December 14, 2005

من و وب لاگ شهر

«چند خط در باب وب لاگ شهر و بحثي که اين روزها در باره ي سکوت و زوالش آغاز شده است»

وب لاگ شهر، همان طور که از اسم اش پيداست يک شهر است و من، يکي از ساکنان اين شهر هستم. شهري با هزاران کوچه و خيابان و محله هاي رنگارنگ. شهري که من، فقط گوشه اي از آن را مي شناسم؛ فقط در گوشه اي از آن رفت و آمد مي کنم؛ فقط در گوشه اي از آن زندگي مي کنم. اما اين شهر بزرگ است؛ خيلي بزرگ و من تمام آن را نمي شناسم. در زندگي واقعي هم من همه ي تهران را نمي شناسم. مگر تا به حال در کوچه پس کوچه هاي خاني آباد قدم زده ام؟ مگر تا به حال در خيابان هاي امامزاده معصوم گشته ام؟ مگر دارآباد و کاشانک را مثل کف دست مي شناسم؟ مگر بالاترين کوچه پس کوچه هاي نياوران را ديده ام؟

من در گوشه اي از اين شهر درندشت ِ مجازي زندگي مي کنم. در همان گوشه رفت و آمد مي کنم. محل زندگي ام را بهتر از محله هاي ديگر مي شناسم. تازه در همان محل هم کلي جا هست که درست و حسابي نديده ام.

اين شهر بزرگراه هايي دارد مثل بزرگراه سردبير خودم؛ مثل بزرگراه صبحانه؛ اين ها مثل جردن و مدرس اولين بزرگ راه هاي شهر هستند که به مرور زمان در آن ها چاله چوله هاي زيادي پيدا شده و کلي ازشان ايراد گرفته مي شود. در کنار اينها، بزرگراه هاي تازه سازي افتتاح شده مثل دو در دو و هفتان و بلاگ نيوز که گاه به رغم ِ داشتن کيفيت بالا متروک مانده اند و وب گردها بيشتر از همان بزرگراه هاي قديمي استفاده مي کنند. اين بزرگ راه ها آدم را به محله ها و خيابان هاي مختلف مي رسانند هر چند دامنه ي برخي شان بيشتر از چند محله نيست.

اين شهر، محله هايي دارد. کوچه پس کوچه ي اين محله ها را بيشتر در لينک دوستان و آشنايان مي بينيم. مثلا محله ي روزنامه نگاران جوان اصلاح طلب. اهالي اين محله ها، کمتر به اهالي محل ديگر توجه دارند؛ اما محله هاي ديگر هم کم نيستند. آن ها هم خودشان ميان خودشان روابط و رفت و آمد دارند. بچه محل ها بيشتر با هم مانوس اند تا بچه هاي محلات ديگر.

وبلاگ شهر منطقه ي شمال شهري دارد که مي گويند بيشتر از دويست سيصد ساکن ندارد. اين شمال شهر را اکثر اهالي وبلاگ شهر مي شناسند و بدشان نمي آيد که روزي در آنجا ساکن شوند. گاه مردم محلات ديگر براي گردش به اين محل مي آيند و در کوچه باغ هاي آن قدم مي زنند. خيلي ها هم از اين محله و آدم هايش اصلا خوششان نمي آيد و ابدا آرزوي زندگي در آنجا را ندارند. اهالي اين منطقه اکثرا وبلاگ هاي شيکي دارند. ولي مثل زندگي واقعي بعضي وقت ها پشت اين وب لاگ هاي شيک هيچ چيز به درد بخوري نيست.

در وبلاگ شهر همه جور آدمي زندگي مي کند: از دکتر و مهندس گرفته تا لات و لمپن. مردماني هستند که با زبان عشق و عرفان سخن مي گويند و مردماني ديگر که فحش هاي چارواداري بر زبان مي رانند. گاه سخن از تخصص هاست: يکي از امور پزشکي مي گويد، ديگري از نهادهاي اجتماعي، آن يکي از نقاشي، و ديگري از نجوم و فضا؛ و گاه سخن از احساسات درون، که بي حد و مرز است و محدوده اي بر آن قائل نتوان شد.

وب لاگ شهر سينما دارد، تلويزيون و راديو دارد، روزنامه دارد، حتي کافه ای دارد که صاحب اش اهل قلم است و در کنار نوشته های روشنگرش مي توان به آهنگ های سوسن گوش داد!

اما يک چيز براي من که هر روز کوله پشتي به دوش مي اندازم و به طور اتفاقي در اين شهر قدم مي زنم مسلم شده و آن اين است که دنيا، در جايي که من زندگي مي کنم خلاصه نمي شود؛ در شمال و جنوب و شرق و غرب کوچه پس کوچه ها و خيابان هاي زيبايي هست که آدم تا نبيند باور نمي کند که وجود دارند.

گودها و حلبي آبادها و محله هاي خوفناک هم در وبلاگ شهر پيدا مي شود که بد نيست آدم گاه سري به آنها بزند ببيند در شهرش چه چيزهاي عجيب و غريبي هست!

در هر محل مردماني بوده اند که نام و منزلتي داشته اند و در جواني و ميانسالي به دلايل مختلف پرپر و در محل زندگي شان دفن شده اند! سر زدن به آن ها، هم خاطره شان را زنده مي کند و هم به ياد مي آورد که عمر بشر جاوداني نيست و چه بهتر که نامي نيک از انسان بر جاي بماند!

sokhan December 14, 2005 01:37 AM
نظرات

i always enjoy your blog despite the fact that i have disagreements with u

Winston December 15, 2005 01:32 AM

سخن جان!
منظور من ايميلي‌ست كه سه روز پيش فرستادم.

***

خوب شد يادآوری کرديد؛ به اشتباه به پوشه اسپم ها رفته بود. چه مي توان گفت جز آن که پارسال گفتم و امسال بايد به آن بيفزايم که قلمت پخته تر و سخته تر از سال پيش شده و نوشته هایت دلنشين تر. آرزو مي کنم که امسال با روحيه ی قوی و قدم های استوار در اين عرصه ی پر از هيجان و شور بنويسي و هميشه شاد و سرافراز باشي.
قربانت.
سخن

مسعود برجيان December 14, 2005 11:58 PM

سخن جان، بي‌صبرانه منتظر پاسخ ايميلم هستم.

***

مسعود جان
من به آخرين اي ميل شما ده روز پيش پاسخ دادم.
قربانت
سخن

مسعود برجيان December 14, 2005 09:56 PM

چه شهر پر پیچ و خمی، حیف که مثل تهران خودمان گاهی خیلی بی در و پیکر میشود...

فواد December 14, 2005 08:06 PM

سلام بر شما. شاید بهتر از این نتوان حق مطلب را ادا کرد. ممنون از توضیح تان. قسمت عمده ای از مسئله را بیان و حل نموده اید. تشکر مجدد.

پیام December 14, 2005 05:54 PM

خیلی خیلی از مظلبتون لذت بردم.

محمود December 14, 2005 10:30 AM

http://www.pouyanian.com/?id=1442905247

***

پويان جان
ممنون از پيوندتان.
اميدوارم حال که سر اين بحث باز شده، گفت و گو ها عميق تر و پر ثمر تر شود.
سخن

pouyan December 14, 2005 04:04 AM