February 27, 2007

کدام حمله مغزی؟ کدام ربودن همسر؟ چند کلمه درباره نوشته اخير آقای درخشان

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 11:32 PM | Comments (7)

February 20, 2007

کمي جدي‌تر با وب‌لاگ‌ها (4و5و6)؛ وب‌نوشت؛ تارنوشت؛ ف.م.سخن

وب‌نوشت

وب‌نوشت شايد اولين وب‌لاگ ايراني باشد که مطالب آن نه تنها بر روي اينترنت که به صورت کتاب هم منتشر شده است. اين کار موجب شده تفاوت‌هاي نشر اينترنتي با نشر کاغذي بهتر معلوم شود و ضعف و قوّت هر يک براي بيان مطالب وب‌لاگي آشکارتر گردد.

انضباط آقاي ابطحي در نوشتن وب‌نوشت، آلماني‌ست و براي من که تحسين‌کننده‌ي انضباط آلماني هستم اين خصيصه امتياز بزرگي به شمار مي‌رود. نوشته‌هاي آقاي ابطحي، بيش‌ از آن که سياسي باشد، انساني‌ست. پشت ظاهر سياسي مطالب، باطن انساني پنهان است و اين را خيلي راحت مي‌توان حس کرد. تفاوت عمده‌ي وب‌نوشته‌هاي آقاي ابطحي با وب‌نوشته‌هاي مهاجراني و معين و عبدي در همين‌جاست. در نوشته اين‌ها، جملات پيش از انتشار از فيلترهاي مختلف مي‌گذرد و هر چه لعاب شخصي و انساني‌ست از آن گرفته مي‌شود و باقي‌مانده، يعني ته‌نشين خشک و گلوگير سياسي به خواننده عرضه مي‌گردد. اين نوع نوشته‌ها روح ندارد و نمي‌تواند بر قلب خواننده اثر بگذارد، حال آن‌که قلب خواننده براي يک وب‌لاگ‌نويس بايد مهم‌تر از مغز او باشد. در وب‌لاگ‌هاي نام برده شده، فاصله‌اي هست ميان نويسنده و خواننده که نويسنده خواسته يا ناخواسته آن را ايجاد مي‌کند. اما مطالب وب‌نوشت اين چنين نيست و وجه غالب بر نوشته‌ها، انسان است نه سياست. در اين‌جا به يک تفاوت ديگر ميان وب‌لاگ با وب‌سايت، و وب‌نوشته با مقاله مي‌رسيم که آن ترکيب احساسات نويسنده است با مطلب. مطلب وب‌لاگي بايد سهم بزرگي از آن‌چه در درون نويسنده مي‌گذرد داشته باشد و خواننده اين را ببيند و بفهمد. در مطالب غير وب‌لاگي مثل مقاله و گزارش و جستار و امثالهم اين سهم به حداقل مي‌رسد و بايد هم برسد چون وظيفه اين‌ها چيز ديگري‌ست.

وب‌نوشت، الگوي عالي براي کوتاه‌نويسي‌ست. گاه پيش مي‌آيد که مطالب با برخي اشتباهات منتشر مي‌شود که تعداد آن‌ها خوشبختانه قليل است. مشخص است که آقاي ابطحي از نيروي کمکي براي سامان‌دهي وب‌لاگ‌شان استفاده مي‌کنند که با در نظر گرفتن مشغله و مسئوليت ايشان قابل درک است.

صاحب وب‌نوشت، کسي‌ست که در حمايت از وب‌نويسان ِ دربند بسيار مسئولانه عمل کرد و از وب‌لاگ خود براي خبررساني در اين زمينه بهره جست.

در کنار وب‌نوشت، بخشي هم به عکس‌هاي آقاي ابطحي اختصاص دارد که پشت صحنه‌ي سياست ايران را نشان مي‌دهد. اما از اين عکس‌هاي پشت صحنه جالب‌تر، عکس‌هاي محيط زندگي ماست که هر روز با آن سر و کار داريم. از گل و باغ‌چه گرفته تا خيابان و اتومبيل و غيره.

وب‌نوشت، به نظر اين‌جانب، تمام چارچوب‌هاي يک وب‌لاگ را رعايت مي‌کند و کاربرد صحيح آن‌را به ما نشان مي‌دهد.

***

تارنوشت

تارنوشت از آن گروه افرادي‌ست که بي سر و صدا مي‌آيند، بي سر و صدا مي‌نويسند، و بي سر و صدا مي‌روند. از آن گروه افرادي که نوشته‌شان را منتشر مي‌کنند و منتظر نتيجه‌اش نمي‌مانند؛ اما اين نوشته‌ها، در جايي اثر مي‌کنند، گيرم نويسنده از آن‌ها بي‌خبر بماند!

سام‌الدين ضيايي خبرنگار است ولي در تارنوشت نه تنها مقاله و گزارش، که وب‌لاگ هم مي‌نويسد. او ضمنا يکي از نويسندگان وب‌لاگ گروهي فانوس است و طنزنوشته‌هايش را در آن‌جا زير عنوان "شوخ‌لاگ" منتشر مي‌کند. در طنزنويسي از شيوه‌ي بزرگ‌نمايي استفاده مي‌کند، و اين کار را با اغراق و تکرار اغراق در کلمات مورد استفاده توسط سوژه انجام مي‌دهد.

يکي از قسمت‌هاي جالب وب‌لاگ تارنوشت، بخش "خواندني"هاست. خواندني‌ها، در اصل پيوندهايي‌ست که صاحب تارنوشت به مطالب ديگران مي‌دهد و اين چيز خاصي نيست و در اکثر وب‌لاگ‌ها هست. اما چيزي که جالب است، عنواني‌ست که سام با سه چهار کلمه براي برخي از پيوندها درست مي‌کند. اين عنوان‌ها نمايان‌گر نظر نويسنده نسبت به آن مطلب و بسيار تيزبينانه است.

ضعف بزرگ تارنوشت، دير بالا آمدن آن است. صفحات تارنوشت به‌ظاهر سنگين نيست، ولي انگار گيري در جايي وجود دارد که بالا آمدن وب‌لاگ را بيش از حد تحمل خواننده کـُـنـْـد مي‌کند. اميدوارم سام اين نقيصه را به نحوي برطرف کند.

چون قالب تارنوشت هرگز براي من به صورت کامل باز نشده و هر بار گوشه‌اي از آن با کادر خالي و علامت ضربدر آشکار شده، نمي‌توانم نظر مثبتي در باره‌ي آن بدهم. اما در مورد محتواي مطالب مي‌توانم بگويم که نوعي خستگي و دل‌آزردگي در آن‌ها ديده مي‌شود که صادقانه است و بر مخاطب اثر مي‌گذارد. اگر صاحب تارنوشت مي‌توانست قيدهايي را که بر فکر و زبانش دارد بردارد، و آن‌چه را که مي‌خواهد بي کم و کاست بنويسد، يقينا خوانندگان با مطالب متفاوت‌تر و موثرتري رو به رو مي‌شدند. اما گاه زور وضع و اوضاع، از شخص بيش‌تر است و در سَبُک سنگين کردن‌هاي مدام، ترجيح بر آرام بودن و آرام ماندن است؛ وضع و اوضاعي که خود را خواه‌ناخواه به همه‌ي ما تحميل کرده است.

***

ف.م.سخن

شايد تعجب کنيد که چرا اسم وب‌لاگ خودم را در اين‌جا آورده‌ام؛ شايد هم گمان کنيد که اين اسم را به عنوان ِ نويسنده‌ي مطلب، در آخر تيتر آورده‌ام؛ اما اين‌طور نيست! من نه تنها نويسنده‌ي وب‌لاگ ف.م.سخن هستم بل‌که آن را مي‌خوانم و مثل تمام وب‌لاگ‌هاي ديگر نقد مي‌کنم. نقد يعني بدي‌ها و خوبي‌ها را يک‌جا ديدن و در باره‌شان نظر دادن. نقد يعني نظري که بخواهد و بتواند خوب‌ها را بيش‌تر، و بدها را کم‌تر کند. نقد يعني به نويسنده قوّت قلب دادن براي طي طريق، ضمن نشان دادن بي‌راهه‌ها و دره‌ها. با همين نگاه، من، خواننده‌ي وب‌لاگ ف.م.سخن هستم و شايد بيش‌تر ازديگران از ضعف‌هاي آن با خبرم.

وب‌لاگ ف.م.سخن در اصل يک وب‌لاگ نيست بل‌که محلي‌ست که نوشته‌هاي خيلي کم ِ وب‌لاگي در ميان انبوه مقالات و طنزنوشته‌هاي غير وب‌لاگي گم مي‌شود. اين‌که نويسنده از وب‌لاگ براي ارائه‌ي مقاله‌ها و طنزنوشته‌هايش استفاده مي‌کند لابد به دليل محدوديت‌هاي نشر کاغذي‌ست؛ چون نمي‌تواند فکرش را "عينا" و بدون خودسانسوري و سانسور در نشريات چاپ کند لذا آن‌ها را در جهان ِ مجازي منتشر مي‌کند. چرا مطالب وب‌لاگي در اين وب‌لاگ کم است؟ شايد علت آن اين است که نويسنده، عامل بيروني، يعني مردم و تاريخ و سياست را بيش از عامل فرد در تغيير بنيان‌هاي اجتماعي موثر مي‌داند؛ شايد هم سخن گفتن از خود را به اندازه‌ي نوشتن در باره‌ي اجتماع و سياست مفيد نمي‌داند. وب‌لاگ براي او چيزي‌ست شبيه به روزنامه. چون امکان چاپ مطلب در روزنامه ندارد، از وب‌لاگ به جاي روزنامه استفاده مي‌کند.

قالب وب‌لاگ ف.م.سخن، ابتدايي و نشان‌گر بي‌توجهي وي به سر و وضع ظاهري‌ست. وب‌لاگْ‌چرخان ندارد و مدت‌هاست تغييري در اين پوسته نداده است. احتمالا ترس از دست‌کاري و خرابي به بار آوردن موجب اين امر است؛ شايد هم محافظه‌کاري علت آن است!

اما هر چه در مورد ظاهر سهل‌انگار است، در مورد باطن سخت‌گير و وسواسي‌ست. جز مطالبي که بسته به اوضاع، خيلي سريع نوشته مي‌شود، باقي مطالب را چندين بار کلمه به کلمه زير ذره‌بين قرار مي‌دهد. او يک‌ضرب مي‌نويسد، ولي يک‌ضرب منتشر نمي‌کند! شيوه‌ي "سخن" براي غلط‌گيري، بازخواني مکرر است. کاري که در نشريات کاغذي، چند نفر نمونه‌خوان انجام مي‌دهند، او در اين وب‌لاگ با خواندن چند باره‌ي مطلب در فواصل مختلف زماني (از چند دقيقه تا چند ساعت) انجام مي‌دهد. ورژن برخي از نوشته‌هاي او گاه به سي و چهل مي‌رسد، هر چند تغييرات نهايي به اندازه‌ي تعويض يا جابه‌جايي چند کلمه باشد! براي او هر اشتباه شکلي يا محتوايي، به معني کم‌ارزش شمردن وقت و شعور خواننده است.

او مدت‌ها نيم‌فاصله‌ها را رعايت نمي‌کرد، چون در برخي از صفحات اينترنتي (مثل گوگل)، اين نيم‌فاصله‌ها به هم مي‌چسبند و جمله را مخدوش مي‌کنند. هنوز هم در باره‌ي استفاده از نيم‌فاصله مردد است.

مخاطبان سخن، افراد معمولي هستند و چون خود او هم فردي معمولي‌ست دوست دارد به زبان هم‌طرازان خود سخن بگويد. به همين خاطر است که او دکتر شريعتي و ايزاک آسيموف را دوست دارد چون به قول جمال‌زاده با مردم به زبان آدميزاد سخن مي‌گويند! به نظر سخن، کساني که "پيچيده" سخن مي‌گويند، يا بر مطلبي که مي‌گويند درست احاطه و اِشراف ندارند يا مشکل بيان دارند. عده‌اي هم هستند که مي‌خواهند خود را تافته‌ي جدا بافته نشان دهند و جاي‌گاهي فراتر از مردم عادي براي خود به دست آورند.

سخن دوست دارد به تمام کامنت‌ها –که تعدادشان هم زياد نيست- در زير هر يک از آن‌ها پاسخ دهد و ارتباط مستقيم با خوانندگان‌اش داشته باشد ولي ظاهرا امکانات و شرايط اين اجازه را به او نمي‌دهد. او قدردان خواننده‌هاي خود و تمام کساني‌ست که وقت مي‌گذارند و نظرشان را براي او مي‌نويسند هر چند به خاطر اوضاع فعلي نتواند حتي تشکري از آن‌ها بکند. همين‌طور دوستان ارجمندي که لطف مي‌کنند به نوشته‌هاي او در خبرگزاري‌هاي اينترنتي مثل بلاگ‌نيوز و صبحانه و هفتان و بلاگ‌چين و نيز وب لاگ‌هاي‌شان پيوند مي‌دهند.

تعداد وب لاگ‌هايي که سخن مي‌خواند ظاهرا محدود است و اين به هيچ‌وجه خوب نيست. با اين‌حال به نظر مي‌رسد که او در تلاش دائمي براي يافتن و مطالعه‌ي وب‌لاگ‌هاي خواندني‌ست.

از ضعف‌هاي ديگر وب‌لاگ ف.م.سخن، فقدان پيوند در خلال برخي نوشته‌هاست؛ مثلا وقتي در باره‌ي "وب‌نوشت" مطلبي مي‌نويسد، خواننده نمي‌تواند با کليک بر روي کلمه‌ي "وب‌نوشت"، يک‌راست به آن‌جا برود. باز اين ضعف ناشي از شرايط است و قدر مسلم از بي‌توجهي و سهل‌انگاري نيست.

ف.م.سخن، با برخي از مطالب‌اش عکس همراه مي‌کند. عکس‌هايي که او مي‌گيرد چون با موبايلي قديمي‌ست کيفيت تصويري ندارد ولي مي‌تواند نوشته‌هايش را کامل کند. براي او مسئله‌ي بالا آمدن سريع وب‌لاگ از مهم‌ترين مسائل است و وب‌لاگ‌داراني را که بدون در نظر گرفتن سرعت پايين اينترنت در ايران، صفحات وب‌لاگ‌شان را سنگين مي‌کنند، آدم‌هايي غيرمسئول مي‌داند.

Posted by sokhan at 04:52 AM | Comments (9)

February 19, 2007

به فيلتر شدن سايت بازتاب اعتراض داريم!

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 11:47 AM | Comments (0)

February 15, 2007

کمي جدي‌تر با وب‌لاگ‌ها (1 و 2 و 3)؛ وب‌لاگ بي‌بي‌گل؛ سيبيل طلا؛ زن‌نوشت

پيش‌تر، از رنگ وب‌لاگ‌ها نوشتم و اين که نام هر وب‌لاگ چه چيزهايي به ذهنم متبادر مي‌سازد. ضمن آن، در سلسله يادداشت‌هايي، به تاثير وب‌لاگ‌ها بر زبان فارسي پرداختم که قرار بود صفحه‌ي پازلي را کامل کند و تصويري معين در ذهن خواننده‌ي پي‌گير به وجود آورد. اما اين‌طور به نظر مي‌رسد که حق مطلب هنوز ادا نشده و چيزهاي ديگري هست که در مورد وب‌لاگ‌ها و تاثيرشان بر انديشه و زبان بايد نوشت. در "راديو زمانه" کارهايي در اين زمينه شده و مي‌شود: عبدي کلانتري مطالب ژرفي مي‌نويسد؛ عليرضا افزودي برخي نوشته‌هاي وب‌لاگي را انتخاب مي‌کند و مي‌خواند. پيش‌تر از اين هم، "بيلي و من" کار مصاحبه با وب‌لاگ‌نويسان را آغاز کرده بود که قرار است "پارسانوشت" آن را ادامه دهد. غير از اين‌ها، خود ِ موضوع وب‌لاگ، در وب‌لاگ‌ها حضوري زنده و فعال دارد و از اين وسيله براي شناخت خود ِ وسيله استفاده مي‌شود.

در طرف ديگر اما، وب‌لاگ هنوز در ذهن بسياري از روشنفکران ما وسيله‌اي است در حد اسباب‌بازي. علت اين کوچک ديدن را نمي دانم. شايد درک درستي از توانائي‌هاي وب‌لاگ وجود ندارد، نه از جانب ما، نه از جانب آن‌ها. ممکن است ما در مورد ميزان کارآئي و اثرگذاري وب‌لاگ‌ها اشتباه مي‌کنيم؛ شايد هم آن‌ها اشتباه مي‌کنند. اين دست‌کم گرفتن مرا ياد کساني مي‌اندازد که در اوايل دهه هشتاد ميلادي، کامپيوترهاي شخصي را با آتاري و کومودور يکي مي‌گرفتند و فکر مي‌کردند که اين وسيله فقط به کار ِ بازي، و يا حداکثر آموزش مي‌آيد نه بيش‌تر. شايد در آن دوران حق با آن‌ها بود. مگر مي‌شد يک پي.سي را با يک مين‌فريم برابر گرفت؟ مگر از پردازش‌گر 8 مگاهرتزي، مانيتور مونوکروم سي. جي. اِي 12 اينچي، پرينتر چرخ خورشيدي، فلاپي 360 کيلوبايتي، و بعدها 10 تا 20 مگابايت هاردديسک مي‌توانست کاري برآيد؟ حتي غولي مانند آي.بي.ام نتوانست آينده کامپيوترهاي شخصي را پيش‌گويي کند و عقب ماند؛ به شدت عقب ماند. به خاطر اين عدم پيش‌گويي حتي تا مرز ورشکستگي پيش رفت. غول آبي نمي‌توانست از مين‌فريم‌ها دل بکند و بپذيرد که در دل ِ اين دستگاه‌هاي کوچک، قابليت‌هاي شگرفي نهفته است.

اهل ِ قلم ِ صاحبْ‌نام ما نسبت به وب‌لاگ، مانند آي.بي.ام فکر مي‌کنند. براي آن‌ها غير از نشر کاغذي هيچ نشر ديگري جدي نيست. حتي شايد بدشان نيايد که حروف کتاب‌هاي‌شان از "گارسه" برداشته و در "ورساد" و "رانگا" چيده شود، يا حداکثر از لاينوترون استفاده شود. مگر مي‌شود خود نويسنده، خبر را با کامپيوتر شخصي‌اش تايپ کند و از آن طرف کتاب کامل تحويل بگيرد و يا از آن عجيب‌تر هر آن‌چه را که در ذهن دارد بي‌واسطه‌ي "خبر" به کامپيوتر منتقل کند و چندي بعد همان "از ذهنْ‌تايپ‌شده"ها را به شکل کتاب ببيند؟ مگر ممکن است، "ازذهنْ‌تايپ‌شده‌ها" با فشار يک کليد، در زماني کم‌تر از يک ثانيه، از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب عالم پخش شود و خواننده بتواند آن‌ها را حتي در ايستگاه فضايي بخواند؟

شايد هم راست مي‌گويند. تماس با مخاطب عام، نه مخاطب خاصي که کامپيوتر و اينترنت را مي‌شناسد، از طريق نشريات کاغذي راحت‌تر است و احتمالا سال‌ها طول خواهد کشيد که يک روستايي، در نقطه‌اي دورافتاده از ايران، بتواند مطلب وب‌لاگي بخواند. اگرچه به دست همين روستايي کتاب و روزنامه معمولي هم نمي‌رسد و تنها وسيله‌ي تماس او با جهان خارج، راديو و تلويزيون است.

پس ما بيش‌تر با جمعيت شهري طرف هستيم و براي آن‌ها مي‌نويسيم. کاري هم که مي‌توانيم بکنيم، شناساندن وب‌لاگ و وب‌لاگ‌نويسي به کساني‌ست که امکانات دارند، ولي شناخت ندارند. هنوز بسياري از افراد که کامپيوتر و اينترنت را مي‌شناسند، از عالم وب‌لاگ‌هاي فارسي بي‌خبرند. در وهله‌ي اول بايد آن‌ها را به خواندن وب‌لاگ، و در مرحله‌ي دوم به نوشتن وب‌لاگ ترغيب و تشويق کرد. اين کار هم خارج از فضاي وب‌لاگ و اينترنت بايد انجام شود چون چنين مخاطبي از اينترنت فارسي استفاده نمي‌کند و طبعا نمي‌تواند چيزهايي را که در اين باره در اينترنت نوشته مي‌شود بخواند. بايد در اين باره، در نشريات کاغذي نوشت، يا به طور شفاهي خواص وب‌لاگ را شرح داد. همين که مثلا در صفحه‌ي آخر "اعتماد ملي" از وب‌لاگ‌ها سخن مي‌رود يا در روزنامه‌ي "کيهان" به شبکه‌ي عنکبوتي‌ي وب‌لاگ ها اشاره مي‌شود اين سوال را در ذهن خواننده ايجاد مي‌کند که وب‌لاگ چيست و چه کارهايي از آن ساخته است.

باري، چه به تاثير وب‌لاگ بر اهل تفکر و انديشه معتقد باشيم، چه نباشيم، وب‌لاگ‌ها آرام‌آرام خودشان را به روشنفکران ما تحميل مي‌کنند. ما غير از کتاب و روزنامه و مجله، وب‌لاگ مي‌خوانيم و تحت‌تاثير محتوا و شکل آن قرار مي‌گيريم.

قصد دارم از اين تاثيرها سخن بگويم. وب‌لاگ‌هايي را که مي‌خوانم، به تدريج معرفي ‌کنم و هر چه را که از ظاهر و باطن آن‌ها مي‌گيرم به طور خلاصه براي شما بنويسم. نمي‌خواهم در اين نوشته‌ها زياد به عمق بروم و بحث‌هاي انتزاعي کنم. مي‌کوشم در باره‌ي چيزهايي که احتمال دارد ديگران نبينند سخن به ميان آورم. اين کار را به شکلي ديگر "عبدالقادر بلوچ" در يکي از نشريات خارج از کشور انجام داد که در جايي متوقف ماند. "ملاحسني کانادا" هم اخيرا در "راز لبخند" وب‌لاگ‌هاي طنز را زير ذره‌بين گذاشته و از آن‌ها براي آموزش استفاده مي‌کند. دو سه جاي ديگر هم معرفي وبلاگ‌ها صورت گرفته و مي‌گيرد که سعي مي‌کنم بعدا فهرستي از آن تهيه کنم. به هر حال مي‌توان اين نوع نوشته‌ها را هم‌چنان ادامه داد و کامل کرد.

وب‌لاگ‌ها را يک به يک از فهرست بلاگ‌رولينگ چند سايت مانند "فانوس" و "سيبستان" و "نيک آهنگ" و "خوابگرد" و "کتابلاگ" و سايت‌هاي مشابه اجتماعي و سياسي و فرهنگي انتخاب مي‌کنم و در مورد هر کدام چند سطر مي‌نويسم. هيچ دليلي براي تقدم و تاخر معرفي‌ها وجود ندارد. ممکن است برخي از وب‌لاگ‌ها، که خواننده‌ي دائمي‌شان هستم بر اثر کم‌توجهي من از قلم بيفتند.

قبلا سه مطلب در باره‌ي وب‌لاگ هاي "بي‌بي‌گل" و "سيبيل‌طلا" و "زن‌نوشت" نوشته‌ام، که در اين‌جا منتشر مي‌کنم. مي‌توان اين سه وب‌لاگ را با هم تطبيق داد و با ديدگاه‌هاي مختلف سه زن آشنا شد. يادداشت‌هاي مربوط به ده دوازده وب‌لاگ ديگر آماده نشر است که بعد از بازبيني نهايي منتشر مي‌شود. در باره‌ي بقيه وب‌لاگ‌ها هم به تدريج خواهم نوشت.

***

وب‌لاگ بي‌بي‌گل

عمده مطالب بي‌بي‌گل طنز است. بي‌بي‌گل طنزنويسي‌ست صاحبْ‌سبْک. چارچوبي دارد و در آن چارچوب مي‌نويسد. طنز او اجتماعي و سياسي‌ست. نوشته‌هايش خواننده را به دوران "گل آقا"ي اول مي‌بَرَد. ضربه‌هايي که او با طنز به سر و صورت زشتي‌هاي اجتماعي و سياسي وارد مي‌کند، ريز و محکم است. با سرعت بسيار زياد به سمت خط قرمزها پيش مي‌رود و با ترمزي ناگهاني پشت آن مي‌ايستد. خواننده فکر مي‌کند که همين الان است که از خط رد شود، ولي نمي‌شود. چه خوب هم که نمي‌شود. طنز ايشان، مي‌تواند اين خط‌ها را در طول زمان به منطقه‌اي عقب‌تر ببرد و فضا را بازتر کند. کم نوشتن او شايد به اين خاطر باشد که از ديگر امکانات نشر بهره مي‌گيرد. نوشتن کتاب يا مطلب براي نشريات طبيعتا تعداد مطالب وب‌لاگي را کاهش مي‌دهد. اين‌جا نسبتي برقرار است: هر چه در نشريات کاغذي بيش‌تر نوشته شود، در صفحات اينترنتي کم‌تر نوشته خواهد شد.

قالب وب‌لاگ بي‌بي‌گل بخصوص است. مثل ساختماني‌ست که نيمه تمام رها شده ولي همه چيز دارد. لينک‌دوني زياد فعال نيست و دير به دير چيزي به آن اضافه مي‌شود. پيوندها هم معمولا به جايي نيست که تازگي داشته باشد. اين نشان مي‌دهد که بي‌بي‌گل چندان اهل وب‌گردي نيست و تنها به سايت‌هاي معين سر مي‌زند. "برگ"هاي روزنوشت و نقد و بررسي هم کسي را براي کليک کردن ترغيب نمي‌کند چون معلوم نيست کِي به روز شده يا چه چيز پشت آن هست. به هر حال همان‌طور که نوشته‌هاي خواندني بي‌بي‌گل را مي‌توان بدون امضا شناخت، قالب وب‌لاگ ايشان هم خصوصيات منحصر به فرد خودش را داراست.

طنز بي‌بي‌گل به نظر من در صدر است و به کساني که دوست دارند کار طنز کنند توصيه مي‌شود نوشته‌هاي ايشان را با دقت بخوانند و ظرافت‌هاي کار را ياد بگيرند. نکته‌هاي بسياري در ترکيب جملات و اداي مفاهيم هست که مي‌تواند آموزنده باشد. طنز بي‌بي‌گل نمونه‌اي‌ست عالي از طنز ِ منهاي لودگي. طنزي که نمي‌خواهد به هر قيمت بخنداند بل‌که مي‌خواهد خواننده را به تفکر وادارد. طنزي که سخت به دست مي‌آيد و مي‌تواند با يک اشتباه، کلا در مسيري ديگر بيفتد؛ مسيري که شايد خوشايند مخاطب عام باشد، و تعداد ِ زيادي خواننده را به سمت خود جذب کند اما شايسته‌ي يک طنزنويس به معناي اخص کلمه نيست.

***

وب‌لاگ سيبيل طلا

سيبيل طلا مهاجم است. نمونه‌اي از آنارشيست ايراني به آزادي رسيده در خارج از کشور. از تخريب خود آغاز مي‌کند و به تخريب ديگران مي‌رسد. تخريب در اين‌جا به مفهوم منفي کلمه نيست. شايد تخريب هنجارها واژه‌ي دقيق‌تري باشد. هنجارهايي که به ناهنجاري اجتماعي ما منجر شده است. هنجارهايي که 99 درصد ايرانيان با آن زندگي مي‌کنند، گيرم 20 – 30 در صد از آن‌ها خود را ضد آن هنجارها نشان مي‌دهند. قيام زودرس عليه اين هنجارها، بي اعتنايي يا نفرت عمومي به همراه مي‌آورد اما عده‌اي –هر چند انگشت‌شمار- را به تفکر وامي‌دارد. سيبيل طلا وقتي شلاق نقد را به خود مي‌کوبد، در اصل براي خودش مجوز نقد افکار ديگر را صادر مي‌کند. ناآرام است و سرکش و دوست و دشمن نمي‌شناسد. مي‌تواند با ديدن يک نکته‌ي منفي به سادگي به يک دوست حمله بَرَد، و يا با ديدن يک نکته‌ي مثبت زبان به تمجيد دشمن فکري بگشايد. زبان گزنده، وسيله‌اي‌ست براي ابراز خشم فرو خورده او. کلمات ِ زننده اوج اين خشم و عصيان را نشان مي‌دهد؛ فرقي نمي‌کند که اين کلمات خودش را نشانه مي‌رود يا ديگران را.

موضوع زن براي سيبيل طلا ابزار است؛ ابزار رسيدن به آزادي و گسستن زنجيرهاي فکري.

سيبيل طلا روان مي‌نويسد. در برخي از نوشته‌هايش طنز تلخي موج مي‌زند. او در ظاهر براي ديگران مي‌نويسد اما در حقيقت براي خود؛ براي شناختن خود. اين‌طور به نظر مي‌رسد که با هر پُست وب‌لاگي بخشي از خود ِ پنهان شده در هزارتوي ضمير ناخودآگاه را کشف مي‌کند. نثر او، نمونه‌ي خوبي از نثر وب‌لاگي‌ست. مسلما کسي با خواندن نوشته‌هاي او خميازه نمي‌کشد.

غلط هاي گاه و بي‌گاه املايي او کوچک‌ترين تاثيري براي نخواندن مطالبش نمي‌گذارد چون چيزي که مي‌خواهد بگويد، مهم‌تر از شکل گفتن است. در نوشته‌ي بعضي از نويسندگان، به محض ديده شدن يک غلط ديکته يا غلط هاي ديگر، پرونده‌ي آن نوشته و صاحبش بسته مي‌شود و جاي‌گاه و تاثير خود را از دست مي‌دهد. علت آن شايد وابستگي مطلق شکل و محتوا به هم باشد؛ يکي تعيين کننده‌ي ديگري. مثلا نمي‌توان نوشته‌اي ادبي را خيلي جدي نقد کرد و غلط املايي داشت. اما خواننده اگر ببيند که نويسنده مي‌خواهد تمام کلمات رسوب کرده در دالان‌هاي مغزش را بشويد و بيرون بريزد و در اين کار سرعت و فوران ذهن لازم است مي‌تواند به راحتي چشم بر "اغلاط" ببندد.

سيبيل طلا تا به حال چند قالب عوض کرده و معلوم نيست که قالب فعلي – با رنگ قرمز و تصوير زن با قفلي بر دهان- قالب نهايي او باشد. اين قالب خنثي‌تر از آن است که بتواند اثر ِ انگشت ِ صاحب وب‌لاگ باشد اما هر چه هست ظرفي‌ست براي افکار انساني به نام سيبيل طلا.

***

وب‌لاگ زن‌نوشت

وجه عمده‌ي زن‌نوشت، حساس بودن اوست. خشم اجتماعي که بيش از حد فرو خورده شود، انسان را ابتدا حساس و بعد بي‌اعتنا مي‌کند. زن‌نوشت آتش‌فشاني‌ست که منفذي به بيرون نمي‌يابد. در درون مي‌جوشد و مي‌خروشد که عوارض آن از نگاه بيننده چيزهايي مانند غرش و لرزش است. کوشش او بيش‌ از نوشتن، صرف تعيين مرزهاي نوشتن مي‌شود. تا جاي ممکن –البته با نگراني و اضطراب- پيش مي‌رود و بعد ناگهان بر مي‌گردد و به روي‌دادهاي هنري و روزمره و غيره مي‌پردازد. براي مدتي خود را به بي‌خيالي مي‌زند؛ بلاتکليف مي‌شود.

پُست‌هاي زن‌نوشت اغلب کوتاه است. با خواننده راحت تماس برقرار مي‌کند و جايي هم که نخواهد، تماس را به آساني قطع مي‌کند. در وب‌لاگش مقاله و تحليل نمي‌نويسد، بل‌که با خواننده صحبت مي‌کند. شايد يکي از کاربردهاي وب‌لاگ همين باشد: صحبت کردن با مخاطب، و اين با نوشتن براي مخاطب فرق دارد. نوشتن، عملي‌ست سيستماتيک. از جايي بايد شروع شود، و به جايي ختم گردد. صحبت کردن اما اين‌طور نيست. يک کلمه، يک فکر، يک تلنگر ذهني، سر حرف را باز مي‌کند و انسان مي‌گويد و مي‌گويد تا حرفش تمام شود. سکوت، مرحله‌ي انديشيدن و بنزين‌گيري براي حرف‌هاي بعدي‌ست. وب‌لاگ علي‌الاصول بايد چنين کاربردي داشته باشد، که ندارد. مثل وانتي‌ست که ما ايراني‌ها به خاطر شرايط، کاربرد آن را به دل‌خواه خود تغيير مي‌دهيم و بيش از توانايي و قدرت‌اش بر آن بار مي‌زنيم. علت آن هم اين است که کاميون و تريلر در اختيار نداريم. اگر مثل کشورهاي پيش‌رفته همه‌ي اين‌ها را داشته باشيم و بتوانيم ازشان استفاده کنيم، ديگر تيرآهن، بار ِ وانت فکسني نمي‌کنيم. ما به وب‌لاگ‌هاي‌مان به خاطر شرايطي که به ما تحميل شده، بيش از اندازه بار مي‌زنيم. مقاله مي‌نويسيم؛ سخن‌وري مي‌کنيم؛ فلسفه و هنر و عکس و نقاشي و سياست و فيلم و چيزهاي ديگر را به اين وسيله‌ي پيام‌رسان بار مي‌کنيم و به دست مخاطب مي‌رسانيم. اين درست نيست ولي چاره‌اي نداريم. زن‌نوشت اما، از وب‌لاگ به اندازه‌ي وب‌لاگ استفاده مي‌کند، نه بيش‌تر. ادبيات و هنر و فيلم را هم در قد و قواره‌ي حرف زدن وارد آن مي‌کند نه بيش‌تر.

قالب زن‌نوشت بيش از آن که براي من خاکستري باشد، سبز است. درست است که 95 درصد صفحه خاکستري و فقط 5 درصدش سبز است، اما آن 5 درصدْ سبز بر روي 95 درصدْ خاکستري خيلي بهتر ديده مي‌شود. اگر تمام صفحه سبز بود، مبتذل مي‌شد و اين نشان مي‌دهد که براي نشان دادن سبزي نبايد همه‌اش سبز بود. بايد خاکستري هم داشت، حتي بيش‌تر از سبز. از اين حرف مي‌توان برداشت فلسفي کرد يا نکرد اما واقعيتي‌ست انکارناپذير. لينک‌ها در زن نوشت با وسواس گزينش مي‌شود و دقيقا منطبق‌ست با طرز فکر و محدوديت‌هاي زن‌نوشت. تميز نوشتن و رعايت اصول نگارشي از خصوصيات ديگر زن‌نوشت است که باعث حظ خواننده مي‌شود. زن‌نوشت، عضوي‌ست از خانواده‌ي وب‌لاگ‌نويسان که بي حضور او حتما چيزي کم به نظر مي‌آمد.

Posted by sokhan at 01:03 PM | Comments (4)

February 14, 2007

از آقای خمينی قبل از انقلاب تا امام خمينی بعد از انقلاب

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 01:33 PM | Comments (0)

February 12, 2007

فرم پذيرش چريک!

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 11:58 AM | Comments (1)

February 08, 2007

مقايسه جمهوری اسلامی با اتحاد جماهير شوروی در امر مقابله با آمريکا

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 05:28 AM | Comments (1)

February 06, 2007

افکار يک نويسنده در آستانه ۲۸مين سالگرد انقلاب

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 12:21 AM | Comments (0)