April 13, 2011

کاترین خانم سر و سینه‌ات را بپوشان!

این مطلب در گویای من منتشر شده است.

images-eshtoonPshop1_223793586.jpg

دیدم بی بی سی نوشته خانم کاترین اشتون نماینده عالی اتحادیه اروپا در امور خارجی و سیاست امنیتی از تغییر عمدی عکس های خودش در نشریات ایرانی ناخرسند شده است. والله از خواندن این خبر کمی متعجب شدم و کمی هم مات و متحیر ماندم. یعنی نماینده عالی اتحادیه اروپا در امور خارجی بلانسبت این قدر شوت و بی اطلاع است؟ یعنی واقعا کاترین خانم نمی داند هنگام ملاقات با مسئولان ما چه خطرات جنسی‌یی تهدیدش می کند؟

خانم جان! حالا که نمی دانی بگذار بگویم که بدانی. این موجوداتی که به عنوان نماینده ی جمهوری اسلامی با تو ملاقات می کنند، هیولاهایی هستند عجیب غریب که وقتی چشم شان به زن می افتد یک طوری شان می شود. ببخشید که نمی توانم بگویم چه طوری شان می شود چون وب‌لاگ «گویای من» یک محل خانوادگی ست و نمی توان هر چیزی را در آن نوشت. فقط سربسته بگویم که اگر دیدی سعید جلیلی، موقعی که شما صحبت می کنی به جای این که به شما نگاه کند، به گلدان بغل دست شما نگاه می کند، این به خاطر چپ بودن چشم هایش نیست. بنده ی خدا می ترسد با دیدن سر و سینه ی باز شما یک حالتی به او دست بدهد که نتواند خودش را کنترل کند. خودش را کنترل کند یعنی چه؟ یعنی شما با این هوش و ذکاوت ات متوجه منظور من نشدی؟ یعنی همون دیگه... بعله دیگه... ای بابا...

نه. انگار با تمام این ایما و اشاره ها و چشم و ابروها متوجه منظورم نشدید و ممکن است اگر ملاقات دیگری دست بدهد دوباره به خاطر حذف فلان جای بدن تان (مثلا بازو یا ساق پای تان) اظهار تعجب و ناخرسندی کنید. چه جوری بگویم که بد نباشد... بله. یک موضوعی یادم آمد که شاید بتواند شما را روشن کند. می دانید که در ایران ما حجابْ اجباری ست و بهترین حجاب هم از دیدگاه آقایان روحانی چادر مشکی ست. این را هم لابد می دانید که خانم های ما برای به کرسی نشاندن حرف شان از هر حربه ای استفاده می کنند و هر چیز اجباری را به ضد خودش تبدیل می کنند. مثلا آقایان می گویند "باید" مانتو بپوشید والّا شما را می گیریم پدرتان را در می آوریم. خانم های ما هم می گویند چَشم، مانتو می پوشیم و می پوشند ولی چه مانتویی! مانتویی تنگ و چسبان که چشم پاسداران آقا از حدقه در بیاید. باری عرض می کردم که بهترین حجاب از دیدگاه آقایان روحانی چادر مشکی ست. ما این جا یک آیت الله العظمایی داریم به نام آقای گیلانی دامت افاضاته، که ماشاءالله ماشاءالله در همه ی زمینه ها از کشتن جوان‌ها و بچه‌مدرسه ای‌ها بگیر تا اجباری کردن حجاب خانم ها نقش موثر و فعال داشته اند. ایشان در سال های قدرت‌مداری شان دو سه جمله ی ناب فرموده اند که در ذهن من نقش بسته و این فرمایش ها می تواند شما را که از امور کشور ما چندان آگاه نیستی همچین حسابی روشن و آگاه نماید. یکی از خاطرات زیبای ایشان این بود که در میدان ولی عصر، خانم چادر به سری را دیدم که چادرش چنان بود که وقتی به منزل رسیدم واجب الغسل شده بودم. یعنی می خواست بگوید از تصورِ بدنِ زنی در پشت چادر سیاه واجب الغسل شده بود. چه جوری بگویم. یعنی ایشان با دیدن یک تکه پارچه ی سیاه که در پشت آن بدن زنی حرکت می کرد واجب الغسل شده بود. نشد انگار. بگذارید یک جور دیگر بگویم. یعنی ایشان از دیدن موجودی که هیچ جایش پیدا نبود و معلوم نبود که پیر است یا جوان، زشت است یا زیبا، واجب الغسل شده بود. تازه این زنِ چادریِ بدبخت را از پشت شیشه ی دودی مرسدسی که با سرعت بالای هفتاد هشتاد با اسکورت حرکت می کرد دیده بود. ببین اگر خانمه را مثلا با لباس شما و در حالت پیاده دیده بود کارِ غسل و واجب الغسلی به کجا می کشید. ای بابا! حالا چطور غسل و واجب الغسل را توضیح بدهم که بد نباشد...

این هم نشد. بگذارید این طور بگویم که آقایانِ ما –یعنی نه که همه ی آقایانِ ما بل‌که آقایانِ روحانیِ ما- هر چیزی را در زن و مرد به شکل آلات جنسی می بینند و آن را تحریک کننده می پندارند. مثلا همین آقای گیلانی یک روز فرمودند خانم هایی که موهایشان را به شکل گوجه فرنگی پشت سرشان جمع می کنند و روی آن روسری می کشند مثل این است که مردی شلوار تنگ پوشیده و فلان چیزش بیرون زده است (این یکی را دیگر معذورم. خودتان بفهمید که منظور از فلان چیز کدام چیز است). یا یک آقای دیگری همین اواخر فرمود که اگر می گوییم مردانْ پیراهن آستین کوتاه نپوشند به خاطر این است که پوست آرنج دست شبیه پوست بیضه است و باعث گناه می شود. متوجه شدید یا باز هم عرض کنم...

نخیر. انگار درست متوجه نشدید. شاید این داستان تاریخی را از دوران طلائی ما شنیده باشید که خانم اوریانا فالاچی به ایران آمده بود و با امام خمینی ملاقات کرده بود و در این ملاقات با حالتی تمسخرآمیز گفته بود که چرا باید حجاب بر سر داشته باشد و امام هم حال اش را گرفته بود و فرموده بود حجاب برای زن های درست و حسابی ست نه برای پیرزنی مثل تو (نقل به مضمون) و خانم فالاچی هم از این صحبت امام سوءاستفاده کرده حجاب را از سرش برداشته بود. البته امام تا آخر نه به چشم های این خانم و نه به هیچ جای دیگر او نگاه نکرد. خب چرا نکرد؟ بابا! زن برای آقایان ما پیر و جوان و خوشگل و عجوزه ندارد. قرآن هم که می گوید عجوزه ها لازم نیست حجاب سرشان کنند، آقایان ما محکم کاری می کنند می گویند باید سرشان کنند چرا که موهای عجوزه ها هم ممکن است تشعشع داشته باشد و کار به غسل و این ها بکشد. تشعشع مو چیست؟ ربط تشعشع به غسل چیست؟ با نوشتن این مطلب عجب خودمان را به دردسر انداختیم. هر جایش را می گیریم، یک جای دیگرش در می رود... [چه کلمه ی زشتی به کار بردم. معذرت می خواهم. این ها را که می نویسم هر چیزی شکل جنسی به خودش می گیرد...]

بگذارید این را بگویم شاید روشن شوید. ببینید. یک نشریه ای داریم به نام تهران امروز. این نشریه لوگویی داشت که آقایان حوزه ی علمیه ی قم و در راس آن ها آیت الله مصباح یزدی را به جنب و جوش انداخت.

tehranemroozLogo.jpg

ممکن است بفرمایید لوگوی نشریه لابد از نظر سیاسی چیز بدی را در خود مستتر داشته (مثل کله ی آقای مدرس در اسکناس های ده تومانی، یا چهره ی حضرت امام در اسکناس های دو هزار تومانی). نه جانم. چشم تیزبین آقایان در لوگوی مربوطه بدنِ زنی را می دید که مثل خانم جمیله آن جایش را عقب داده بود داشت قر می داد. یعنی حرف "میم"ِ کلمه ی "امروز" یک مقداری عقب آمده بود و حرف "ر" که شبیه پای زن بود کمی خم شده بود و آدم فکر می کرد خانمه آن جایش را عقب داده دارد قر کمر می دهد. کجایش را؟ قِر یعنی چی؟ یعنی چی یعنی چی؟ یعنی کمرش را –لااله الا الله- با باسن اش –خدایا مرا ببخش- عقب داده بود و پوزیسیون ناجوری گرفته بود که ممکن بود باعث واجب الغسل شدن آقایان بشود...

خانم اصلا ول کنید موضوع را. زبان من برای توضیح این گونه مسائل قاصر است. یک کتابی داریم به نام توضیح المسائل که به مسائل این چنینی می پردازد. بروید آن را تهیه کنید خودتان متوجه قضایا می شوید. ببخشید سر بحث را باز کردم. این جور نوشتن ها کار من نیست. فقط در پایان بگویم که کاترین خانم، مواظب خودت باش و در ملاقات های بعدی سر و سینه و پر و پاچه ات را حسابی بپوشان. توصیه ی دوستانه ی مرا بپذیر. فکر نکن سن ات بالاست یا چه می دانم طراوت و شادابی جوان ها را نداری، خطر تهدیدت نمی کند. فکر نکن جلیلی چون پا ندارد احساس هم ندارد. این ها طبیعت شان به قول اسدالله میرزا هیچ‌وقت بَهوت افسرده هاهِه نمی شود و همیشه دایر هِه و مثل رستمِ زال هِه! این ها خیلی خیلی خطرناک اند که اگر نبودند به یک خانم مسن و به یک لوگو بند نمی کردند. از ما گفتن بود، دیگر خود دانی...

sokhan April 13, 2011 05:59 PM
نظرات
ارسال نظرات









اطلاعات شخصي شما يادآوری شود؟