June 29, 2007

کسی چيزی نگفت

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 06:06 AM | Comments (2)

June 22, 2007

ايران منم

توضيح لازم: يک مطلبي در وب خواندم که نمي‌دانم چرا قلم همين طوري آمد نشست ميان انگشتان‌ام و اين را نوشتم. اگر بگرديد، شما هم مي‌توانيد آن مطلب را پيدا کنيد و بخوانيد.
***
زيگموند فرويد معتقد است که در درون يک انسان، سه "من" جمع شده‌اند که هر کدام تو سر ديگري مي‌زند. يک "من" هست که دنبال تامين معاش است؛ يک "من" دنبال عشق و حال است؛ يک "من" هم دنبال دانش و هنر است. به اعتقاد فرويد خيلي کم هستند آدم‌هايي که بتوانند اين سه "من" را به صلح و آشتي برسانند، يعني ضمن تامين معاش، عشق و حال‌شان را بکنند و در کنار اين‌ها به دنبال دانش و هنر باشند.

حالا شما بي‌خودي دنبال اين چيزهايي که من از قول فرويد نوشتم نگرديد چون احتمالا پيدا نمي‌کنيد (من اين‌قدر از خودم مطمئن هستم، که مي‌توانم حتي به جاي فرويد نظر بدهم، و حدس بزنم که آن مرحوم چه چيزهايي را مي‌خواسته بگويد و نگفته است). به هر حال اين درآمد چه ربطي به آن‌چه اکنون مي‌خواهم بگويم داشت، بماند، چون خودم هم درست نمي‌دانم، ولي حدس مي‌زنم من از آن آدم‌هايي هستم که اين سه "من" را در خودم به آشتي رسانده‌ام، و اگر حمل بر تعريف و خودخواهي نشود مي‌توانم بگويم که من عصاره‌ي يک ملت‌ام. بگذاريد موضوع را بيشتر بشکافم.

من عالي مي‌نويسم. وقتي مي‌نويسم، همه خوانندگان مسحور و مجذوب و مدهوش مي‌شوند. نوشته‌هاي من مثل چشم مار است. کسي به آن نگاه کند، لامصب ازش دل نمي‌کند. يک بار که خيلي از دست آيت‌الله خامنه‌اي عصباني شده بودم، گفتم آقا اگر بس نکنيد، در باره‌تان طنز خواهم نوشت. ايشان که قدرت قلم مرا مي‌دانست، به شدت ترسيد و از ترس بر خود لرزيد و کوتاه آمد و من به عظمت کلام خود پي بردم.

يکي ديگر از نشانه‌هاي مرغوبيت قلم‌ام اين‌که هر کلمه‌اي که روي کاغذ مي‌گذارم، مثل دُرّ و گوهر خريدار دارد. اين قدر نوشته‌ام که حساب‌اش از دست خودم هم در رفته است. پنجاه جلد؛ شصت جلد؛ واقعا نمي‌دانم چند جلد. چهل جلد ديگر هم در دست انتشار دارم (خدا لعنت کند اين "اَ.ن." را که با آمدن‌اش ما را از نان خوردن انداخت. الهي جز جيگر بزند. شش ميليون تومان درآمد کجا، هزار و پانصد يورو کجا؟ لطفا از همين الان براي انتخابات مجلس بعدي و راي دادن به دوستان من آماده شويد، بل‌که ما هم سنگرهاي از دست‌رفته‌مان را دوباره به دست آوريم).

من همه چيز را مي‌دانم و خوب هم مي‌دانم. مي‌توانم بگويم که من صداي رساي مردم ايران‌ام. نوشته‌هاي من، بازتاب افکار پسته‌کار کرماني، خلبان مشهدي، کتاب‌دار يزدي، نقاش تهراني و غيره و غيره و غيره است. فرويد مي‌گويد اگو يا سوپر اگو يا سوپرمن يا هر چيز ديگر. صادقانه بگويم، من همه‌ي اين‌ها هستم.

بعضي وقت‌ها مي‌بينم، عده‌اي به جاي "روزآنلاين"، مثلا مي‌روند سراغ وب‌لاگ "الپر". از خودم مي پرسم اين "الپر" چه جور شي‌ئي‌ست. يکي از دوستان‌ام از واشينگتن بهم زنگ مي‌زند مي‌گويد "الپر" شيء نيست، آدم است. خبرنگار است. در تهران پايتخت ايران است. با اسم و رسم خودش مي‌نويسد. زبان‌اش هم زبان ِ اعتراض است. اعتراض به دستگيري جواني به نام مجتبي سميع‌نژاد. اعتراض به ظلم ِ کسي مثل قاضي مرتضوي. اعتراض به...

مي‌گويم اي بابا! اعتراض يعني چه؟ تو چقدر بي‌خودي وقت مي‌گذاري اين اعتراض‌ها را مي‌خواني. به جاي اين مزخرفات که باعث مي‌شود "الف.نون" سر کار بماند و جوراب‌اش بيفتد داخل سد کرج و مردم تهران مسموم شوند (واي خودم از اين همه طنز غش‌غش مي‌خندم و دلم ضعف مي‌رود) بنشين روزآنلايني چيزي بخوان ("چيز" به آن جايي مي‌گويند که من پول مي‌گيرم و لطف مي‌کنم براي‌شان مطلب مي‌نويسم). حالا مثلا سهيل آصفي‌اش را هم نخواندي نخوان چون ممکن است به گم‌راهي و ضلالت بيفتي؛ مرا که مي‌تواني با خيال راحت بخواني. ناراحت مي‌شود. خب بشود. مگر براي من ناراحتي کسي مهم است. براي من فقط خودم مهم هستم. بگذار فرويد بگويد فلان و بهمان. مگر من احمق‌ام که خزعبلات اين مردک احمق را گوش بدهم. زنده بود خشتک‌اش را هوا مي‌کردم.

از "الپر" بدتر، يک عده مي‌نشينند، "زيتون" مي‌خوانند. من اوايل فکر مي‌کردم زيتون يک مجله مثل "خانواده سبز" است. نگو، آدم است (راست‌اش هنوز در آدم بودن‌اش شک دارم، چون کسي که به اسم اصلي خودش ننويسد و مهمان اوين نشود و به گه خوردن نيفتد براي من اصلا وجود خارجي ندارد). مي‌گويند اين هم وب‌لاگ دارد و رسانه‌اش با رسانه‌هاي درست و حسابي‌ي ديگر قاطي شده است و خلاصه خر تو خر است. عجب ملتي هستيم ما. به جاي اين که بنشينند گوهرافشاني‌هاي مرا بخوانند، مي‌نشينند خاطرات يک دختر خانم –يا شايد يک مرد سبيل کلفت که خودش را دختر خانم جا زده- مي‌خوانند.

يکي "سبيل طلا" اسم‌اش را گذاشته يکي "س.ف. مخن" (يا "م.ف. نسخ" يا هر زهرمار ديگري مثل اين. چه فرق مي‌کند؟) اين‌ها به خيال خودشان ايران را تشکيل مي‌دهند! (هاها. چه بامزه!). آخه تو ايراني؟ تو خودت را هم نمي‌تواني جمع کني، آن وقت ادعا مي‌کني ايراني؟ شما برو خاطرات بنويس، چه کار داري به خواننده‌ي وب؟ خواننده بايد بيايد در "روزآنلاين" مطالب مرا بخواند. مگر بيماري که مردم را گم‌راه و وقت‌شان را تلف مي‌کني؟

چيزي را که خوانديد متن ِ يک شوست که من در يک راديو که صداي ملت ايران (از طريق دَکــَـل هلند) است اجرا کردم. شو هم که مي‌دانيد، قرار نيست همه‌اش حقيقت‌گويي باشد. بالاخره مزه انداختن هم اين وسط لازم است. به جاي وقت تلف کردن با چه مي‌دانم خواندن "دبش" و اين چيزها برويد اين برنامه را گوش کنيد.

Posted by sokhan at 08:27 AM | Comments (7)

June 21, 2007

چند يادداشت پراکنده

چند وقتي‌ست که دست‌رسي مرتب به اينترنت ندارم ولي از هر فرصتي براي خواندن مطالب ِ روي وب استفاده مي‌کنم. در باره آن چه خوانده‌ام يادداشت‌هايي برداشته‌ام که بخشي از آن‌ها را -که زياد کهنه نشده- در زير مي‌آورم:

مصاحبه پارسا صائبي با بيلي و من
مصاحبه‌اي‌ست خواندني با مصاحبه‌گر وبلاگستان. بخش دوم مصاحبه آن‌قدر دير بيرون آمد که مصاحبه‌ي اولي کلاً بيات شد. کاش پارسا کاري را که شروع کرده به طور منظم ادامه بدهد. چنين پروژه‌هايي نه تنها براي زمان حال مفيد است، بل‌که براي محققاني که در آينده تاريخ وب‌لاگستان فارسي را خواهند نوشت منبع مهمي خواهد بود. ديد منفي پارسا به وبلاگ‌نويسي مي‌تواند اين گفت‌وگوها را به نوعي چالش بدل کند.

وب‌لاگ زمانه
وب‌لاگ زمانه چند هفته‌اي‌ست که فريز شده! اگر نمي‌توانند به روزش کنند، بهتر است آن را کلاً بردارند يا در جايي بگذارند که وقتي کسي چيزي در آن نوشت خود را نشان دهد. در کل ِ راديو هم حرکت رو به جلو ديده نمي‌شود. همه چيز خيلي آسان گرفته شده. نقش حرفه‌اي‌ها در موفقيت رسانه اين‌جاست که معلوم مي‌شود. حال ما هر چه بگوييم، باز در مزاياي آماتوريسم و نوگرايي‌هاي تجربه نشده خواهند نوشت. اگر مخاطب داخل کشور عامل ماندگاري است، با اين شيوه اين راديو ماندگار نخواهد بود.

کتابلاگ حسين جاويد
معرفي کتاب‌هايش خواندني‌ست. معلوم است که وقت و انرژي زيادي صرف نوشتن آن‌ها مي‌کند. نظر مستقل او در باره مسائل ادبي بايد بيشتر نشر يابد. حيف است چنين ذهن‌هاي پويايي نظر خودشان را منعکس نکنند.

وقايع وبلاگيه محمود فرجامي
زبان خودش را دارد کم‌کم پيدا مي‌کند. کاري‌ست پر زحمت حتي اگر کتاب‌هاي دوره‌ي قاجار را پيش ِ روي‌ات باز کني و محتواي امروزي را در قالب‌هاي ديروزي بريزي. زيبايي کار آنجايي‌ست که زبان ديروز و امروز در درون يک جمله به هم گره مي‌خورند. جاهايي هست که زبان، کلا ديروزي مي‌شود و بار طنزش اندک و خواندنش مشکل. هنر نويسنده در اندازه نگه داشتن است. يک مورد ديگر اين که استفاده مستمر از يک قالب، قدرت طنز را به تدريج کم مي‌کند وبعد از مدتي از خاصيت و طراوت مي‌اندازد. نمونه‌هاي بارزش را در همين اينترنت مي‌توان ديد.

عصيان نيما اکبرپور
طنز جان‌داري در مطالب‌ش هست. بيخود نيست اسم وب‌لاگ‌ش را "عصيان" گذاشته! انرژي کنترل‌شده‌اي که بايد دائما مراقب خروجي آن باشد و از طرفي حواس‌ش باشد که ديگ نترکد! اعلام تعطيلي ذهن نمي‌تواند دليل کافي براي نبودن آن باشد و به نظر ما هست و از نوع تند و تيزش هم هست!

خوابگرد
زبان شکراللهي، ذاتا زبان نقد است. صحيح و زيبا مي‌نويسد. در نقد، صاحب سبک است. نوشته‌هايش را حتي اگر بدون امضا باشند مي‌شود شناخت و اين کم امتيازي نيست. اگر در شرايط آزاد مي‌نوشت بي‌شک طوفان به پا مي‌کرد.

کاريکاتورهاي نيک‌آهنگ
اصلاح‌طلبان کاش حرف‌هاي او را بشنوند و بفهمند که چه مي‌گويد. بفهمند که اين همه خشم از علاقه‌ي او به اصلاح‌طلبي واقعي و نفرت از قدرت‌طلبان ِ اصلاح‌طلب‌نماست. از هر ده کار او، دست‌کم هشت تاي‌اش (در کلاس کاريکاتورهاي روزانه‌ي مطبوعاتي) خوب است. آخر و عاقبت ِ با دو دست، سه چهار هندوانه برداشتن هميشه شکستن هندوانه‌ها و از آن مهم‌تر آسيب ديدن خود شخص است. اميدوارم اين اتفاق براي نيک‌آهنگ نيفتد.

الپر آبي
تبريک به او و ابر آبي.

خانه پويا
نوشته‌هاي شخصي‌اش به اندازه‌ي مقاله‌هايش خواندني‌ست. راحت که مي‌نويسد، خواندني‌تر هم مي‌شود. برداشتن تراز از دو طرف نوشته، کار خواندن را راحت کرده است. از او به خاطر توجهش متشکرم. کاش نوشته‌هاي غيرتخصصي‌اش را بيش‌تر کند.

سهيل آصفي
نوشته‌ها و گزارش‌هايش را با علاقه دنبال مي‌کنم. خواندن مطالبش حس غريبي را در من زنده مي‌کند. او و از ميان ريگ‌ها به ما نشان مي‌دهند که تا موزه‌ي تاريخ هنوز فاصله‌ي زيادي هست! نشان مي‌دهند که مهرگان‌ها و به آذين‌ها و طبري‌ها جسم‌شان هم که بميرد، روح‌شان نمي‌ميرد. مقنع گفت / گر اکنون مرا پيکر شود نابود / روان من نمي‌ميرد / به پيکرها شود پيدا / ز دالان حلول آيم به جسم مردم شيدا / برانگيزم يکي آتش به جان خلق آينده / مقنع شد به گور / اما مقنع‌ها شوند زنده...

مجيد زهري
ايجاز زهري منطبق است با مفهوم وب‌لاگ نويسي. موضوع‌هايي که درباره‌شان مي‌نويسد، بديع و جالب است؛ درست‌تر بگويم، زاويه‌اي که از آن به موضوع‌ها نگاه مي‌کند، خاص خود اوست. چيزهايي را نشان مي‌دهد که به‌رغم نزديکي ديده نمي‌شوند. برخي را هم خود ِ ذهن تمايلي به ديدن‌اش ندارد که خواندن مطالب زهري باعث درگير شدن‌اش مي‌شود.

بيژن صف‌سري
سخته و استوار مي‌نويسد و قلم مرغوبي دارد. افسوس که در اين کهنه ديار، قدر روزنامه‌نگاران خوش‌قلمي چون او آن‌طور که بايد دانسته نمي‌شود.

ملکوت ميم.
در کنار مسائل فلسفي و ملکوتي به نکات زميني خوبي اشاره مي‌کند؛ مثلا سرسري‌خوانان. و مسائل جالبي را به بحث مي‌گذارد؛ مثلا تاثيرگذاران. قدرت ِ قلمش هم که بي‌نياز از تعريف است.

نق‌نقو
نق‌هايش دل‌انگيز است و مرا به گذشته‌هاي دور مي‌بَرَد. نمي‌دانم چرا اين اسم را براي وب‌لاگش انتخاب کرده چون تناسبي با مطالب‌ش ندارد. وارد وب‌لاگ‌ش که مي‌شوي انگار وارد پارک زيبايي شده‌اي؛ پر از گل‌ها و گياه‌ها و پرنده‌های قشنگ؛ نغمه‌هاي قشنگ. جوانان قديمي در اين پارک چيزهاي خوبي براي يادآوري گذشته‌ها پيدا مي‌کنند.

ملاحسني
طنز ملا هم‌چنان رو به جلوست. سوژه‌هايش غيرمنتظره و بيان‌ش کوبنده است. اگر در ايران بود هفته‌اي دو سه راه‌پيمايي عليه‌اش بر پا مي‌شد! يکي از کارهاي طنزنويس، بيان آن چيزي‌ست که در دل مردم گره خورده و مجال بروز پيدا نمي‌کند. وقتي مردم آن حرف‌ها را از زبان طنزنويس مي‌شنوند نفس ِ راحتي مي‌کشند و مي‌گويند: آخيش، بالاخره يکي پيدا شد حرف دل ما رو بزنه! و احساس مي‌کنند که کمي سبک شده‌اند. ملا هم از آن طنزنويساني‌ست که حرف دل مردم را مي‌زند.

عبدالقادر بلوچ
کوتاه‌نويسي‌اش را دوست دارم. آن روزها که فيلترينگ ذله‌مان نکرده بود مراجعه‌مان به وبلاگ‌ش بيش‌تر بود براي شنيدن برنامه‌هاي راديوئي‌اش. ياد آن برنامه‌ها به‌خير که با چه زحمتي درست مي‌شد. طنز بلوچ افت و خيز ندارد و مثل قطاري‌ست که روي ريل مشخصي حرکت مي‌کند. جالب است که طنزنويسان روي وب، همه هم‌ديگر را تکميل مي‌کنند و کار هيچ‌کس شبيه به کار ديگري نيست. سبک بلوچ هم مختص به خود اوست و مشابهي ندارد.

اين يادداشت‌ها مفصل و ادامه‌دار است. در اين‌جا به منظور رعايت حال خواننده، تنها جملاتي از آن‌ها را آوردم.

Posted by sokhan at 03:24 AM | Comments (0)

June 19, 2007

دکتر شريعتی

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 10:27 AM | Comments (0)

June 08, 2007

در ستايش اسکناس

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 10:34 AM | Comments (1)