April 08, 2005

خداحافظ... وب لاگ عزيز!

"...عصر همان روزی که از محضر دادستان محترم و بازداشتگاه موقت بیرون آمدم، اراده مصمم کردم تا مگر انتقام این همه سختی ومشقت ایام را از این قلم بی عاطفه ام بازستانم . فلذا منصفانه وعادلانه – در پیشگاه وجدانم- قلم خویش را در محکمه نشانده ، عدالت را بر او جاری کرده ، به " شکستن " محکومش کردم که این کمترین مجازات اوست.
دلیل دشواری هم نداشت: دیگر نمی خواهم صدای خرد شدن استخوانهایم را در لابه لای چرخدنده های قانون بشنوم؟! دیگر نمی خواهم دستهای نحیف من ، سردی دستبند قانون را بر خود احساس کند؟!...
باری ... من بقدر بضاعت خویش ، به اندازه همان خرده نان و سر سوزن ذوقی که داشتم ، گفتنی ها را گفته ام و نوشتنی ها را نوشته ام . آیا نوشتن این وبلاگ و شهرت حقیرانه اش ، به رنج وتحمل بازجویی و بازداشت و"سین - جیم" و احضار و استنطاق می ارزد یا خیر؟! هزینه ای که برای نگاشته های این قلم داده ام بیش از دارایی ام بوده ، من به آبروی خویش هم بدهکارم. در یک کلام : "من بریده ام" ..."

برای خواندن ادامه آخرين نوشته محمد رضا فتحي روی اينجا کليک کنيد.

sokhan April 8, 2005 02:38 AM
نظرات

های عزیز
خود این آقای فتحی هم به گمانم درست نفهمیده که از چه گله دارد. نوشته اش از سویی چون توبه نامه وجدانی معذب پُر از آه و ناله است و از طرفی به جفای روزگار اشاره دارد. مشخص نیست از قانون می نالد یا از ناقانون های حکومت اسلامی. به نظر من ایشان بچه مسلمانی است اصلاح طلب که هیچ وقت ندانست از کجاضربه می خورد.پدر جان در اسلام همه چیز گفته شده و نوشته شده.جایی هم برای وبلاگ نویسی درنظر گرفته نشده است.اساساًفرد در اسلام آلت فعل آخوند است. دهان نیست فقط و فقط گوش است.بهترین کار همین بود که از نوشتن دست کشید.این راه که می رفت در نهایت منطقی اش به کفر و الحاد و حقیقت و آزادی می رسید.

سیامک April 9, 2005 08:31 AM

سلام .. ساعتی پیش وبلاگ آقای فتحی را دیدم، خیلی ناراحت شدم، و همینطور نگران برای ایشان، مطمئناً ایشان تحت فشار هستند، .. نمی دانم چه باید کرد، امیدوارم ایشان در یک وبلاگ دیگر و با اسم مستعار به نوشتن ادامه دهد، ولی این حق مسلم ایشان است که بنویسد، و در حال حاضر این حق از ایشان سلب شده است، نمی دانم آیا فعالان حقوق بشر به این مسایل توجه می کنند؟.. وبلاگ نویسی جزء حقوق افراد است، آزادیِ فردی انسان ها در جامعه ما سالهاست که از آنها سلب شده است.. در مورد نیما راشدان.. هیچ نمی گویم.. باید بگذاریم گذشت زمان خیلی چیزها را روشن کند. .. ولی آنچه مسلم است، زیبا کاظمی به مرگ عادی نمرده است!..

محمد جواد طواف April 9, 2005 12:17 AM

سخن عزیز.
اول میخواستم ازت تشکر کنم بابت جوابی که به نوشته نیما راشدان دادی. از خواندن نوشته راشدان بغضی گلویم را گرفت . در نوشته تو دیدم که آن بغض روی مونیتورم با بهترین کلمات نقش شده .

من از خواندن آخرین پست وبلاگ فتحی تنم لرزید. به خصوص از خواندن آن کلمه سابق که در امضاها گذاشته شده.
چرا حمایت لازم از فتحی صورت نمیگیرد ؟

مهشید April 8, 2005 03:38 AM