October 26, 2009

حسین درخشان را آزاد کنید + چرا باید از حقوق حسین درخشان دفاع کرد؟

خوشحالم که پارسا صائبی قدم پیش گذاشت و پیشنهاد کرد عنوان وب لاگ هایمان را برای آزادی حسین درخشان به نام او تغییر دهیم. این کم ترین کاری ست که برای آزادی یک وب لاگ نویس (و شاید درست تر باشد بگوییم یکی از اولین ترویج دهندگان و معرفی کنندگان موضوع وب لاگ نویسی به زبان فارسی) و دفاع از حقوق انسانی او می توانیم انجام دهیم. پرداختن به مسائل دیگر از جمله بدی هایی که حسین درخشان در حق خیلی ها کرد، جای اش در چنین موقعیتی نیست. بگذاریم حسین آزاد شود و در یک محیط آزاد زندگی و فکر کند آن وقت ما به او و او به ما با قلم و کی برد و وب نوشته خواهیم پرداخت. بگذار به ما بگوید خائن، بگوید نئوکلونیالیست، بگوید طرفدار سرمایه، بگذار رابطه مان را با دست راستی ترین نهاد های آمریکایی از داخل اینترنت کشف کند و بر سر هر کوی و برزن و وب لاگ و وب سایت جار بزند بگذار طشت رسوایی ما را از بالای بام به زیر اندازد، بگذار دل تنگ اش هر چه می خواهد بگوید، ولی آزاد باشد. آزاد باشد و بگوید و ما هم آزاد باشیم و بگوییم. بگذار او ادعا کند، ما پاسخ دهیم. او سند ارائه دهد، ما از خود دفاع کنیم. ولی همه ی این ها در آزادی. آزادی بیان و عقیده حق همه ماست. حق حسین است. حق هر نویسنده و اندیشمند است.

نامه پدر محترم حسین درخشان که سعی شده بود با زبانِ بسیار محترمانه (از نظر مقامات حکومتی) نوشته شود، حقیقتا دل مرا لرزاند. چه رنجی کشیده اند پدر و مادر درخشان، و در این سیصد و خرده ای روز هر لحظه و هر دقیقه چه عذابی را متحمل شده اند. هیچ کس نباید این پدر و مادر را شماتت کند که چرا این قدر دیر به فکر رسانه ای کردن موضوع حسین افتاده اند. فشار های روحی مقامات امنیتی و وعده ی آزادی امروز و فردا، هر پدر و مادری را می تواند به سکوت وا دارد.

اما من در 26 آذر 1387، در کشکول شماره ی 70 خود مطلب مفصلی نوشتم در ضرورت دفاع از حقوق حسین درخشان. اکنون این مطلب را در این جا دوباره منتشر می کنم، و ضمن همراهی با پارسا صائبی عزیز، و تغییر نام وب لاگ خود به مدت یک هفته از دوستان و خوانندگان ارجمند تقاضا می کنم به دعوت پارسانوشت پاسخ مثبت دهند و نام وب لاگ خود را در حمایت از حقوق انسانی حسین درخشان به هر صورت ابتکاری تغییر دهند. و این هم مقاله ای که در اولین روزهای مطلع شدن از دستگیری حسین درخشان نوشتم:

چرا بايد از حقوق حسين درخشان دفاع کرد

"بعد ماجرای دستگيری حسين درخشان با توجه به سابقه رفاقتی که با او داشتم، به نوعی شدم پای ثابت درد دلهای خواهر حسين، آزاده درخشان. آزاده که در هر گپ و گفتی؛ مضطرب و مستاصل و بی قرار می بينمش خيلی نگران وضعيت سلامتی برادرش است. نگران سلامتی اوست، نگران سلامتی پدر و مادرش، و هم اضطراب اين را دارد که فاش شدن موضوع باعث فشار بيشتر يا پيچيده تر شدن وضعيت حسين شود. اطلاعاتی که من از وضعيت حسين دارم از همين درددلهای آزاده خواهر حسين است. حسين بعدازظهر روز۱۱ آبان توسط قوه قضاييه دستگير و به مکان نامعلومی/زندان منتقل شده است. اودر اين مدت چندباری طی تماسهای کوتاه تلفنی با خانواده اش تماس گرفته. آخرين تماس او ۱۲ روز پيش بوده. حسين در تماسهايش از اتهامات، نحوه ی تفهيم اتهام، زمان آزادی يا امکان گرفتن وکيل هيچ حرفی نزده و از صدايش نمی شد تشخيص داد که وضعيتش در چه حالی است. خانواده حسين با توجه به عدم اطلاع روشن از وضعيت او، امکان اخذ تصميم خاصی را ندارند و نمی دانند از چه راهی می توانند به حل شدن ماجرا کمک کنند... من از همين جا از همه تقاضا می کنم که وضعيت حسين، دستگيری او و بی اطلاعی خانواده اش از سرنوشتش را به هر نحوی و با هر ابزاری که می شناسند و در دست دارند، به گوش همه برسانند و بگويند که حسين در وضعيت خيلی بدی به سر می برد..." «نازلی کاموری، وب لاگ سيبيل طلا»

خانم نازلی کاموری اين خبر را روز دوشنبه ۱۸ آذر ۸۷ در وب لاگ خود منتشر کرد. پيش تر سايت "جهان نيوز" خبر بازداشت حسين درخشان را با ذکر اتهام "جاسوسی پيچيده برای اسرائيل" منتشر کرده بود که به دليل سکوت خانواده درخشان تائيد يا تکذيب نشد. بر اساس همين خبر بود که در کشکول خبری ۶۷ از مسئولان قضايی درخواست کردم تا با آقای درخشان که از مدت ها قبل و به طور داوطلبانه جزو هواداران حکومت شده است برخوردِ انسانی داشته باشند. البته مطلقا انتظار نمی رفت و نمی رود که آن چه منتقدان حکومت می نويسند مورد توجه مسئولان قرار گيرد ولی وظيفه ی انسانی ما حکم می کرد و می کند در آن جايی که حق کسی ضايع می شود سکوت نکنيم و قدمی کوچک -حتی در سطح نوشتنِ يک مطلبِ بی تاثير- برداريم و اميدوار باشيم که وجدان بيداری در ميان هزاران وجدان خفته و ساکت به درخواستِ ما توجه کند.

اما چرا اکثرِ وب نويسان ايرانی و سايت های خبری فارسی زبان در مورد دستگيری حسين درخشان سکوت اختيار کرده اند و بيش تر از آن ها، وب نويسان خارجی و سايت های خبری انگليسی زبان می نويسند؟ اگر اين اتفاق چند سال پيش افتاده بود، وب لاگ ها و وب سايت های فارسی چنان عکس العملی از خود نشان می دادند، که نهادها و سازمان های بين المللی هم تحت تاثير آن ها قرار می گرفتند و اعلاميه صادر می کردند؛ پس اين سکوت و بی حرکتی از کجا ناشی می شود؟

حقيقت آن است که حکايت حسين درخشان فراتر از دستگيری يک وب لاگ نويس ساده است و پيچيدگی هايی دارد که بايد مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. اين حکايتِ پيچيده، البته امتحان خوبی ست برای طرفداران واقعی حقوق بشر. در مواردِ عادی، طرفداری از انسانی که فرضاً به خاطر يک نوشته ی منتقدانه به زندان افتاده ساده است، ولی در مواردِ ويژه، مثل موردِ حسين درخشان درصدِ خلوصِ اعتقاد به حقوق بشر مشخص می شود.

حسين درخشان، ماه ها بود که سعی می کرد با نوشتن مطالبی صريح و بی پروا، اعتقاد قلبی و راستين اش را به حکومت اسلامی ايران نشان دهد. او که از ابتدای مهاجرت به خارج از کشور به شيوه های مختلف، هواداری خود را از اصلاح طلبان حکومتی نشان داده بود، به تدريج، با اين گروه سر ناسازگاری پيدا کرد و به مخالفت صريح با آن ها پرداخت. اين مخالفت، دو راه پيش پای او می گذاشت: يا به سمت اپوزيسيون برانداز برود، يا از جناح مخالف اصلاح طلبان حکومتی طرفداری کند. حسين درخشان هرگز طرفدار اپوزيسيون برانداز نبود (اميدوارم آقايان مسئول به اين نکته توجه کامل مبذول دارند). در ابتدای مهاجرت به خارج از کشور، مثل بسياری ديگر از انسان هايی که از فضای بسته -بخصوص فضای بسته ی مذهبی- پا بيرون می گذارند، جو گير شد و حرف هايی زد که اگر به خود فرصت می داد، و واقعيت جامعه ی ايران و جامعه ی خارج از کشور را دقيق تر می شناخت، هرگز بر زبان نمی آورد. احساسِ "آزادی مطلق" بخصوص در ماه های اول خروج از کشور، حالتی ست که حتی افراد سياسی با سابقه دچار آن می شوند، چه برسد به جوانی که از فضای بسته ی خانواده ای مذهبی و بخصوص مدرسه ای مذهبی بيرون آمده و به ناگهان در جامعه ای که -به ظاهر- هيچ سد و محدوديت خانوادگی و اجتماعی و اخلاقی و سياسی ندارد، خود را باز می يابد و مواد مذابی را که سال ها در درون‌اش انباشته، بيرون می ريزد. عمل‌کردِ اين آتشفشان، اغلب کوتاه مدت است، و معمولا زود آرام می گيرد؛ زود آرام می گيرد، و به منطق و عقل می رسد. گاه نيز هر آن چه را که بيرون ريخته دوباره به داخل می کشد و فضای بسته ای را که از آن بيرون آمده راه سعادت بشر –بخصوص بشر غربی گم‌راه- فرض می کند!

اشکال بزرگی که متاسفانه در کار حسين درخشان وجود داشت، اين بود که آن چه را بيرون ريخت، در جايی به نام وب لاگِ "سردبير:خودم" ثبت کرد. جَوِّ آزادی چنان او را گرفته بود، که چشم هايش هيچ چيز را نمی ديد. در روزهای نخست، مطالبی در وب لاگ اش نوشت، که طبق قوانين خارج از کشور نيز جرم بود، و می توانست باعث به زندان افتادن او شود. در يکی دو مورد، آن قدر پيش رفت که بعضی از خوانندگان دوستدارش به او هشدار دادند که مراقب نوشته هايش باشد چون پليس کانادا اگر با خبر شود می تواند با استناد به همان نوشته ها او را به محکمه بکشاند. به همين ترتيب بود، ساده لوحی او در نوشتن مطالبی بر ضد آمريکا و نشان دادن آن ها به ماموران پليس آمريکا در حين ورود به خاک آن کشور. اين کار باعث شد تا به او ويزا ندهند و مانع از ورود او به خاک آمريکا شوند و همين ممانعت باعث شد تا او کينه ی آمريکا و آمريکايی ها را به دل بگيرد و به تدريج ضدآمريکايی شود.

اين ضد آمريکايی شدن، همراه بود با آشنايی و رفاقت با کسانی که انديشه های چپ و سوسياليستی داشتند و تحصيل در دانشگاه و آشنايی با مقولات فلسفی و سياسی و ملکه شدن اصطلاحاتی مانند استراکچريست و کلونياليست در ذهن او و تلاش برای انطباق اين مفاهيم با رويدادهای ايران. ترکيب اين موارد، با مشکلاتی که درخشان با هيئت تحريريه و مديريت "روز آنلاين" پيدا کرد و هم‌زمانی شان با روی کار آمدن آقای احمدی نژاد، موجب شد تا ذهن تيز و پر جنب و جوش او در ميان گروه بندی های مخالف اصلاح طلبان حکومتی، گروه وابسته به احمدی نژاد را کشف کند و دل به حرکات انقلابی و ساختارشکن او بندد.

از نظر شخصيتی حسين درخشان، فردی ست جاه طلب، و خواهان مطرح شدن و شهرت. دانستن زبان انگليسی در حد بسيار خوب برای نوشتن و صحبت کردن، داشتن روابط عمومی قوی برای ايجاد ارتباط با اشخاص نزديک به قدرتِ سياسی و مطبوعاتی و رسانه ای، استفاده از فرصت های کم ياب برای مطرح کردن خود، داشتن هوش زياد و ذهن خلاق و تند، ارائه ی طرح های جديد و بی سابقه، پشت‌کار در نوشتن به زبان های انگليسی و فارسی و کنار گذاشتن حجب ِ ايرانی برای نشان دادن خود به هر شيوه و شکل، همه ی اين ها شخصيتی را می سازد که حتی برای مخالفان و دشمنان اش نيز جالب توجه است. به خاطر همين شخصيت خاص و ويژه، وب لاگ او حتی توسط مخالفان اش به طور مرتب مطالعه می شد و روزانه چند هزار بازديد کننده، مشتری نوشته های گاه بی سر و ته او بود.

همين نوگرايی، و ذهنِ پويا باعث شد تا حسين درخشان، نه تنها در عرصه ی قلم، بل که در عرصه ی عمل هم دست به اعمال شگفت انگيز بزند. يک نمونه ی آن تماس تلفنی از خارج از کشور با آقای حسين شريعتمداری بود برای گشودن باب مکالمه و گفت و گو با "دشمن"ِ آن روز (منظور از دشمن، دشمن فکری ست، نه کسی که فرضا ميل به نابود کردن او وجود داشته باشد). حسين شريعتمداری هم بلافاصله از اين فرصت استفاده کرد و در کيهان نوشت که دشمنان خارج نشين، سرشان به سنگ خورده و می خواهند باب گفت و گو با او را بگشايند (نقل به مضمون. چون چند سال از موضوع می گذرد، مضمون هم ممکن است دقيق نباشد ولی چيزی شبيه به اين بود). يا سفر به اسرائيل برای نزديک کردن مردم ايران و اسرائيل به هم (که حالا همين بهانه ای شده است برای وارد کردنِ اتهام جاسوسی به او). و اين آخری، يعنی سفر به ايران، و گرفتن خانه در شهر ری، و پيش از آن بررسی نقشه ی منطقه ی شهر ری با برنامه ی گوگل ارث و انجام يکی دو سفر شهری به آن منطقه با متروی خط ميرداماد-بهشت زهرا!

بروز تمام حالاتِ درونی و رفتاری، و انجام تمام ِ کارهايی که در بالا ذکر شد، به طور لحظه به لحظه، و بدون سانسور، در وب لاگ حسين درخشان منعکس می شد، و در واقع پرونده ای بود که خود او برای خودش می ساخت. برای متعادل کردنِ مفاد اين پرونده، بخصوص در آستانه ی سفر به ايران، حسين درخشان، آغاز به افشاگری فعالان مطبوعاتی و حقوق بشری و کسانی که پيش تر دوست بودند و امروز دشمن، کرد. دامنه ی کار او در اين زمينه اندک اندک گسترش يافت و به فعالان داخل ايران و حتی زندانيان رسيد. اين کار او، باعث نفرت و جدايی کامل دوستان سابق از او شد، و تمام رشته های پيوند را گسست. اگر طرفداری از جناح احمدی نژاد و کاغذ ديواری کردن عکس سران کشور امری شخصی به حساب می آمد که می توانست حتی برای دوستان قابل قبول باشد، اين نوع افشاگری، و به قولی خيانت، که باعث دردسر و گرفتاری بسياری از فعالان داخل کشور می توانست شود، برای هيچ کس، حتی، "دشمنان سابق" (يعنی بچه های حزب اللهی که تغيير رفتار درخشان را دنبال می کردند) قابل قبول نبود.

درخشان با متعادل کردن پرونده ی "وب لاگی" خود، با پذيرش ريسک بالا به کشور بازگشت. در سفر قبلی يک بار به او "تذکر" داده شده بود، ولی او بعد از بازگشت به خارج به آن تذکر چندان بها نداده بود، و ظاهراً بر اين اميد بود که مسئولان امنيتی يک فرصت ديگر به او خواهند داد و با "تذکر" مجدد، موضوع ختم به خير خواهد شد که متاسفانه چنين نشد و حسين درخشان در پنجه ی قانون گرفتار آمد.

وب نويسان، امروز با حسين درخشانی که در بالا شرح حال او به اختصار رفت رو به رو هستند. برای آن ها سخت است به دفاع از حقوق کسی بر خيزند که فعالان مدنی و اجتماعی و سياسی را با افشاگری هايش دچار گرفتاری و دردسر کرده است. برای آن ها سخت است به دفاع از حقوق کسی برخيزند که در طی مدتی کوتاه، مشی سياسی اش، صد و هشتاد درجه تغيير کرده است. برای آن ها سخت است به دفاع از حقوق کسی برخيزند که پای‌بند به هيچ اصل اخلاقی و دوستی نيست، و مانند گربه، می تواند به هر چهره ای پنجه بکشد. برای آن ها سخت است به دفاع از حقوق کسی برخيزند که خود به صراحت گفته، مايل به دفاع دکان‌داران حقوق بشر نيست، و در صورت گرفتاری احتمالی، مايل است تنها خبرگزاری های دولتی به انتشار خبر مربوط به او بپردازند (نقل به مضمون). برای آن ها سخت است به دفاع از حقوق کسی بر خيزند، که ممکن است فردا سر و کله اش پيدا شود و بگويد که اصلا در زندان نبوده، و مثلا در مسافرت بوده، و در حال نوشتن کتابی ست که پرونده ی سياه فعالان سياسی و مطبوعاتی و حقوق بشری را رو می کند، و اين کتاب بزودی توسط انتشارات کيهان همراه با نام و آدرس و شماره تلفن اين فعالان و اين که چه غذايی می خورند و چه فيلمی می بينند و چه لباسی می پوشند منتشر خواهد شد، و اين مدت هم که غايب بوده، در نقطه ای آرام، مشغول تحقيق و نگارش بوده و شايعاتی که ضدانقلاب هايی امثال نازلی کاموری ساخته و دامن زده اند، برنامه ی کثيفِ آمريکايی های نئوکلونياليست است.

اما دفاع از حقوق انسانی حسين درخشان، مثل دفاع از حقوق انسانی تمام مردم، به رغم آن چه گفته شد برای فعالان و طرفداران حقوق بشر نبايد سخت باشد. مهم نيست که حسين درخشان ديروز چه گفته است؛ مهم نيست که امروز در زندان چه می گويد؛ مهم نيست که فردا بعد از "بازگشت" (از زندان، از سفر تحقيقاتی، يا از هر جای ديگر) چه خواهد گفت. مهم آن چيزی ست که مدافعان حقوق بشر می گويند:
ما، حسين درخشان، و هر کس ديگر -چه آن ها را دوست داشته باشيم، چه نداشته باشيم، چه باعث رنج و ناراحتی کسی شده باشيم، چه نشده باشيم، حتی اگر موجودی خبيث و پليد باشيم، حتی اگر زشت ترين کارهای روی زمين را انجام داده باشيم- حقوقی داريم که بايد رعايت شود. بدترين کارهای ما، نبايد موجبِ ناديده گرفتن حقوقِ انسانی ما شود. تا آن جا که می دانيم، حسين درخشان "فقط" نوشته است. اين نوشتن، هر قدر بد، هر قدر زشت، هر قدر ضد اين و آن، نبايد با "فشار"، تبديل به جاسوسی برای اسرائيل يا براندازی حکومت شود. نبايد تبديل به مجازاتی نامتناسب و نامعقول شود. نبايد موجب آزار و اذيت نويسنده شود. سفری هم که او به اسرائيل کرده آن قدر آشکار گزارش شده که جز کنج کاوی و شهرت طلبی نامی بر آن نمی توان گذاشت. کدام جاسوس احمقی، سفرِ ممنوع اش به کشوری که هيچ روشنفکر ِ انسان دوستی با ديدِ مثبت به آن نمی نگرد و از چند در صد تا صد در صد، محدوده ی آن را متعلق به فلسطينی ها می داند و برای دست يافتنِ فلسطينی ها به حق خود، در چهارگوشه ی جهان می کوشد، بر سر کوی و برزن جار می زند و از لحظه به لحظه ی آن گزارش تهيه می کند، و تمام کسانی را که ملاقات کرده نام می بَرَد، و بعد به کشور خود باز می گردد؟ (اين گزارش اگر درست به آن توجه شود، جالب وافشاگرانه نيز هست)

تحسين برانگيز اين‌جاست که برخی از وب نويسانِ طرفدار حقوق بشر، که مطلقاً دلِ خوشی از حسين درخشان نداشته و ندارند، و درست تر بگوييم، ضديت کامل با طرز رفتار و گفتار و انديشه های او دارند، به طور قاطع، و به صورت شفاف و روشن به دفاع از حقوق انسانی او برخاسته اند. آن ها با در نظر گرفتن ِ اين موقعيت که ممکن است فردا حسين درخشان حتی معترض به دفاع آن ها شود و آن ها را دروغ گو و شايعه ساز خطاب کند، بدون ذره ای ترديد از حقوق او دفاع می کنند. آن ها با اين کار در اصل، از حقوق خود دفاع می کنند؛ از حقوق کسانی که فردا ممکن است با اتهامات واهی به زندان بيفتند و به مجازات های سخت محکوم شوند دفاع می کنند؛ از حقوق اشخاص ناشناس و گم نامی که اکنون در زندان هستند، و هيچ کس نمی داند که واقعاً چه گفته اند و چه کرده اند، ولی مجبور به تحمل ماه ها و سال ها زندان هستند دفاع می کنند؛ و بدون اين که استثنا قائل شوند، بدون اين که به خودی و غير خودی توجه داشته باشند، بدون اين که رفتار و عمل و تفکر را ملاک قرار دهند، بدون اين که به دوستی و دشمنی بينديشند، "تنها از حقوق بشر دفاع می کنند"(*). آری، از حقوق بشر دفاع می کنند، و اميدوارند از عهده ی امتحان سختی که پيش رو دارند، سرافراز بيرون بيايند.

* در وب سايت جناب دکتر عليرضا نوری زاده ديدم که ايشان، به رغم تمام ِ فحاشی ها و تهمت زدن های حسين درخشان در وب لاگ سردبير:خودم و هفته نامه ی رسوا و ننگين "چلغوز" از او حمايت کرده و خواستار آزادی وی شده اند. حمايتِ صريحِ آقای دکتر نوری زاده از حسين درخشان و تفکيک امر شخصی با امر اجتماعی و عمومی حقيقتا آموزنده و قابل تقدير است.

sokhan October 26, 2009 04:51 AM
نظرات

با درود
با تمام ایراداتی که به شخصیت و خصوصیات فردی حسین درخشان وارد میشود و حقیر با بسیاری از عقاید و نظرات ایشان موافقتی ندارم ولی بعنوان یک ایرانی آزاد اندیش نمیتوانم در گوشه ای ساکت بنشینم. بعنوان یک انسان نیاز به همیاری و همصدایی همگان دارد.

***

ممنون ام. موفق باشید. سخن

ورجاوند October 26, 2009 02:44 PM

درود بر ف . م . سخن عزیز ، کاملا حرفتون بجاست و باید دوستان برخوردی اینگونه داشته باشند
من به همراه تعداد کمی از دوستان وبلاگ نویس از همان روزی که خبر بازداشت حسین درخشان منتشر شد در این مورد مطلب نوشتیم و از وی حمایت کردیم چون قبل از اینکه او یک حسین درخشان با هر تفکری باشد یک انسان هست و هر انسانی حق آزادی بیان را دارد .
از این به بعد نیز همراه بقیه دوستان از وی حمایت خواهیم کرد

***

متشکرم آقای خرمدین. سخن

بابک خرمدین October 26, 2009 12:21 PM