April 19, 2010

ای "شينِ" بيچاره‌ی مظلوم!

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

"بيماریِ مُسریِ بيشترِ نادرست‌گويی‌ها در زبانِ شيرينِ فارسی (که از قديم گفته‌اند: «شکر است!»)، نتيجۀ ويروسی است ناشناخته و موذی که چگونگیِ زايش و پيدايش و گسترشِ آن معمولاً مشخص نمی‌شود. يکی از اين ويروس‌ها که با سرعتی شگفتی‌آور از حدودِ يک سالِ پيش پخش شده و سرِ زبان‌ها افتاده (آن‌هم نه فقط سرِ زبانِ به‌اصطلاح «عوام»، که بسياری از گويندگانِ رسانه‌هایِ گروهی و اديبان و هنرمندان و مفسران و استادانِ دانشگاه و متخصصانِ رشته‌هایِ گوناگونِ علمی و ادبی و فرهنگی و غيره نيز بی‌دريغ و بی‌ملاحظه آن را به‌کار می‌برند و غريب اين است که هيچ‌کس به زائد و زشت بودنِش توجهی ندارد)، استفاده از سوم‌شخص فعلِ «هستن» [يعنی «هست»] به‌جای فعلِ «استن» (زمانِ حالِ «بودن») [يعنی «است»] آن‌ هم با افزودنِ يک «ش» زائد است. مثلاً به‌جایِ گفتنِ «جمهوری اسلامی حکومتی ديکتاتوری است.» [يا در گفتار، به‌شکلِ «جمهوری اسلامی حکومتی ديکتاتوريه.»]، گفته می‌شود: «جمهوری اسلامی حکومتی ديکتاتوری هستش.» گاهی حتی اين «ش» زائدِ البته زشت را هنگامِ صرفِ زمانِ گذشتۀ فعلِ «بودن» [يعنی «بود»] نيز بر زبان می‌رانند. مثلاً به‌جایِ اين‌که بگويند: «نظامِ پادشاهی پهلوی هم ديکتاتوری بود.»، می‌گويند: «نظامِ پادشاهی پهلوی هم ديکتاتوری بودش.» همچنان‌که ملاحظه می‌شود، در هر دو مورد، هيچ‌گونه ضرورتی به افزدونِ اين «ش» زائدِ زشتِ البته نادرست از نظرِ دستورِ زبانِ فارسی وجود ندارد." (فارسی‌زبانانِ عزيز! اين "شِين" زائدِ زشت را لطفاً رها کنيد!؛ ناصر زراعتی؛ خبرنامه‌ی گويا)

ای شينِ عزيزِ مظلوم
وقتی مقاله‌ی آقای ناصر زراعتی را در تقبيح تو خواندم، وقتی ديدم ايشان تو را خيلی صريح، زائد و زشت می‌نامد، دلم به حالت سوخت و گفتم در دفاع از تو چيزکی بنويسم. آخر بين خودمان باشد من هم تو را بعضی وقت‌ها در گفتارم به هست و بود و کرد و فعل‌های ديگر می‌چسبانم و اصلا هم فکر نمی‌کنم که چرا اين کار را می‌کنم. مطمئن هستم اين چسباندن را از پدر و مادرم ياد نگرفته‌ام چون با آن‌ها هميشه به زبان ديگری سخن گفته‌ام، پس می‌ماند مدرسه و جامعه که لابد اين چسباندن را از آن‌ها ياد گرفته‌ام. اين که افراد جامعه چرا تو را بی‌خود و بی‌جهت به برخی افعال می‌چسبانند لابد دليلی دارد که می‌خواهم آن دليل را برای خودم روشن کنم.

شين عزيز و نازنين
يک‌بار وقتی يکی از دوستان به زائد بودن تو اشاره کرد، خيلی به تو فکر کردم. فکر کردم چرا به قول آقای زراعتی "بسياری از اديبان و هنرمندان و مفسران و استادانِ دانشگاه و متخصصانِ رشته‌هایِ گوناگونِ علمی و ادبی و فرهنگی و غيره" بی‌دريغ و بی‌ملاحظه تو را به‌کار می‌برند و هيچ‌کس به زائد و زشت بودنِ تو توجهی ندارد. حدس می‌زدم اين مسئله لابد دليلی دارد، مثل خيلی تغيير و تبديل‌ها و "جا"نشينی‌های زبانی که دليل آن‌ها را علم زبان‌شناسی آشکار کرده است. بعد از کلی فکر، به نتايجی رسيدم که چندان غيرمنطقی نبود. مثلا ديدم وقتی ما فعل بودن را صرف می‌کنيم می‌گوييم: بودم، بودی، بود، بوديم، بوديد، بودند. فعل‌های صرف شده را مدتی جلوی چشم‌ام گذاشتم و به آن‌ها نگاه کردم و ديدم اول شخص و دوم شخص مفرد و جمع، و سوم شخص جمع همه‌شان يک چيزی به ته‌شان چسبيده و وزنی به آن‌ها داده، در حالی که "بود"، در سوم شخصِ مفرد، تک و تنها، بی‌دنباله و ادامه، آن وسط ول شده و احساس بی‌وزنی می‌کند. پيش خود گفتم وقتی حرف می‌زنيم انگار از نظر وزنی چيزی کم می‌آوريم و ناخودآگاه می‌خواهيم جای خالیِ بعد از "بود" را با حرفی پُر کنيم. خب، می‌آييم تو شينِ نازنين را به آن می‌چسبانيم و ايجاد وزن و تعادل می‌کنيم. از طرفی، وقتی بود يا است يا کرد را در گفتار، خالی به کار می‌بريم، زبان‌مان يک جورهايی رسمی و ادبی می‌شود و نوعی سنگينی در آن پديد می‌آيد که خب چون داريم صحبت می‌کنيم ناخودآگاه آن را با آوردن برخی حروف زائد تعديل می‌کنيم. بله. به خاطر همين است که وقتی سخن می‌گوييم، توی زائد، می‌آيی خودت را می‌چسبانی به ريشه‌های تک‌مانده و به آن‌ها وزن و آهنگ می‌دهی.

البته شين عزيزم، من نه زبان‌شناس هستم نه از ادبيات سر در می‌آورم. نروی بگويی فلانی اين را گفت و برای خودت توجيه درست کنی. من هرگز نمی‌گويم که تو در نوشته‌های معيار هم بايد خودت را به بود و هست و کرد و غيره بچسبانی. فکر هم نمی‌کنم کسی تا به حال چنين کاری کرده باشد و کاش آقای زراعتی موردی جدی نشان می‌دادند که غير از گفتارْ يا نوشتنِ گفتار باشد تا ما هم به اندازه‌ی ايشان نگران شويم.

شين جان
حالا اين‌ها را گفتم، يک نکته‌ی عجيب هم به تو بگويم که البته بين خودمان بماند. اين‌همه به تو تاختند و تو را زشت و زائد خطاب کردند، ولی هيچ‌کس نرفت به فرهنگ‌های فارسی مراجعه کند ببيند تو حرفِ از نظر ايشان مزاحم، آيا سابقه‌ی تاريخی هم داشته‌ای و اصولا نظر فرهنگ‌نويسان در مورد تو چيست.

من با ترس و لرز رفتم سراغ فرهنگ فشرده‌ی سخن. پيش خود گفتم استاد حسن انوری حتما تو را به چهارميخ کشيده است. ديدم نه. نوشته‌اند: "به فعل يا به جزء نخست فعل مرکّب اضافه می‌شود ومعنای فاعلی دارد. در قديم به کار می‌رفته است و امروز نيز در گفتار به کار می‌رود: رفتش. چند روز است پيدايش نيست."

بعد رفتم سراغ لغت‌نامه دهخدا و ديدم کسانی مثل رودکی و دقيقی و منوچهری و فردوسی و سعدی هم، تو شينِ زائدِ به ظاهر زشت را به کار برده‌اند که البته مذاق استاد دهخدا را هم خوش نيامده و تو را چند بار زائد خوانده است. ولی به هر حال مهم اين است که اين شاعران قديمی هم از شرِّ تو در امان نبوده‌اند:
چو او را بديدش جهان شهريار / نشاندش بر خويشتن نامدار
لابد اديبان خواهند گفت که اين ضرورت وزن شعر است و در مکالمه، نيازی به شينِ زائد نيست. من هم در پاسخ‌شان با نهايت فروتنی عرض خواهم کرد که زبان فارسی پُر از زائدات است چه در نثر، چه در شعر؛ چه در گفتن، چه در نوشتن؛ چه در صوت، چه در خط. مثال‌اش را هم از متن خود آقای زراعتی می‌زنم که نوشته‌اند:
"اين‌که ويروسِ چنين نابهنجاریِ آلوده‌ای دقيقاً از کِی و کجا پيدا شده، من تا کنون به نتيجه‌ای نرسيده‌ام."
چرا ايشان به کلمه‌ی اضافیِ "من" که در جمله‌شان به کار برده‌اند نمی‌گويند زشت و زائد؟ مگر "تا کنون به نتيجه‌ای نرسيده‌ام" ايرادش چيست که يک "من" به آن اضافه کرده‌اند؟

"من در اين مختصر، قصد ندارم واردِ بحثِ زبان‌شناسی بشوم...".
اين منِ اضافی چيست که ايشان در ابتدای جمله‌شان آورده‌اند؟ قشنگ‌تر نبود اگر می‌گفتند "قصد ندارم وارد بحث زبان شناسی بشوم" و "من" را بيندازند؟

حالا ما با جملات ايشان کار نداريم. من عرض می‌کنم، وقتی می‌خواهيم ضمائر فاعلی را تعريف کنيم، مثال آن را با چه چيز همراه می‌کنيم؟ نمی‌گوييم من رفتم؟ نمی‌گوييم تو رفتی؟ خب، اين من و تو به چه درد می‌خورد وقتی "م" و "ی"ِ چسبيده به فعل هست؟

روی اين موضوع هم، شين عزيز، نشستم به خاطر تو فکر کردم ديدم حکايت زائدات ما در زبان فارسی، حکايت "تاکيدات" است، يعنی وقتی ما عنصرِ زائدی را در جمله می‌آوريم و حتی کلماتِ مترادف را پشت هم می‌نويسيم نه فقط به خاطر زيبايی و ايجاد آهنگ، که به خاطر تاکيد است. آلمان‌ها هم اين کار را به نحو ديگری انجام می‌دهند و اجزای جمله را بسته به تاکيد، پس و پيش می‌کنند و جلو و عقب می‌آورند. گاه آن‌چه به زمان مربوط است را برای تاکيد بر زمان، جلو می‌کشند، گاه آن چه مربوط به مکان است را بر سر جمله می‌آورند و قس‌علی‌هذا.

شين عزيز
اميدوارم با اين استدلال‌ها، که منِ عوام کردم، از ناراحتی تو کم شده باشد. واقعا کار بدی "هستش" که آدم وسط اين همه زائدات و ايراداتِ ساختاری زبان، يک حرفِ ضعيفِ بی پناه را گير بياورد و گناهِ تمامِ ضعف‌ها را به گردن او بيندازد. من به نوبه‌ی خود از تو معذرت می‌خواهم.

sokhan April 19, 2010 09:27 PM
نظرات