October 06, 2007

كشكول خبرى هفته (8)، از عطاءالله مهاجراني به ايران باز مي گردد تا تئاتر اصغر سمسارزاده

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

sokhan October 6, 2007 10:44 PM
نظرات

اصطلاح گردن کلفت هم مثل کلمه غول در ادبیات استفاده میشده و هنوز هم میشود و چیز قابل انتقادی نیست ـ نمیدانم شما چند سال دارید.

***

من نه تنها انتقادی ندارم، خيلي هم از این صفت لذت می برم. به خاطر دارم رهبر معظم یک بار دیگر در زمان تحصنِ نمايندگان اصلاح طلب مجلس به آنها لقب گردن کلفت داده بودند که آن هم بسيار جالب بود. بالاخره همه چیزمان بايد به همه چیزمان بيايد. قرار نیست در جایی که همه اش سخن از تهدید و جنگ و زندان و اعدام است از کلمات لطیفی مانند بزرگان و نامداران و نام آوران و مشاهیر و امثال اينها استفاده شود. ف.م.سخن

October 15, 2007 03:04 AM

سلام
من مطالب شما را درباره روزهای سال 58 تا 60 خوانده ام و بسیار مشتاقم بیشتر بدانم. چون من از افراد چادر وحدت بودم و در حال حاضر هم دارم کتاب خاطراتم را از آن دوران آماده چاپ می کنم.
اگر چه بسیار اختلاف عقیده داریم ولی از ارتباط با شما خوشحال می شوم.

***

آقای داوودآبادی
با سلام و تشکر
امیدوارم در کار تهیه کتاب خاطرات تان موفق باشید و واقعیت ها را همان طور که بوده است گزارش کنید. متاسفانه در بیشتر کتب خاطراتی که تاکنون از دوران انقلاب و جنگ منتشر شده، و من آن ها را دیده و خوانده ام، تعصب خاطره نگار، بر واقعیت ها پرده انداخته و خواننده ی بی طرف را از خواندن آن خاطرات دلزده و گریزان کرده است. من متاسفانه کتابی از شما در کتابخانه ام ندارم، ولی در اولین فرصت سعی خواهم کرد، کتب قبلی شما را تهیه و مطالعه کنم بلکه با نویسنده ای معتقد و منصف رو به رو شوم. من شخصا خاطراتی را که حاصل تجربه ی مستقیم خود نویسنده است به کتاب هایی که از دیگران نوشته می شود ترجیح می دهم. مثلا مجموعه ی "فرهنگ جبهه" آقایان فهیمی و مهرآبادی، به رغم کار و زحمت زیاد، از نظر خاطره نگاری ارزشش از یک خاطره ی تجربه شده مثلا توسط فلان خلبان ارتش نمی تواند بیشتر باشد. البته تحقیق و ضبط علمی خاطرات دیگران از دید تاریخ نگاری ارزش خود را دارد، ولی از نظر تاثیر بر خواننده و انتقال احساسات البته خاطرات شخصی ترجیح دارد. به هر حال من نیز جسته گریخته به آن چه طی سال های بعد از انقلاب و دوران جنگ دیده ام در این وب لاگ اشاره کرده ام و بعدها نیز خواهم کرد.

در مورد اختلاف عقیده هم حق با شماست. شما -آن طور که از مطالب وب لاگ تان به خاطر دارم- با افتخار نوشته اید که چماق دار بوده اید و عده ی زیادی منافق و کمونیست را کتک زده اید. این مهم ترین اختلاف میان من و شماست یعنی اگر من مشکلی در بینش یا عمل مجاهدین و کمونیست ها می بینم، دست به قلم می برم و می نویسم، اما شما دست به چماق می برید و می زنید! بعید هم نیست بکُشید! البته دنیای مجازی تغییرات بسیاری در رفتار انسان ها به وجود آورده که امیدوارم یکی از آن ها ترجیح قلم به چماق در شما باشد.

موید باشید.
ف.م.سخن

davodabadi October 9, 2007 02:06 PM