July 20, 2005

پاسخي کوتاه به نقد آقاي زهري

آقاي مجيد زهري لطف کرده اند نقدي بر مطلب اينجانب نوشته اند که توضيح مختصري را ضرور مي سازد. آن چه از نوشته ي ايشان – که به زبان ناروشن نوشته شده – مي توان برداشت کرد اينهاست:
الف- کار خطاي چريک ها توسط ف.م.سخن توجيه شده است.
ب- ف.م.سخن مشي مسلحانه را جبري خوانده است.
پ- ف.م.سخن نتيجه ي واقع گرايانه نگرفته است.
ت- مشي مسلحانه در سوريه، عراق، ليبي، عربستان سعودي ديده نشده است.
ث- ف.م.سخن به چريک ها لقب "روشنفکر" اهدا کرده که نبايد مي کرده چون به قول خانم مهشيد اميرشاهي مخالف بودن با رژيم، شغل پر در آمدي بوده، وبايد به جاي چنين کساني ادباي بي بديلي چون فروزانفر و فروغي و خانلري روشنفکر دانسته مي شده اند.
ج- پايگاه تئوريک مشي مسلحانه در اروپاي متمدن و دموکرات بوده نه در کشورهاي سوسياليستي.
چ- مشي مسلحانه مد روز بوده و عشق به اسلحه و تيراندازي کم انگيزه اي نبوده و جز حزب توده، روشنفکران در سازمان ها و احزاب علني ديگر فعاليت نمي کرده اند و منتقد از چنين سازمان هايي بي خبر است.
ح- افرادي مي خواستند در روستاي دورافتاده سياهکل "با حمله به چند تا سرباز و درجه دار بيچاره انقلاب کنند" به همين لحاظ نمي بايست آنها را روشنفکر قلمداد کرد.

اما پاسخ نگارنده به اين چند نکته:
الف-کار من در اين مقاله توجيه نيست، توضيح است. اگر توجيه بود عمل چريکي به"نابخردانه" متصف نمي شد.
ب-اگر جبري بر تاريخ و روند آن حاکم باشد، مردم و روشنفکران در متن آن البته مختارند. همان اختياري که بنده اسلحه در دست نمي گيرم ولي يکي ديگر مي گيرد.
پ-احتمال اين که نويسنده اي نتيجه ي واقع گرايانه نگيرد بسيار است. مي توان نتيجه ي واقع گرايانه را در قالب مقالات ديگر نشان داد و قضاوت را به خواننده سپرد.
ت- هرگاه توانستيم به زندان "اَل اوين" ِ اين کشورها سري بزنيم و در "السوئيت"هاي استخبارات با زندانيان سياسي سخن بگوييم لابد چيزهايي غير از آن چه آقاي زهري مي گويند خواهيم شنيد. نگاهي به تاريخ غير رسمي و غيردولتي اين کشورها البته به ما چيزهاي هيجان انگيز ديگري نشان مي دهد.
ث- ف.م.سخن به چريک ها لقب روشنفکر "اهدا" نکرده و اين لقب را جناب سرهنگ نجاتي در کتاب تاريخ خود اهدا کرده و چنين آماري داده است. ف.م.سخن به چريک هاي زمان شاه (وابسته به سازمان هاي کوچک و بزرگ و يا منفرد) لقب "روشنفکر ِ به بن بست رسيده" و "مردان ِ عمل و قهرمانان از جان گذشته" مي دهد. البته هستند کساني که هنوز به اين قهرمانان لقب "خرابکار" و "تروريست" مي دهند.
ج- بدون شرح.
چ-چند مثال، که غير از حزب توده سازمان هاي سياسي ديگري هم بوده اند: مسعود احمد زاده، وابسته به جبهه ملي بوده؛ امير پرويز پويان ضمن عضويت در جبهه ملي در انجمن هاي اسلامي فعاليت مي کرده؛ حنيف نژاد عضو نهضت آزادي بوده؛ سعيد محسن عضو کميته دانشجويان نهضت آزادي بوده؛ بديع زادگان هم به همچنين. مگر اين که جبهه ملي و نهضت آزادي و انجمن اسلامي را جزو تشکيلات حزب توده به شمار آوريم که از دوستاني که چريک ها را "خرابکار" و وابسته به قدرت هاي بيگانه و ارتجاع سرخ مي دانند بعيد نيست. ضمنا اين "مد روز" کمي دردناک بوده و با اندکي شلاق و کابل و شيشه ي پپسي و ادرار در دهان و کشيدن ناخن و سوزاندن با سيگار و آپولو شدن و دستبند قپاني و پيک نيک در تپه هاي سرسبز اوين و به ناگهان گلوله خوردن – لابد هنگام شکار کبک و تيهو- همراه بوده و صاحبان اين "مشاغل پر در آمد" به جاي پول، زجر نصيب شان مي شده است.
ح- چريک هاي وابسته به فدائيان و مجاهدين و ديگر گروه هاي کوچک و بزرگ فکري هرگز قصد نداشتند، و در هيچ جا هم چنين چيزي نوشته نشده است که مي خواستند با حمله به چند سرباز و درجه دار ِ بيچاره انقلاب کنند.

با تشکر مجدد از جناب آقاي زهري.

sokhan July 20, 2005 05:43 PM
نظرات

ف.م.سخن محترم٬باید بعرضتان برسانم که ایرانی ها چه دوست داشته باشی چه
تنفر یکی از دیوانگان استقلال کشورشان هستند شاید تا حد جنون٬وقتی ارمیتاژ
معاون کالین-پاول میگوید این ایرانیها هنوز فکر میکنند در دوران کوروش و شاه
عباس زندگی میکنند ازین در عجبست که کوچکترین تحقیر را از سوی تنها ابر
قدرت نمی پذیرند. دوست محترم خمینی از کاپیتولاسیون ۹۰در صد استفاده کرد
و بزبان روستایی گفت اگر اشپز امریکایی یک سرهنگ!!! ایرانی را کشت کسی حق محاکمه
ان اشپز را ندارد...... ف.م.سخن عزیز اون که دو میلیون از چهار میلیون مردم تهران
را بخیبانها میاورد اینگونه بچشم و گوش انها نزدیک بود وگرنه در سیاهکل ان چریکها
خواستشان بمردم روستا ها از خمینی نزدیک تر بود اما حرفهاشان قابل شنود انها
نبود...پرولتاریا...کاپیتال.... فئودال.....بوژووا

Safari July 21, 2005 03:28 PM

البته يکی از دلايل خشونت فيزيکی از طرف مردم همان انسداد سياسی و اجتماعی است و تحليل آقای زهری قابل قبول نميباشد که چرا در کشورهای سوريه، عراق، عربستان و ... اين اتفاق نيافتاد.
اولا اگر هم تا بحال اتفاق نيافتاده باشد دليلی ندارد که در آينده هم اگر سيستم حکومتشان به همين منوال ييش برود اتفاق نيفتد. در اينجا بايد بعضی فاکتورها را در نظر گرفت. از جمله: شرايط طرز فکر اجتماعی عامه مردم هر کدام از اين کشورها، درصد نيازشان به تغييرات در جامعه، ريسک يذيری و مقدار جراتشان برای تن دادن به خطر برای مبارزه، ميزان و درصد روحيه احترام گذاشتن به حقوق زنان و اقليتها، درصد غنای فرهنگی، هوش، ميزان و سطح تحصيلی و تعداد تحصيل کردگان، درصد ابراز وجود زنان در جامعه و خيلی فاکتورهای ديگر اين وسط رل بازی ميکنند و مردم آن کشور را به سمت فشار وارد کردن به حکومت برای عقب نشينی يا تسليم (چه از راه خشن و چه با عدم خشونت) سوق ميدهد.
حال اگر جو بسته سياسی در ايران قبل از انقلاب به آنجا منجر شد که مردم به خشونت روی بياورند و از طريق يک انقلاب خونين رژيم شاه را ساقط کنند و چرا اين اتفاق در هيچ يک از کشورهای ديگر منطقه نيفتاده فقط و فقط به اين دليل است که فاکتورهای بر شمرده در بالا در ايرانيان به مراتب در طول تاريخ قويتر از ملل کشورهای ديگر منطقه و جهان اسلام بوده است. در واقع بستر اين نوع مبارزه برای مردم کشورهای فوق مهيا نبوده و هنوز هم نيست.
به عنوان مثال عمل مجازات مجرمين در عربستان به روش وحشيانه احکام اسلامی از طرف عموم مردم يذيرفته شده و دارای اجر دنياوی و اخروی برای اجرا کننده حکم دارد و مردم دعايش هم ميکنند! ولی در ايران با اين بربر بازيها مبارزه ميشود.
من بر خلاف بسياری (مخصوصا روشنفکران!) که ايرانيان را مردمی تو سری خور، ترسو و استبداد يذير تلقی ميکنند، معتقدم که ملت شجاع و استبدادستيز با غرور ملی فوق العاده بالايی هستند.
نمونه های آن:
۱. انقلاب بهمن ۵۷ نمونه بارزی از جسارت ايرانيان بود.
۲. حکومت ملايان اگر در هر کشور ديگر منطقه حاکم ميشد نتيجه ای جز عملکرد طالبان نداشت و هرگز مردم کشور فوق به اين آزاديهايی که تا بحال در طول اين ۲۷ سال رسيدند حتی بعد از گذر ۱۰۰ سال هم نميرسيدند.
۳. ايران تنها کشوری است که بعد از حمله اعراب زبان و هويت خود را دوباره احيا کرد. عراقيها که بغل دستمان هستند به عرب بودنشان ميبالند!

نتيجه اينکه:
بسته شدن جو سياسی و اجتماعی در يک کشور ۱۰۰٪ به مبارزه منجر ميشود، منتها زمان آن و حتی طول مدت مبارزه به يتانسيل آن کشور و فراهم شدن نسبی فاکتورهايی که قبلا به آنها در بالا اشاره کردم بستگی دارد.
حال بسته به همان فاکتورها و شرايط و طرز فکر قاطبه مردم و نوع سيستم حکومت، اين مبارزه ميتواند در کشوری مثل ايران خشن (زمان شاه) و يا با عدم خشونت (زمان حال) باشد. ولی احتمالا در کشورهای عربی خشن خواهد بود.

faranak July 20, 2005 09:51 PM