November 14, 2010

به ما چه که انگشت‌شان قطع شده!

این مطلب در گویای من منتشر شده است.

- حاج آقا می گویند در روستای "گاودانه علیرضا" در استان کهگیلویه و بویر احمد انگشت بچه های ما به خاطر نبودن پل و استفاده از وسیله ای که به کابل آویزان است و بچه ها با کشیدن آن از این طرف رودخانه به آن طرف رودخانه می روند قطع می شود. خیلی از بچه های این روستا انگشت ندارند. این خبرش؛ این هم ویدئو و عکس هایش:
aasib didegaan (2).jpg

aasib didegaan (1).jpg

aasib didegaan (3).jpg

aasib didegaan (4).jpg

aasib didegaan (5).jpg

aasib didegaan (6).jpg

aasib didegaan (7).jpg

aasib didegaan (8).jpg

- نظر جناب عالی در این مورد چیست و چه راه حلی پیشنهاد می کنید؟

- [حاج آقا با عصبانیت و ترش‌رویی] به شما پول می دن که از این سوال های احمقانه بپرسید؟! خب این بچه ها حواس شان را جمع کنند تا انگشت شان قطع نشود. یعنی چه که هر اتفاقی توی این مملکت می افتد آن را گردن حکومت می اندازید. به ما چه که انگشت چند نفر در اثر حواس پرتی خودشان قطع شده. همه ی مردم دنیا چشم شان به حکومت اسلامی و دولت آقای احمدی نژاد است، آن وقت شما با این سیاه نمایی ها می خواهی وجهه ی حکومت را خراب کنی. ضمنا شما اسم ات چیست؟

- [خبرنگار با تعجب] قربان من کورش ایراندوست هستم.

- خب از اسم و فامیل ات معلوم است چه کاره هستی. به نظرم شما جدّ اندر جدّ مشکل داری. خب. سوال بعدی ات را بپرس تا من در باره ی شما با دکتر رامین تماس بگیرم.

- قربان خیلی ببخشید. شما هر کار می خواهید بکنید بکنید، ولی لطفاً ما را با آقای رامین طرف نفرمایید. مگر ندیدید با آن مصاحبه‌گر رادیو چه جوری حرف زدند. اعصاب شان ضعیف است یک دفعه می زنند ما را ناکار می کنند، مادر پیرمان نان‌آورش را از دست می دهد. یک سوال دیگر می پرسم و رفع زحمت می کنم.

- [با بی اعتنایی] بپرس.

- کار پل سازی و خانه سازی در لبنان به کجا کشید؟

- [گل از گل حاج آقا می شکفد] خب. این شد یک سوال درست و حسابی. سعی می کنم خطای شما را در مورد سیاه نمایی قبلی فراموش کنم. عرض کنم، ما حقیقتا حاضر نیستیم مردم شریف لبنان یک لحظه هم خاطرشان مکدر شود. برای همین دستور دادیم بودجه ای به آن ها اختصاص داده شود و خیلی سریع برای شان خانه، جاده، پل ساخته شود. بمیرم برای آن لبنانی مظلوم که با بمب و گلوله ی رژیم اشغال‌گر قدس خانه خراب شد [به حالت تباکی دو انگشت اش را بر بالای بینی می گذارد و حالت هق هق به خود می گیرد]. شما نمی دانید چقدر حزب الله لبنان به خاطر نبودن پل دچار مشقت شده بود و مجبور بود از کنار گذر عبور کند. ما واحدهای مهندسی خودمان را با تمام تجهیزات روانه لبنان کردیم تا مردم شریف آن جا را از این همه ناراحتی و رنج خلاص کنیم. من فیلم اش را این جا روی رایانه ام دارم. بیایید خودتان ببینید. این هم سی.دی کامل اش [سی.دی را به خبرنگار می دهد]. ببینید چقدر ما خوب و سریع کار می کنیم. نگذاشتیم آب در دل لبنانی ها تکان بخورد. بفرمایید:

خُب. جواب سوال های‌تان را گرفتید؟ اگر می خواهید بیشتر توضیح بدهم [لبخندی حاکی از رضایت بر لبان اش نقش می بندد].

- نه. خیلی ممنون. نیازی به توضیح بیش‌تر نیست. جواب سوال هایم را گرفتم. دست شما درد نکند. مؤید باشید.

- شما هم همین طور. به شما توصیه می کنم نگذارید ضد انقلاب با سیاه نمایی شما را تحت تاثیر قرار دهد.

- مطمئن باشید با توضیحاتی که شما دادید و روشن‌گری هایی که فرمودید، من اصلا تحت تاثیر سیاه نمایی های ضدانقلاب قرار نخواهم گرفت. حاج آقا اگر فیلم های دیگری هم مثل این دارید، به من بدهید تا دیگران را روشن کنم. قربان شما. مرحمت زیاد [خبرنگار موقع خروج از اتاق حاج آقا، ابروهایش را به علامت بدجنسی دو سه بار بالا می اندازد و لبخندی فاتحانه بر لبان اش نقش می بندد]...

sokhan November 14, 2010 06:35 PM
نظرات