July 14, 2011

بکوشیم تا انسان بمانیم

این مطلب در خودنویس منتشر شده است.

در شماره‌ی ۶۷ مجله‌ی وزین چشم‌انداز ایران، مطلبی درج شده است از سال‌های دور، به قلم زنده‌یاد استاد ایرج افشار که در سال ۱۳۴۰، به مناسبت چهلمین روز درگذشت یکی از آزادمردان سرزمین ما، محمود نریمان نوشته شده و در آن سال‌ها در بولتن داخلی جبهه ملی ایران انتشار یافته است. استاد ایرج افشار در باره‌ی زنده‌یاد نریمان می‌نویسند: «نریمان در حفظ شخصیت بارز خویش، سر را پیش هیچ‌کس و هیچ‌چیز خم نکرد. روزی در بهار گذشته به من می‌گفت که بهای زندگی به گمان من در آن است که بکوشیم تا انسان بمانیم و انسان بودن غیر این نیست که از ظلم و بیداد بپرهیزیم و حق را پایمالِ میل‌های حیوانی، شهوانی و شیطانی نکنیم. می‌گفت به همین ملاحظه است که هیچ مقام و کار را در این سنوات اخیر نتوانسته‌ام بپذیرم و در همه امور، نشانِ فریب، دروغ، ظلم و خیانت می‌بینم. مرگ نریمان دردخیز هم بود، زیرا در این سال‌های آخر، زندگی را به سختی و تنگدستی می‌گذراند...». اکنون پرسش این است که فعالان سیاسی تحول‌خواه ما و نیز کسانی که برای آزادی کشورشان از سلطه‌ی استبداد قلم می‌زنند، تا چه حد به انسان بودن خود بها می‌دهند و تا چه حد سختی و تنگ‌دستی را تحمل می‌کنند؟ آیا کلماتی مانند فعالِ سیاسیِ انسان، یا نویسنده‌ی انسان و اصولاً صفتِ انسان در ذهن ما دارای جایگاه و ارزشی‌ست؟ برای انسان بودن، چه ملاک و معیاری وجود دارد؟

به اعتقاد این‌جانب، بخشی از انسان بودن ما، به پرهیز از ظلم و بیداد و حمایت مستقیم و غیرمستقیم از ظالم و بیدادگر و به استخدام او درآمدن باز می‌گردد. این پرهیز نه‌تنها در عرصه‌ی سیاست بل‌که در عرصه‌ی قلم نیز معنا دارد، به عبارتی قلم ما، هرگاه به نفع ظالم و برای پاک و منزه نشان دادن او بچرخد، معنی‌اش با ظالم همراه شدن و تن به ظلمِ او دادن است. هرگاه قلم ما در جهت تثبیت و تحکیم پایه‌های ظلم و یا توجیه آن به کار رود، یا میان جنایت با جنایت فرق بگذارد و یکی را خوب و دیگری را بد بداند، دیگر نمی‌توان انسان بود و انسان مانْد و به صفت انسان بودن مفتخر شد. به عنوان مثال اگر قلم ما موقع نوشتن از جنایت‌های حکومتی، به طرف اعدام‌ها و کشتارهای سال ۳۳ و ۳۷ و ۵۲ و ۵۴ و ۵۷ و ۵۸ و ۶۰ و ۶۷ برود، ولی به دلایل مختلف در باره‌ی آن‌ها سکوت کند، یا بدتر از آن به دلیل علاقه به برخی نظام‌های سیاسی و شخصیت‌ها به توجیه و تفسیر آن‌ها بپردازد، نمی‌توان بر چنین صاحب‌قلمی نام انسان نهاد.

بهای انسان بودن و انسان ماندن البته گزاف است: انزوا و تنهایی است؛ زیر ضرب دائم دوست و دشمن بودن است؛ سختی کسب معیشت و تنگ‌دستی است... و هر یک از این‌ها کافی‌ست تا اهل قلم انسان و شرافتمند را در دورانِ غلبه‌ی استبداد از پا بیندازد.

ولی سرافرازان عرصه‌ی قلم نیز کم نیستند. نویسندگانی که قلم و انسانیت خود را حتی به بهای گزاف به اهل ظلم نمی‌فروشند و در صدد توجیه و تفسیر ظلم بر نمی‌آیند. امیدواریم در رسانه‌هایی مانند «خودنویس» شاهد حضور بیش از پیش چنین نویسندگانی باشیم.

sokhan July 14, 2011 01:40 PM
نظرات
ارسال نظرات









اطلاعات شخصي شما يادآوری شود؟