January 26, 2005

آرش سيگارچي اعتراف کرد: "من نردبان بودم!"

برای خواندن اين طنزنوشته در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 07:42 PM | Comments (1)

January 25, 2005

برف تهران

برای ديدن اين عکس روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 12:27 AM

January 24, 2005

از بهنود بعيد بود

برای خواندن اين مقاله در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 11:46 PM | Comments (3)

گزارش بي.بي.سي از اعتراض وب لاگ نويسان به فيلترينگ سايت ها (طنزنوشته)

من فريبرز سخن، گزارشگر بي.بي.سي هستم و از تهران براتون گزارش مي دم. امروز قرار است عده اي از وب لاگ نويسان در اعتراض به فيلترينگ اورکات و ياهو مسنجر، در مقابل ساختمان "پارس آن لاين" جمع بشن و صداي اعتراض خودشون رو به گوش مسئولان برسونن. قراره بعد از خواندن قطع نامه، شرکت کنندگان در اين تجمع به طرف ميدون ارک حرکت کنند و در مقابل کاخ دادگستري، تظاهرات مخملي داشته باشن.

خب هم اکنون من اولين شرکت کنندگان در اين راه پيمايي رو مي بينم که دارن به محل ساختمان پارس آن لاين نزديک مي شن.

بله اين الپر، يکي از روزنامه نگاران جوان ايراني است که به دور گردن خودش يک عدد ماوس مايکروسافت انداخته و در دست ديگه اش کيف کارشه. به نظر خيلي عصباني و ناراحت مي ياد.

خانمي رو مي بينم با بيني باند پيچي شده... بله همکارم مي گن که ايشون فرشته ي قاضي است که تازه از بازداشت قاضي مرتضوي آزاد شده. در کنار فرشته، همسرش رو مي بينم که مرتب به چپ و راست نگاه مي کنه تا اتفاقي زير ماشين نره.

از دور آقاي برجيان رو مي بينم که چشم و دهانش رو به طور سمبليک با چسب بسته و عصا زنان به طرف جمعيت در حال حرکته. ايشون به خاطر اين تظاهرات از شهرستان به تهران اومده و قراره همين امشب دوباره با اتوبوس به شهرش برگرده. او هم دور گردنش يک ماوس جنيوس آويزون کرده و يک ماوس پد هم در دست راستش گرفته و مرتب به سرش مي کوبه و حالت عزاداري را القا مي کنه.

اين هم به گمانم نويسنده ي گردباد باشه. خيلي طوفاني داره حرکت مي کنه و ماوس به پشتش مي کوبه. خيلي صحنه ي هيجان انگيزيه. وب لاگ نويس ها که تعدادشون به دوازده نفر رسيده هر بيست دقيقه يک نفر بهشون اضافه مي شه. اين از عددي که الپر پيش بيني کرده بود خيلي بيشتره و نشون دهنده موفقيت وب لاگ نويس هاست.... (همهمه...کي؟ چي؟ نه!)

همکارم با دست به ته خيابون اشاره مي کنند و يک نفر موتور سوار رو به من نشون مي دن. بله، سوار موتور هوندا صد و بيست و پنجه. اگه اشتباه نکنم آقاي تاج زاده است که اومده وب لاگ نويس ها رو پشتيباني کنه.

يک پژو هم در انتهاي خيابون نگه داشت که يک فرد روحاني ازش پياده مي شه. بله ايشون هم آقاي ابطحي هستش که به دور گردنش به نشانه ي همبستگي با وب لاگ نويس ها يک شي که بزرگ تر از ماوس هستش آويزون کرده... (چيه به گردنش؟!)... همکارم مي گن ماوس نيست نوت بوک آويزون کرده! بله چون ماوس ايشون به صورت صفحه ي حساس بر روي نوت بوکشون نصب شده به جاي ماوس، خود نوت بوک رو آويزون کردن! آقاي ابطحي در همه کار پيشرو و مبتکر هستند! من به عنوان گزارشگر بي.بي.سي که صحنه هاي هيجان انگيز بسيار زيادي رو در چهارگوشه ي عالم به چشم ديدم تا به حال چنين صحنه ي هيجان انگيز و پرشوري رو نديده بودم.

الان يک عدد وانت به جمع تظاهرکننده ها نزديک مي شه که بلندگوهاي خاکستري رنگ کرايه اي روش نصبه. شايد حزب اللهي ها باشند... خير همکارم مي گه حزب اللهي ها نيستند، بلکه قراره پيام حسين درخشان که پدر وب لاگ نويسي ايران هستش مستقيما از کانادا قرائت بشه. بله اين صداي حسين درخشانه که الان به گوش مي رسه و از تظاهر کنندگان پشتيباني مي کنه و تعجب مي کنه که چطور تظاهر کنندگان تا اين لحظه خودشون رو به کاخ دادگستري نرسوندن و اعتراض کتبي خودشون رو به مسئولان قضايي تحويل ندادن.

صداي همهمه اي مي ياد... از دور يک سياهي ديده مي شه... اجازه بفرماييد... بله جمعيتي حدود دويست سيصد نفر که همه سياه پوشيدن و پيراهن ها شون رو هم روي شلوار انداختن، و اکثرشون ريش دارن، دارن به تظاهر کنندگان نزديک مي شن. توي دست اونا ماوس پد، نه ببخشيد قمه، لنگه کفش و شي سخت هستش. جمعيت عربده کشان دارن به دوازده سيزده نفر وب لاگ نويس ماوس به گردن، نزديک مي شن. اونا با صداي بلند نعره مي زنند: "سوسول ها کوشن؟ تو سوراخ موشن!" صداي حسين درخشان همچنان به گوش مي رسه و وب لاگ نويسان را دعوت به مقاومت در مقابل فيلترينگ اورکات مي کنه. من و همکارم در همينجا با همگي شما خداحافظي مي کنيم. فريبرز سخن، بي.بي.سي. تهران... (بدو که اومدن، ببين ابطحي کدوم طرفي مي ره، ما هم همون طرفي بريم!)...

Posted by sokhan at 04:45 AM | Comments (4)

January 23, 2005

January 20, 2005

آرش را مي شناسم...

برای خواندن اين مقاله در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 07:57 PM | Comments (3)

January 18, 2005

آرش سيگارچي را آزاد کنيد!

Posted by sokhan at 02:18 PM | Comments (6)

تقديم به آرش سيگارچي، روزنامه نگار و وب لاگ نويس زنداني

سال ها بگذشت
سال ها و باز
در تمام پهنه البرز
وين سراسر قله مغموم و خاموشي كه مي بينيد
وندرون دره هاي برف آلودي كه مي دانيد
رهگذرهايي كه شب در راه مي مانند
نام آرش را پياپي در دل كهسار مي خوانند
و نياز خويش مي خواهند
با دهان سنگهاي كوه آرش مي دهد پاسخ
مي كندشان از فراز و از نشيب جاده ها آگاه
مي دهد اميد
مي نمايد راه
در برون كلبه مي بارد
برف مي بارد به روي خار و خارا سنگ
كوه ها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار كارواني با صداي زنگ

«سياوش کسرايي»

Posted by sokhan at 02:09 PM | Comments (3)

سلول انفرادی شکنجه است!

بياييد ما هم هم صدا با بانوی صلح ايران، در وب لاگ های مان بگوييم:
ما وب لاگ نويسان مدافع حقوق بشر اعلام مي کنيم، که در ايران سلول انفرادي است، و سلول انفرادی شکنجه است. سلول های انفرادی، به هر شکل و صورتي بايد برچيده شود!

Posted by sokhan at 02:26 AM | Comments (9)

January 17, 2005

از "اي واکس"، به "ارفورس وان": يک دوچرخه در ميدان شوش پنچر شد!

برای خواندن اين طنزنوشته در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 09:07 PM | Comments (0)

January 16, 2005

کباب 70 سانتي!

برای ديدن اين عکس روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 08:56 PM

آقاي خامنه اي! مي گويند شما خبر نداريد...

برای خواندن اين مقاله در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 03:34 PM | Comments (6)

January 15, 2005

توضيح در باره ي دو مطلب

انتشار قسمت دوم طنز نوشته ي ري شهري و قسمت پاياني قصه ي پسري که رفراندوم مي خواست بنا به دلايلي به تاخير افتاد. هر دوي اين مطالب به زودي منتشر خواهد شد.

Posted by sokhan at 11:55 PM | Comments (0)

January 09, 2005

اعتراض!(نامه سرگشاده به مرتضوی)

يک عده نويسنده و متفکر، در مقابل دستگاه جور و استبداد چه مي توانند بکنند؟ جز نوشتن، جز هشدار دادن، جز بر حذر داشتن، جز حقوق ابتدايي ِ مردم و جوانان را يادآور شدن، جز تاريخ و سرنوشت جباران را تعريف و تکرار کردن، جز ظلم و جنايت را نماياندن، جز اعتراض، آيا کار ديگري هم هست که بتوانند بکنند؟

خوب يا بد، زمان اسلحه دست گرفتن و پيشتاز خلق شدن گذشته است. از آن همه، جز ياد و خاطره اي حماسي چيزي باقي نمانده است. ديگر نمي توان به دل کوه زد. نمي توان به دل جنگل زد. نمي توان سياهکل آفريد. نمي توان شيرآهن کوه مرد شد. از نسل حماسه سازان کسي باقي نمانده است. زمانه عوض شده و ما مانده ايم و يک قلم. به خاطر همين قلم، و آنچه با آن بر روي کاغذ نقش مي بندد، همه در خطريم. اسلحه کشيدن که سهل است، حاکمان امروز حرف زدن را هم طاقت نمي آورند. ببينيد بر سر بچه هاي نويسنده ي ما چه آوردند. بر سر حنيف و روزبه و اميد و فرشته چه آوردند. اين بلايي است که ممکن است بر سر تک تک ما بيايد.

جرم ما گفتن و نوشتن است. جرم ما نشان دادن حقيقت است. جرم ما بيدار کردن مردم است. جرم ما آزادي خواستن است. اينها از نظر قاضي مرتضوي، که عصاره ي حکومت استبدادي امروز ِ ايران است کم جرمي نيست. هر گامي که در راه آزادي بر مي داريم، آتش خشم و کينه او شعله ور تر مي شود. شايد مي داند که فردا چه در انتظارش است و اين واکنش طبيعي ِ انسان در خطر است.

ما بايد به هر طريق ممکن اعتراض خودمان را به ظلم و جنايت قاضي مرتضوي نشان دهيم. ما بايد به هر طريق ممکن صداي اعتراض خودمان را به گوش مجامع بين المللي برسانيم. تنها جايي که براي بازتاب اين اعتراض داريم صفحات اينترنت است.

متن زير، نمونه اي از اين اعتراض است که در اينترنت انتشار مي يابد؛ اعتراض جمعي از وب لاگ نويسان ايراني. چند خط که امروز هشدار است و فردا سند؛ سندي که راه بر انکار امثال مرتضوي ها در محکمه تاريخ خواهد بست. با اين نامه، مرتضوي برکنار و يا حکومت جمهوري اسلامي سرنگون نخواهد شد، ولي ما تنها کاري را که مي توانيم بکنيم خواهيم کرد: اعتراض! و زندان ها و شکنجه ها نشان مي دهد که اين تنها کار، کم کاري نيست.

از شما خواننده ي عزيز به نوبه ی خود تقاضا دارم اگر با اين نوشته موافق هستيد در توزيع و تکثير آن بکوشيد. در وب لاگ يا وب سايت تان آن را منتشر کنيد. اگر زبان مي دانيد آن را ترجمه کنيد و در مجامع خارجي مطرح کنيد. صداي اين اعتراض هر چه بلندتر باشد، خواب قاضي مرتضوي و دستگاه جور آشفته تر خواهد شد. در بلند تر کردن صداي اين اعتراض بکوشيم.

اين هم متني که به همت جمعي از وب لاگ نويسان ِ ايراني تهيه و تنظيم شده است:

آقای مرتضوی دادستان تهران

اقارير اخير آقايان روزبه مير ابراهيمی و اميد معماريان در جلسه هيات
نظارت بر قانون اساسی که تنها بخشی از آن و آن هم به شکل سربسته از طريق
مشاور محترم رئيس جمهور جناب آقای ابطحی منتشر شد نشاندهنده تخلف آشکار
شما و ارگان زيرمجموعه شما در برخورد با متهمين بود. از آنجايی که
اينگونه برخورد ها در زير فشار گذاشتن متهمين و شکنجه آنها به قصد گرفتن
اعترافات دروغين در مجموعه دادستانی سابقه ديرين دارد و اين کار مخالف
اصول مصرح در قانون اساسی و اعلاميه جهانی حقوق بشر هست لذا ازديدگاه
ما شما در دادگاه افکار عمومی متهم به جنايت عليه بشريت هستيد.

آقای مرتضوی! شما بارها تبحر خود را در تهديد افراد به بازداشت و شکنجه
واعدام به قصد اعتراف گيری از آنها يا وادار نمودنشان به سکوت اثبات کرده
ايد. با کمال تاسف شواهد حاکی از احتمال تکرار اين رويه در مورد
روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان،فرشته قاضی و سيد محمدعلی ابطحی است.

آقای مرتضوی! ما نويسندگان اين نامه هر چند که در بسياری از اصول دارای
عقايد و آرای متفاوتی هستيم ولی در جايی که بحث دفاع از شرافت و حرمت
انسان هاست همه هم رای و هم صدا بپا می خيزيم و سکوت نخواهيم کرد.

آقای مرتضوی! می دانيم که از قدرت و گستردگی نفوذ اينترنت در بين جوانان
به خوبی آگاهيد که اگر جز اين بود اکنون شاهد فيلترينگ گسترده و بی سابقه
آن نبوديم. پس به شما هشدار می دهيم که در صورت هر گونه تعرض به
روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان، فرشته قاضی، سيد محمدعلی ابطحی و يا
خانواده های شان، در يک اقدام هماهنگ وگسترده اعمال کاملا غيرقانونى
و مستبدانه شما را با روش های مختلف به گوش جهانيان خواهيم رساند.

Posted by sokhan at 12:00 PM | Comments (21)

January 05, 2005

آقاي رئيس جمهور! شما هم مانند ابطحي و معماريان و ميرابراهيمي شجاعت به خرج دهيد!

برای خواندن اين مقاله در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 12:33 AM | Comments (18)

January 03, 2005

چگونه يک بيمار جنسي به نام "ري شهري"، وزير اطلاعات مي شود، بخش اول

برای خواندن اين طنزنوشته در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 01:48 PM | Comments (12)

January 01, 2005

کباب شانديزی و اکبر جوجه!

برای ديدن اين عکس روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 04:37 AM