July 14, 2011

"آقا "مرا ببخش!

این مطلب در گویای من منتشر شده است.

این سطور را با سوز دل و اشک چشم می نویسم. اوهو اوهو اوهو اوهو (امیدوارم صدای گریه ام را با تلفظ درست نوشته باشم). اگر قدیم بود می گفتم که اشک چشمان ام کاغذ را خیس کرد ولی افسوس که با لپ تاپ می نویسم و اگر اشک چشم و آب دماغم روی کی بُرد بریزد ممکن است دیگر نتوانم بنویسم و جهانیان از خواندن این سطور محروم شوند. اوهو اوهو اوهو اوهو. آقا مرا ببخش [برای این که حالت گفتن ام را بهتر بفهمید بهروز وثوقی و هنگامه را در فیلم ساموئل خاچیکیان به یاد آورید که بهروز بعد از مرگ خواهرش چه جوری توی سرش می زد]. اوهو اوهو اوهو اوهو. آقا من به شما خیلی بد کردم. آقاجـــــــــــــــــــــــــــــــــان [این جا یک جیغ بنفش می کشم و از حال می روم. همسایه که فکر می کند جنی شده ام، هِی به در می کوبد و مرا صدا می کند. چشم هایم را باز می کنم می گویم چیزی نیست، حالم خوب است. صدای تلویزیون بود. سلام به خانم برسانید]. آقا من چقدر خر بودم. آقا من چقدر احمق بودم. آقا من چقدر شما را رنج دادم. خدا از من نگذرد [با مشت به سینه ام می کوبم]. خدا مرا ذلیل کند. اوهو اوهو اوهو اوهو...

آقا، وقتی دیدم بی بی سی از قول آقای خاتمی نوشته "هم ملت ظلمی را که بر او شده ببخشد، و هم نظام و رهبر" جگرم خون شد. اشک چشم و آب دماغ و خلط سینه و اینها شروع کردند بیرون زدن. احساس کردم می خواهم –گلاب به رویتان- استفراغ کنم. منی که جزو ملت باشم کدام ظلم را ببخشم؟ اصلا ظلمی به من شده که بخواهم ببخشم؟ [این جا جیغ جانخراشی به سبک جیغ هایی که پامنبری ها موقع روضه ی امام حسین می کشند، می کشم و بر پیشانی ام می کوبم]. من غلط بکنم که بخواهم ببخشم. ولی شما باید ما را ببخشی. خیلی به شما بد کردیم. خیلی به شما ظلم کردیم. خیلی به شما جفا کردیم. قربان محاسن مبارک ات بروم که از دست ظلم های ما سفید شد. اوهو اوهو اوهو اوهو...

"آقا" جان، ما غلط کردیم. ما ظلم کردیم. ما را ببخش که زندان اوین و بند 209 درست کردیم و زندانیان سیاسی را در آن جا شکنجه دادیم. ما را ببخش که قلم ها را شکستیم و نویسندگان آزاده را در سلول های قبر مانند حبس کردیم و آن ها را به قول آقای زیدآبادی به صلیب کشیدیم. ما را ببخش که اقتصاد مملکت، فرهنگ مملکت، آبروی مملکت را بر باد دادیم. ما را ببخش که کشور را از هر نظر –از اعتبار پاسپورت گرفته تا سرعت اینترنت- به رده های آخر جهانی رساندیم. ما را ببخش که اداره کشور را به دست یک مشت رمال سپردیم و به جای متخصصان از اجنه کمک گرفتیم. ما را ببخش که در انتخابات تقلب کردیم. ما را ببخش که وسط خیابان ندا آقا سلطان را با گلوله زدیم. ما را ببخش که فک محسن روح الامینی را در کهریزک خرد کردیم و او را روانه ی قبرستان نمودیم. ما را ببخش که سهراب اعرابی را کشتیم و مادر او را تا ابد داغدار کردیم. ما را ببخش که از بالای ساختمان ها مردم را به گلوله بستیم. ما را ببخش که بطری توی ماتحت زندانیان کردیم. ما را ببخش که مغزها را فراری دادیم و آن هایی را هم که باقی ماندند با رعب و وحشت به سکوت یا پنهان کردنِ عقیده وادار کردیم. ما را ببخش که مملکت را در یک کلمه به گند کشیدیم و افتضاحی را که امروز در تهران و شهرهای بزرگ می بینیم به راه انداختیم. ما را ببخش که مردم را تبدیل به یک مشت آدمِ خشنِ بداخلاقِ دروغگو و پیمان‌شکن کردیم که مثل حیوانات درنده برای حفظ منافع خود هر کسی را مورد تهاجم قرار می دهند و هر قاعده ی انسانی را زیر پا می گذارند. ما را ببخش که دروغ را در کشورمان نهادینه کردیم. ما را ببخش که بچه مان را طوری تربیت کردیم که در مدرسه یک چیز می گوید، در خانه چیز دیگر؛ در مدرسه یک جور لباس می پوشد، در خانه جور دیگر. این ها را همه ما کردیم. مـــــــــــــــــــــــــــا ملت! همان ها که به گفته ی آقای خاتمی شما باید آن ها را ببخشید. اوهو اوهو اوهو اوهو...

"آقا" جان ام! مدتی بود داشتم دنبال دلیلی برای خودکشی می گشتم. فکر کنم پیدا کرده باشم. آدم چطور می تواند با این همه ظلمی که به شما کرده از خجالت تان در بیاید. مرسی از آقای خاتمی که ما را بیدار کرد. مرسی از او که ما را هشیار کرد. قربانِ این سبکْ گفت و شنودِ تمدنی اش بروم که یک مشت وحشیْ مثل من را می خواهد آدم کند. کاش شما را الگو قرار می داد می گفت مثل ایشان شوید و خیر دنیا را ببینید. اوهو اوهو اوهو اوهو...

در پایان فقط از شما می خواهم که مرا حلال کنید. هر بدی یی خوبی یی از ما دیدید به بزرگواری خودتان ببخشید [در این جا غش می کنم و از حال می روم. همسایه فکر می کند تلویزیون را خاموش کرده ام]...

sokhan July 14, 2011 02:49 PM
نظرات

با سلام

لطفا اگر ممکنه با این خبر جالب از خبرگزاری ایسنا لینک بدین. متشکرم - محسن.

markazi.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=37425‏


***

با سلام، لینک شما متاسفانه چیزی را نشان نمی دهد و صفحه ی مربوط به آن خالی ست. مع هذا چَشم. ف.م.سخن

محسن عظیما July 26, 2011 02:09 PM

درود بر شما
میخواستم از مطالب خوب این هفته کشکول گویا نیوز تشکر کنم خصوصا مطلب شما در نقد برنامه به عبارت دیگر در خصوص نوری زاده ....

اقای سخن به نظرم باید بیشتر به ستون کشکول گویا نیوز توجه کنید و با قلم جدی خود به بررسی موضوعات مهم روز بپردازید من شخصا اقای سخن جدی گوی را به سخن طنز پرداز ترجیح میدهم بگذارید مردم بیشتر با قلم اقای سخن منقد جدی گوی اشنا بشوند . مرسی

***

از لطف و محبت شما بی نهایت متشکرم. نهایتِ تلاش ام را می کنم تا کشکول به طور مرتب منتشر شود. با سپاس مجدد. ف.م.سخن

علی July 19, 2011 08:47 AM

اگر اگر اگر اگر (ده هزار بار واژه اگر) به نظام ظلمی شده....
چرا این اگر را نمیبینید

***

"اگر" را دیدم و می بینم، ولی این عبارت، عین آن چیزی ست که بی بی سی منتشر کرده است. با احترام. ف.م.سخن

July 18, 2011 08:58 PM

راهش فقط توبه‌ي نصوح است جانم!
گريه‌ي خشك و خالي فايده ندارد حتي اگر غش كني.
خالا بايد جبران كني...عملا.
بزرگترين گناهت اين بود كه براي تمام اين جنابات كه در حق آقاجانت مرتكب شدي و براي ايمانت از او اجازه نگرفتي و حالا هم خودسرانه گريه مي‌كني.
اگر راست مي‌گويي سند رو كن! آيا همين الان براي گريه و خودزني ات مجوز داري؟ ويا باز هم داري خودسرانه عمل ميكني؟
آقا جان! جمع كن اين بساط را. عوامفريبي در روز روشن والله بالله قباحت دارد. لااقل فكر آن روزي را بكن كه آن روي آقايت بالا بيايد و چون پرده برافتد نه تو ماني و نه من! تا فرصت هست هر چه زودتر اين بساط عوامفريبي را جمع كن!

ماهگون July 15, 2011 04:11 AM
ارسال نظرات









اطلاعات شخصي شما يادآوری شود؟