اتفاق افتاده و به احتمال قوی بزودی با شدت هرچه بیشتر ادامه خواهد یافت، خود را حفظ کرد و شناسائی و دستگیر نشد؟"... اتفاقا تو بزرگوار که سالهاست در این زمینه تمرین کرده ای و با اسم مستعار ف.م.سخن و باوجود بودن در ایران توانسته ای به فعالیت افتخارآمیزت ادامه بدهی، میتوانی در این زمینه بهترین و داناترین راهنمای دیگران باشی... بخصوص که ظاهرا در رشته های فنی-مهندسی تحصیل کرده ای و اطلاعات دقیق و کاملی از کامپیوتر و اینترنت داری... البته خدای ناکرده هرگز منظورم این نیست که با ذکر کردن روشهای در امان ماندنت از شر هجومهای گرداب گونه ی حکومت، خودت را لو بدهی یا با روکردن مشی خویش در این چند سال، زمینه ی زبانم لال دردسری را برای خودت فراهم سازی... چون واضح است که در فضای مجازی، هم دوستان چنین مطالبی را میخوانند و هم دشمنان و چه بسا که دشمنان با امکانات فنی و تجهیزاتی به مراتب بیشتری که دارند از چنین توصیه هائی در جهت اهداف شومشان بیشتر بهره ببرند... اما منظور من بحث و تبادل نظر در موردآن مطالبی است که نوشتنشان میتواند به دیگران و بویژه جوانان و کم تجربگان در جهت حفظ خویش کمک کند و سرنخی هم برای دشمنان ایجاد نکند... بعنوان مثال چندی قبل یکی از خوانندگان وبلاگ من، برایم از یک امکان موجود در گوگل نوشت که به هر کاربر دهها شکل و شماره آی پی مختلف میدهد... طوریکه هیچکس براحتی نتواند بفهمد که شماره ی حقیقی آی پی طرف، کدام یکی از این شماره هاست... بنظرم تنها آموزش همین یک روش به وبلاگ نویسان داخل کشور، میتواند تا حدود زیادی از احتمال دستگیری آنان بکاهد... یا اصلا یک چیز جالبتر را به یادت بیندازم که مطمئنم تو عزیزم بلدی اما خیلی ها ممکن است آن را ندانند... در قسمت ترجمه کننده گوگل، آنجا که امکان ترجمه محتویات یک وب به زبانهای گوناگون وجود دارد، یک فیلترشکن قوی مستتر است که من هرگاه تمام فیلترشکنها فیلتر میشوند خیلی راحت از آنجا وارد وبلاگ تو و سایر وبلاگهای فیلترشده میشوم... البته بعضی وقتها عکسهای وبلاگت رو باز نمیکنه و یا نظرات را نمیشود از آنجا برایت فرستاد ولی حتی در سنگین ترین امواج فیلترینگ نیز میتوان نوشته ها رو خوند... اینها مثالهائی از کارهای موثری هستند که میتوانند توسط وبلاگ نویسهای مهمی مثل تو به بحث و فراخوان گذارده شوند... اصلا نمیدانم کسی تا حالا به این فکر کرده که اگر روزی خدای نکرده حکومت از خیر مزایائی که اینترنت برای خودش دارد، بگذرد و آن را قطع کند، وبلاگ نویسان چاره ای برای آن روز مبادا اندیشیده اند؟؟!!... سخن عزیزم! باور کن که این بار دیگر تصمیم نداشتم زیاده گوئی کنم و سر نازنینت رو درد بیاورم اما باز هم،(اگرچه من مثل تو، صاحب سخن نیستم!، ولی)بقول شاعر: مستمع صاحب سخن را بر سر حال آورد!؟...و من چون تو را علیرغم وقت اندکت، مستمع بزرگواری یافته ام که توی ذوق آدم نمیزند، این حرفها و درواقع درددل ها را با تو عزیز دوست داشتنی مطرح کردم... امیدوارم جواب هم بدهی... برایت آرزوی سلامتی و بهروزی و موفقیت دارم... سمپات و دوستدار و طرفدارت...مجید.

***

مجید عزیز. با تشکر از لطف شما، نظرهای شما را با علاقه ی بسیار می خوانم و بهره می برم. بعضی نظرها را هر چند کوتاه، به سختی می شود خواند، ولی نوشته های شما را -اگر تعریف های از روی محبت تان را از آن حذف کنیم- هر قدر بلند، می توان به سادگی خواند. خدا حفظ کند جناب استاد پاریزی را که هر گاه قلمی شیرین مثل قلم شما می بینیم، یاد قلم ایشان می افتیم.

باری، در مورد الپر باید عرض کنم که ایشان را حضورا نمی شناسم، ولی نوشته های ایشان را سال ها دنبال کرده ام و ایشان را یکی از موثرترین وب لاگ نویسان ایرانی می دانم. چند سال پیش که هنوز تعداد وب لاگ نویسان اندک بود، روابط "وب لاگی" یی میان وب لاگ نویسان برقرار بود، و در میانِ صاحبان اندیشه های مختلف -حتی مخالف- به نوعی دوستی و آشناییِ "وب لاگی" به وجود آمده بود، که دید و بازدید آن مختص می شد به دید و بازدیدِ "وب لاگی". به هر حال وقتی جمعی جمع می شود، آن را از حرکت نیز گریزی نیست، و این حرکت نیز، همان حرکتِ "وب لاگی" ست که در مناسبت های مختلف شاهد آن بوده ایم. مثلا در زمان وب لاگ نویسی الپر، حرکتی که صورت گرفت و الپر بانی آن بود، جریان مکاتبه با رئیس قوه ی قضائیه وقت و در خواست آزادی مجتبی سمیع نژاد -نویسنده ی وب لاگ قمار عاشقانه- بود که مطالب این وب لاگ نویسِ انسان دوست آن قدر خطرناک به شمار می آمد که وی را با غُل و زنجیر به دادگاه می بردند و می آوردند که حدیث زجری را که او تحمل کرد می توانید در وب لاگ اش بخوانید. این حرکت ها هم میان صاحبان افکار مختلف سیاسی، نوعی پیوند "وب لاگی" -اگر نخواهیم بگوییم "دوستی وب لاگی"، که دوستی جداً نامی شایسته برای تعریف این روابط است- به وجود می آورد که این روابط تا کنون وجود دارد و قدیمی های وب لاگ شهر را به هم نزدیک می کند.

از این موقعیت استفاده کردم و به شرح این روابط پرداختم که شاید برای خوانندگان دیگر که با وب لاگ شهر و ساکنان قدیم و جدید آن آشنایی ندارند جالب باشد، هر چند مطمئن هستم شما با مطالعه ای که دارید، اگرچه وب لاگ نویسی را تازه آغاز کرده اید، این روابط را به خوبی می شناسید.

اما فایده ی کار ما و جمع کردن نام چند وب لاگ و وب لاگ نویس چیست؟ آیا حکومت با این کار تحت تاثیر قرار می گیرد و الپر و همسرش خانم فاطمه ی ستوده را آزاد می کند؟ مسلما خیر، و ما نیز از این مطلب بی اطلاع نیستیم. پس چرا چنین کاری می کنیم؟ جواب این است: برای خودمان. برای این که بدانیم همه به فکر هم هستیم، و یک دیگر را از یاد نبرده ایم و نمی بریم. مثل همسایه هایی که در مجاورت شان کسی به دلایل سیاسی گرفتار شده و شاید کاری از دست شان بر نیاید اما وجودشان با گفتن حتی یک کلمه و یک جمله حس می شود و این به لحاظ روحی بسیار موثر است. این نوع حرکت ها نشان می دهد که ما مخالف شیوه ی برخورد حکومت با اهل قلم و در این مورد بخصوص وب لاگ نویسان هستیم. شما فکر کنید که الپر یا من یا هر وب لاگ نویس دیگری دستگیر شویم، و بقیه سکوت کنند و به زندگی وب لاگی شان مثل این که اتفاقی نیفتاده و آب از آب تکان نخورده ادامه دهند. به نظر شما این بی اعتنایی عملی قبیح و زشت نخواهد بود؟

یک نکته ی دیگر که گاه در سطح وب مطرح می شود این است که شما چرا از یک نفر حمایت می کنید ولی از دیگران که خیلی بیش از این یک نفر زجر و حبس کشیده اند نامی نمی برید. دلیل آن هر چه باشد بی اعتنایی به وضع آن شخص یا اشخاص گروه دوم نیست. به هر حال آن ها را که بیشتر می شناسیم، به عنوان نمادِ شخص یا گروه دوم قرار می دهیم و خواهان آزادی همگی وب لاگ نویسان و اهل قلم در بند می شویم. البته وب لاگ نویسانی هم چون مجتبی سمیع نژاد و عبدالقادر بلوچ سعی می کنند، از تک تک افراد دستگیر شده به طور مشخص نام ببرند و یاد کنند که کاری ست بسیار ارزشمند در جهت شناساندن افراد در بند که با دقت و زحمت بسیار انجام می شود (و مطمئن هستم این دوستان با میل بسیار این کار را انجام می دهند و زحمت کار اصلا برای شان مطرح نیست).

در مورد وب لاگ نویسان دانه درشت و گردن کلفت و غول و غیره -حتی به معنای مثبت آن- باید عرض کنم که دسته بندی کردن به این صورت صحیح نیست و همه اهالی وب لاگ شهر باید در چنین حرکت های وب لاگی حضور پیدا کنند. قدیمی ها همدیگر را می شناسند و طبیعتاً به دلیل آشنایی هایی که طی سال ها به وجود آمده گام های مشترک بر می دارند -هر چند برخی که شاید موافق نباشند، همراه نشوند، و این ابداً ایرادی ندارد و کاملا طبیعی ست.

در مورد حفاظت از خود، اگر نظرتان این است که بدانید من چه می کنم، کار زیادی نمی کنم چون معتقدم نوشتن جرم نیست که بخواهم به شیوه های دقیق پنهان کارانه خود را از دسترس حکومت دور کنم. احتیاط عمومی تنها توصیه ای ست که می توانم بکنم و کارهایی مثل استفاده از اینترنت کافه ها و وایرلس های قفل نشده ای که در گوشه و کنار شهر و همسایگی ها در دسترس است. با آرزوی تندرستی و موفقیت برای شما. سخن

مجید September 28, 2009 11:58 AM

با سلام
گویاپیفام مرا دریافت نکرده اید .
البته در نظریات نوشته قبلتان من هم اعلام
آمادگی کردم .
http://weblognamhe.blogspot.com

***

با سلام و تشکر متاسفانه آدرسی که اینجا ثبت کرده اید صفحه ای باز نمی کند. سخن.

***

نام وب لاگ شما به فهرست اضافه شد. سخن

September 27, 2009 07:38 PM

ف.م.سخن عزیز, ببخشید من چند روزی نمیومدم اینترنت و از دستگیری الپر دیر خبردار شدم.خیلی متاسف شدم.
برایش نوشتم:
از طریق وبلاگ ف.م.سخن نازنین همیشه آگاه و با مسئولیت, متوجه شدم الپر عزیزمان همراه با همسرش دستگیر شده.
الپر یا همان علی پیرحسینلو رو همه ی ماهایی که بیش از دوسه ساله که وبلاگ می نویسیم می شناسیم و دوستش داریم.
چرا؟
الپر یکی از چشمان همیشه بیدار وبلاگستان بود.(می نویسم بود, چون بعد از ازدواجش دیگر وبلاگش را آپدیت نکرد. شوخی: شاید ننوشتن وبلاگ یکی از شروط ضمن عقد همسرش بود. ) الپر بر خلاف عده ای بلاگر ِ رفیق باز, حواسش به همه بلاگرها بود. چه وبلاگی فیلتر می شه, چه وبلاگی از فیلتر درمیاد, چه بلاگری به ناحق دستگیر می شه. کاری نداشت اون بلاگر هم عقیده یا دوستش بود یا نه. کاری نداشت که اون نوشته به ضررش تموم می شه یا نه.
در واقع می شد به وبلاگش به عنوان مرجعی برای یافتن ظلم و بی عدالتی ها و راه مبارزه با اونها نگاه کرد.
حالا جمهوری اسلامی احساس کرده که الپر و همسرش براش خطر دارن و دستگیرشون کرده. خوشحالم کسانی هستند که مثل علی عمل می کنن و علیه این بی عدالتی و ظلم اعتراض می کنن.

این کمترین کاریه که ما می تونیم بکنیم.

ما بلاگرها خواستار آزادی هر چه زودتر علی پیرحسین لو و همسر محترمش فاطمه ستوده هستیم
http://z8un.com/archives/2009_09.html#002229

***

ممنون ام زیتون عزیز. لینکِ نوشته ی شما را به فهرست پُستِ قبلی اضافه می کنم و امیدوارم الپر و همسرش هر چه زودتر آزاد شوند. با آرزوی شادی و تندرستی برای شما. سخن

زیتون September 26, 2009 01:47 AM