October 06, 2010

بی‌ریشگی روشنفکران ایرانی

این مطلب در خودنویس منتشر شده است.

گرفتاری بزرگ اغلب روشنفکران ایرانی بی‌ریشگی‌ست. بحثِ این نیست که روشنفکرِ ما بیش از آن که روشنفکر باشد روشنفکرنماست، یا روشنفکر ما بیش از آن که دنبالِ حقیقت باشد دنبالِ دروغ و دغاست. بحثِ این است که روشنفکر ما روشنیِ فکرش را بیش از آن که از جامعه‌ی واقعاً موجود به دست آورده باشد و جامعه‌ی واقعاً موجود ضرورت و زمینه‌های روشنفکر شدن را در او به وجود آورده باشد، تنها به صورتِ ذهنی و از راه معلومات کتابی و رسانه‌ای روشنفکر شده است که در جای خود قابلِ تقدیر و ستایش است. این نوع روشنفکری چیزی کم دارد که شاید اساس و جوهره‌ی روشنفکری غرب است. دکتر سید یحیی یثربی در کتابِ "ماجرای غم ‌انگیز روشنفکری در ایران" –که دو سه هفته قبل از آن صحبت کردیم- بر همین نکته انگشت گذاشته‌اند اگرچه نتیجه‌گیری‌های‌شان در برخی موارد قابل قبول نیست و خواننده بعد از مطالعه‌ی کتابِ ایشان نظر منفی نسبت به روشنفکران ایرانی پیدا می‌کند. اگر بخواهیم مثالی برای روشن شدن موضوع بزنیم می‌توانیم بگوییم که روشنفکری ما مانندِ زبان‌آموزیِ یک فرد بالغ در کشور خودمان است در حالی که روشنفکری غرب مانند زبان‌آموزی یک کودک در کشوری‌ست که همه به آن زبان تکلم می‌کنند. مثلا زبانِ فرانسه‌ای که منِ بالغ در ایران می‌آموزم با زبان فرانسه‌ای که یک فرانسوی از دوران کودکی در کشور خودش می‌آموزد فرقی آشکار دارد. حتی اگر من، بالاترین مدارج آموزش این زبان را طی کرده باشم زبان‌ام چیزی کم دارد که به میزانِ آموزش یا میلِ آموختنِ من ربطی ندارد. دلیل این کمبود معلوماتِ متعدد و پنهانی‌ست که جامعه منتقل کننده‌ی آن است. زبان‌آموزیِ من در کشور خودم البته قابل ستایش است و درهای بسیاری را بر فرهنگ‌های بیگانه می گشاید اما گفتن و نوشتنِ من هرگز مانند گفتن و نوشتنِ یک نفر فرانسوی نمی‌شود. تازه این در بهترین حالت است. حتماً دیده‌اید کسانی را که قادر به تکلم به زبان دیگری نیستند ولی ژستِ دانستنِ آن زبان را می‌گیرند؛ کلمات زبان بیگانه را لابه‌لای جملات فارسی می‌آورند و لهجه‌شان را تغییر می‌دهند و متاسفانه بخشی از کارِ روشنفکران ما مانند این ژست‌ها و اداهاست که هیچ پایه و مایه‌ای ندارد و کاملاً بی‌ریشه است.

به همین گونه است مفهومی که منِ روشنفکرِ ایرانی از دمکراسی و آزادی و حقوق زنان در ذهن دارم با مفهومی که یک نفر فرانسوی از همین کلمات در ذهن دارد. باید بپذیریم که مفهومِ این کلمات در ذهنِ روشنفکری که در کشوری مانند کشور ما بزرگ شده، با روشنفکری که در کشوری غربی بزرگ شده متفاوت است گیرم هر دو از یک موضوعِ واحد سخن بگویند. این مفاهیم، مانند زبانِ مادری، در ذهن روشنفکر غربی به قول امروزی‌ها نهادینه شده در حالی که برای ما، مانندِ زبانی‌ست که از خارج آمده و ما در کلاسِ درس آن‌ها را آموخته‌ایم.

اگر این واقعیت را قبول کنیم، انتظار و توقع ما از خودمان به اندازه‌ای می‌شود که شایسته‌اش هستیم؛ در این صورت امکان رشد موزون و هماهنگ پیدا خواهیم کرد. خواستنِ بالاتر از توانایی‌ها خوب است اگر محدوده‌ی آن را فراتر از "آرزو" نبریم. اگر دچار این توهم شویم که "آرزو" باید در کوتاه مدت و پیش از آماده شدن زمینه‌ها صورت تحقق پذیرد هر قدر هم تلاش کنیم عاقبت دچار سرخوردگی و یأس خواهیم شد. این‌جا، نقشِ کلماتِ "تدریج" و "اصلاح" در ذهن پُر رنگ‌ می‌شود و ارزش‌اش آشکار می‌گردد.

خودنویس جایگاهی‌ست برای انعکاسِ نظرِ تمام طیف‌های روشنفکری، از آن‌ها که تندتر از روشنفکران غرب به پیش می‌تازند تا آن‌ها که طرفدارِ حرکتِ لاک‌پشتی هستند. در میانه‌ی این دو افراط و تفریط شاید بتوان نقطه ی اعتدالی یافت و به عنوان راهی دیگر مورد بحث قرار داد.

sokhan October 6, 2010 01:36 AM
نظرات