November 06, 2009

کشکول خبری هفته (۱۰۲) از تبريک به حضرت آيت الله خامنه ای به مناسبت سرکوب مردم تا نامه نويسی به هيتلر و احمدی نژاد

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

در شماره ی ۱۰۲ کشکول می خوانيد:
- تبريک به حضرت آيت الله خامنه ای به مناسبت سرکوب مردم
- احمدی نژاد کافه را به هم ريخت
- معجزه ی دمکراسی
- رابطه ی گاز اشک آور با بطری نوشابه
- آقای آمريکا لبخند نزن
- قلم کامبيز درم بخش
- لطفاً تحقير نکنيد!
- نامه نويسی به هيتلر و احمدی نژاد

sokhan November 6, 2009 01:28 AM
نظرات

آقا "غلط كرديم" به كلانتري چه ميشود؟ همان. فكر كنم از اينطرف پشت بام افتاديد. اينكه شد شبيه منوي كافي شاپ از بس كه موجز شده. درست است كه دوره، دوره سرعت است و توييتر و فيس بوك و ميكروبلاگينگ و اين چيزها. ولي به نظر من، حساب يك نوشته هفتگي را بايد از يك پست خلع الساعه كه تاريخ مصرفش در حد چند دقيقه است، جدا كرد. از آن گذشته، دليلي ندارد كه هميشه سعي كنيم به ساز زندگي مدرن و دستاوردهاي گاه ناخوشايند آن برقصيم. نگذاريد عادت درست خواندن مطلب و وقت گذاشتن براي خواندن، به اين بهانه ها از سرمان بيفتد. گاهي بد نيست آدم در گيرودار اين دويدنهاي بي سرانجام، ترمز خودش را بكشد تا مطمئن شود هنوز ترمزهايش كار ميكنند.
لب كلام، از ديد من خواننده بيمقدار بيسواد ناشي، سبك نوشتاري قبليتان دلچسبتر بود استاد.

***

جناب فتحی، این سبک نوشتن را هم مدتی محض تنوع تحمل کنید. بالاخره تغییر ذائقه لازم است. بد هم نیست و مانع خستگی می شود. البته سعی می کنم از محتوا چیزی کم نشود و نوشته به قول شما تبدیل به منوی کافی شاپ نشود! تشبیه تان خیلی با نمک بود. ممنون ام از لطف تان. سخن

مجتبی November 8, 2009 12:28 AM

سلام به استاد بزرگوارم ف.م.سخن عزیز... هرکس هم که راضی باشد از این کوتاه نویسی تو نازنین ، من یکی شاکی هستم از این بابت!... چراکه همیشه وقتی که مطلبی ازت میخواندم دائم خدا خدا می کردم که به این زودی تمام نشود!!... و حالا که این دعای من به کلی از استجابت دور مانده است!... کاش لااقل حالا که اختصار پیشه کرده ای ، هفته ای دو یا سه مطلب می گذاشتی تا امثال من هم رضایتشان جلب شود... گواینکه از قدیم گفته اند : «هر عیب که سلطان بپسندد ، هنر است!» و ما هم ناگزیریم که هرچه تو بزرگوار صلاح بدانی، بپذیریم...
اما غرض از مزاحمت : چون دیدم که از یک کتاب آلمانی با مضمونی مربوط به هیتلر صحبت کرده ای و از شباهت محتوای این کتاب با اوضاع امروزمان حرف زده ای ، به خودم گفتم که از فرصت استفاده کنم و با تو اندیشمند اهل کتاب از کتاب تا حدودی مشابه آن صحبت کنم که توسط یک نویسنده ی متفکر ایتالیایی به نام "کورتزیو مالاپارته" نوشته شده و البته برخلاف کتابی که تو نازنین معرفی کرده ای (و ظاهرا به زبان آلمانی که بدان مسلط هستی ، نوشته شده و ترجمه ی فارسی ندارد) این کتاب مورد نظر من به فارسی هم ترجمه شده... اتفاقا ترجمه ی بسیار روان و شیوایی هم دارد و مترجم آن کسی نیست به جز : "مدیا کاشیگر"... اسم یا عنوان این کتاب هست : "تکنیک کودتا" و طی آن نویسنده ی آگاه و مطلع ایتالیایی به طرز شگفت انگیزی ، از برخی وجوه اشتراک میان انقلابات و کودتاهای مشهور و مهم دنیا که در حالت عادی چندان بدین وجوه توجه نمی شود، سخن گفته و نشان داده است که تقریبا تمامی تحولاتی که به تغییر حکومتها منجر میشوند از یک سری قواعد مشترک سرچشمه گرفته اند... بعنوان نمونه در این کتاب با شواهد متعدد تاریخی اثبات شده که در فلج ساختن حکومتها ، از کار انداختن گلوگاههای فنی و صنعتی آنها ، مثل نیروگاههای برق، مراکز مخابرات ، پالایشگاهها و نظایر اینها به مراتب مهمتر و کارسازتر از گلوگاههای به ظاهر مهم سیاسی و حتی اقتصادی است و....
البته ارائه ی حتی خلاصه ای از این کتاب که توسط نشر قصه و در سال 1384چاپ شده در این مجال ممکن نیست و من هرگز نمیتوانم اهمیت فوق العاده ی محتوای این کتاب به خصوص در وضع کنونی کشورمان را برای تو بزرگوار تشریح کنم... فقط میتوانم بگویم این کتاب روشی برای کودتا (و همینطور ضدکودتا) ارائه می کند که با اتخاذ آن روش حتی 1000 فرد مصمم قادرند هر حکومتی (ولو مقتدر و به ظاهر روئین تن) را سرنگون سازند!؟ و من اطمینان دارم که چاپ و نشر این کتاب در کشور ما ، جز با بلاهت و حماقت سانسورچی های ارشاد ممکن نمی شده است!!...
البته شاید تو بزرگوار که اهل فضل و قلمی خودت این کتاب را خوانده باشی ولی اگر آن را نخوانده ای و حرفهای من راجع به آن به نظرت اغراق آمیز و غلوشده میاید ، خواهش میکنم حتما این کتاب را (که 200 صفحه هم بیشتر نیست و خواندنش بیش از یکی دو روز وقت تو نازنین را نمیگیرد) گیر بیاوری و مطالعه اش کنی...
تروتسکی ، استالین ، ناپلئون ، موسولینی ، هیتلر و چند شخصیت سیاسی و تاریخی دیگر کسانی هستند که طرز عمل سیاسی و موفقیتها و یا شکستهایشان در این کتاب بر تکنیک کودتا منطبق گردیده است و...
اما چرا من در یک اقدام غیرمعمول چنین کتابی را به تو بزرگوار معرفی کردم : چون من فکر میکنم از میان کسانی که من می شناسم و به آنها دسترسی دارم هیچکس به اندازه ی تو نمیتواند ارزش و اهمیت فوق العاده ی محتویات این کتاب را درک کند ... و هیچکس به اندازه ی تو نمیتواند ماهرانه مندرجات کتاب را بر اوضاع جامعه کنونی خودمان منطبق سازدو با آن قابل مقایسه اش کند... و هیچکس به اندازه ی تو اندیشمند دانا نمیتوانداز آن نتایج کاربردی و قابل اجرا بگیرد... و هیچکس به اندازه ی تو قادر نیست در معرفی آن به دیگران (در صورت لزوم) موفق عمل کند... [لازم به اشاره است که تصور من راجع به تو عزیز مبنی بر تحصیل و تجربه ات در مسایل فنی و مهندسی ، در این قضاوتم بی تاثیر نبوده است چراکه بخش مهمی از تکنیک کودتا توسط افراد باسواد فنی قابل اجراست...البته میدانم که خواهی گفت من(=سخن) یک نویسنده ام و نه یک کودتاچی!؟...من هم قطعا با اطلاع از همین نکته حرف زده ام و لاغیر!]
به هر حال امیدوارم جسارت مرا که به استاد خودم (و کسی که بارها از کتابها و نشریاتی که معرفی کرده بهره برده ام )، کتاب معرفی کردم ، به بزرگواری خودت ببخشی ... مطمئن باش که اگر موضوع مهم و استثنائی نبود چنین جسارتی نمی کردم...
توضیح اینکه من این کامنت را فقط برای اطلاع خودت نوشتم و اگر صلاح ندانستی آن را در وبلاگت تایید نکن و پاسخی بدان نده... فقط اگر لطف کردی به طریقی در وبلاگت من را مطلع کن که این نظرم را دریافت کرده ای ... چون راستش این وسوسه ی عجیب ذهنی من است که همیشه از خودم میپرسم : آیا آدم خاص و فرزانه ای مثل سخن عزیز "تکنیک" را خوانده است؟... و اگر خوانده چه نظری پیرامون آن دارد؟؟
با عذرخواهی مجدد از جسارتم و سپاسگزاری بسیار از توجه تو بزرگوار... شاد و پیروز باشی... دوستدارت.. مجید.

***

مجید عزیز با سلام و تشکر به خاطر محبت شما، یک خواهش از شما دارم که نمی دانم می توانید آن را برای من انجام دهید یا خیر، و آن این که لطف کنید در نظرهایی که مرقوم می کنید، از ذکر صفاتی مثل استاد و فرزانه و امثال این ها خودداری کنید. آیا خواهش بزرگی ست؟! می دانم محبت دارید و این نوشته ها همه صادقانه است ولی این گونه سخن گفتن -چه خصوصی باشد چه برای انتشار- مرا آزار می دهد و مجبور می کند که این همه محبت را حذف و تعدیل کنم. محبت کنید، لطف کنید طوری بنویسید که ناچار به حذف و تعدیل نباشم و به نوعی سانسورچی نشوم. آیا این خواهش دوست تان را می توانید انجام دهید؟ شما که نمی خواهید دوست تان را دچار غرور کاذب کنید؟ نمی خواهید او را بالا ببرید تا بعد با سر به زمین بخورَد؟ نمی خواهید که خود را تافته ی جدا بافته بپندارد و دچار خودبزرگ بینی شود؟ اگر این ها را برای دوست تان نمی خواهید، لطف کنید ساده بنویسید. ساده خطاب کنید. بالا نبرید. با اظهار لطف بیش از حد ایجاد غرور نکنید. آیا توقع زیادی است؟

کتابی را که لطف کرده اید معرفی کرده اید نخوانده ام. حتما توصیه ی شما را در نظر خواهم داشت و در اولین فرصت این کتاب را تهیه و مطالعه خواهم کرد. برای تان آرزوی شادی و موفقیت می کنم. سخن

مجید November 7, 2009 05:48 PM

مثل همیشه خیلی خوب بود. ناکارآمدی باعث شده است که اقتصاد به سمت ورشکستگی شود و تنها چیزی که باعث شده است حاکمیت آن را از دید عموم مردم پنهان کند قیمت بالای نفت بود. با کاهش قیمت نفت، دیگر پولی برای ولخرجی و ریخت و پاش نیست ولی آقایان که نمی توانند ترک عادت کنند. ساده ترین راه هم حذف یارانه هاست. از آن طرف هم کسانی مانند توکلی که با طرحهایی مانند تثبیت قیمتها به روی کار آمدن احمدی نژاد کمک کردند شاید از تصویب این طرح حذف یارانه ها و مشارکت در داغ کردن کسانی که جذب بوی کباب متصاعد شده از اردوی اقتدارگرایان شده بودند کمی احساس گناه می کنند (افرادی مثل توکلی) احمدی نژاد هم که راهکارهای خودش را دارد جاروجنجال و تهدید و تطمیع. فرقی هم نمی کند که طرح تصویب شود یا نه. دیگر دولت پولی برای پرداخت یارانه ندارد و یارانه ها به هرحال حذف خواهند شد و بیشترین فشار هم به طبقات ضعیف جامعه خواهد آمد. این هم تاوانی است که باید بدهند تا یاد بگیرند که وضعیت امروزشان نتیجه آن است که از در ماه هم عکس رخ کسی را می دیدند که به آنها وعده آب و برق و سوخت مجانی می داد.
در مقایسه احمدی نژاد و هیتلر هم به نکته خوبی اشاره کردی. فقط خداوند بعد از آفرینش نسخه دوم (اشتباه اول) متوجه شده است که نباید اشتباه دوم را مرتکب شده و او را بر کشور قدرتمندی حاکم نماید و برای مجازات ما ایرانیها که یعضی وقتها هنوز هم از اقتدار و غیرت افرادی مثل هیتلر صحبت می کنیم ایشان را رییس جمهور ما کردند. البته احمدی نژاد هم دارد عذاب می کشد چرا که قدرت کافی برای به آتش کشیدن دنیا ندارد. تصورش را بکن که احمدی نژاد می شد رییس جمهور آمریکا. من فکر می کنم صدها بار بدتر از بوش می بود. پس باز هم باید خدا را شکر کنیم که احمدی نژاد در ایران است و ایران هم تبدیل به یکی از کشورهای ضعیف شده است وگرنه ما هم چندین هیروشیما و ناکازاکی می داشتیم.

***

ممنون از لطف و نظر شما. سخن

November 7, 2009 09:58 AM