February 27, 2011

هیجان و تعقل

این مطلب در خودنویس منتشر شده است.

بسیار زشت است که در میانه‌ی جشن عروسی و رقص و پای‌کوبی کسی شروع به بحث جدی سیاسی کند و بر همین منوال بسیار زشت است که کسی در میانه‌ی هیجان به خیابان کشیدنِ مردم برای تغییر نظامی نامردمی، سخن از تعقل و فلسفه و علمِ اجتماع به میان آوَرَد. اما نقش نویسندگان غیروابسته در این هنگامه‌ی پرشور و غوغا چیست؟ آیا باید به دنبال هیجان جماعت –آن‌هم از نوعِ کاذبِ اینترنتی- به راه افتاد و بر هر آن‌چه عقل و خِرَد می‌گوید قلم در کشید؟ چگونه است که هیجان ما، پدرانِ جوانانِ امروز، این‌گونه مورد خشم و غضب قرار می‌گیرد و هر آن‌کس که از راه می‌رسد طعنه و متلکی بارِ ما جوانان دیروز می‌کند که چگونه شما فریب خوردید و چگونه دچار هیجان شدید و چگونه دست از تعقل شستید؟ و چگونه است که اگر امروز از تعقل و خرد سخنی به میان آید همه بر می‌آشوبند و سخن‌گو را متهم به بی‌عملی و عقب‌ ماندن از توده‌ی جوان می‌کنند؟ ما، با این تجربیات تلخ، در چنین فضای مهیبی، حقیقتاً راه به کجا داریم؟ نه توان گفتن‌مان هست، نه توان سکوت. اگر بگوییم، متهم به کارشکنی می‌شویم و اگر سکوت کنیم در محکمه‌ی وجدان به خیانت محکوم می‌گردیم. باید گفت؛ به هر قیمتی باید گفت. این‌که برای انقلاب مصر و تونس گلو پاره کنیم، چاره‌ی درد ما نیست. حقیقت، همان تجربه‌ای‌ست که حاصل‌اش را طیِّ سی سال گذشته مشاهده کرده‌ایم؛ حقیقت، همان فلاکتی‌ست که سی سال است دچارش هستیم. ما نویسنده‌ی حزبی نیستیم. ما نویسنده‌ی عقیدتی نیستیم. ما نویسندگانی هستیم که ادعای نشر حقایق را داریم. آن‌چه را که حقیقت می‌پنداریم –حتی اگر بر خلاف منافع کوتاه‌مدت یا بلندمدت ما باشد- بازگو می‌کنیم. تعداد ما زیاد نیست. مخاطب ما زیاد نیست. دوستان زیادی نداریم. اما یک چیز را یقین می‌دانیم: فردا شرمنده‌ی مردم و جوانان امروز و پیران فردا نخواهیم شد. بدهکار به ملت نخواهیم شد. تجربه‌ای اندوخته‌ایم که آن‌را به هر طریق با دیگران قسمت می‌کنیم. هشدار می‌دهیم. برحذر می‌داریم.

این‌ها را به خاطر چه می‌گویم؟ به خاطر فضایی که امروز به وجود آمده است و مطمئن هستم فردا به یأس منتهی خواهد شد. ما خواهان ایجاد یأس نیستیم. ما باید به گونه‌ای عمل کنیم که همیشه امیدوار بمانیم. تاریخ، دلیل ماست. درس تاریخ، درس امید و امیدواری‌ست. اما آن‌چه امروز به صورت لحظه‌ای، به صورت احساسی مایل به انجام آن هستیم، به ظن قریب به یقین ما را به یأس و ناامیدی دچار خواهد کرد.

سیستم حکومتی ایران، سیستمی پیچیده و به‌غایت وحشی‌ست. با روش‌های متداول نمی‌توان با چنین سیستمی مقابله کرد. آن‌چه در تونس و مصر و کشورهای دیگر عربی می‌بینیم حکایت دیگری‌ست، که هیچ شباهتی با آن‌چه ما دچار آن هستیم ندارد. این‌را باید به عنوان یک اصل بپذیریم که نه بن علی تونسی و نه مبارک مصری، خامنه‌ای حکومت اسلامی نیستند. حکومت ما از جنس دیگری‌ست. مقایسه‌ی تونس و مصر با ایران مانند مقایسه‌ی دو شیء ناهمگون و نامتجانس است. این تازه قدم اول است. قدم‌های بعدی بعد از این قدم اول باید برداشته شود. این قدم‌ها را اهل علم و سیاست –که واقعی‌هاشان در لاک سکوت خزیده‌اند- باید بردارند. کسانی که سیاست و جامعه‌شناسی برای‌شان علم است و نه احساس.

نقش ما -نویسندگان آماتور- در این میانه چیست؟ ایجاد توازن میان احساس و عقل. آری؛ ما نیز مانند هر انسانی دچار هیجان می‌شویم اما اجازه نمی‌دهیم این هیجان، قدرت تعقل و تفکر را از ما بگیرد. ما ضربه‌ی سختی از این احساساتی‌گری خورده‌ایم و سعی خواهیم کرد این تجربه‌ی تلخ و سهمگین را به جوانان‌مان منتقل کنیم.

شنیدن چنین سخنانی قطعاً دل‌پذیر نیست و مگر غیر از این است که نوشیدن داروی تلخ هیچ‌گاه دل‌پذیر نمی‌تواند باشد. وجود امثال ما، مانند دارویی‌ که به زور خورانده می‌شود به نظر تحمیلی و آزاردهنده می‌آید ولی مگر می‌توان درد را شناخت و از کنار آن بی‌اعتنا گذشت؟

خودنویس جایگاهی‌ست برای طرح مسائلی که شاید خوشایند بسیاری از ما نباشد. مسائلی که حتی اکثریت را از خود براند. اما وجود چنین جایگاهی لازم و واجب است. بلایی که بر سر ما در سال ۵۷ آمد به خاطر نبودِ چنین جایگاهی بود. جوانان امروز شاید قدر خودنویس را ندانند اما پیران فردا قطعاً با افتخار از وجود چنین محل گفت‌وگویی یاد خواهند کرد.

sokhan February 27, 2011 04:13 PM
نظرات
ارسال نظرات









اطلاعات شخصي شما يادآوری شود؟