December 04, 2009

کشکول خبری هفته (۱۰۴) از ماشاءالله به سرعت آقای ابطحی تا پلی‌بوی شناسیِ برادران سبز علوی

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

در شماره ی ۱۰۴ کشکول می خوانيد:
- ماشاءالله به سرعت آقای ابطحی
- حراجه! حراجه! جايزه نوبل، جايزه برترين متفکر، جايزه برترين وب لاگ نويس...
- ترافيک سبز، تشييع جنازه سبز، خاموشی سبز، انقلاب سبز
- کفش بالای کفش بسيار است
- دوره بيست جلدی راهنمای کتاب
- تاثير پند سعدی عليه الرحمه در آزادی ۵ تبعه بريتانيايی
- از دکتر عليرضا نوری زاده متنفر شدم
- پلی بوی شناسیِ برادران سبز علوی

sokhan December 4, 2009 01:47 PM
نظرات

برادر گرامی!
باز هم ممنون كه مجال طرح نظرات مخالف را فراهم میاورید.
در ابتدا عرض کنم كه پیش فرض های بنده برای تحلیل نوشته های شما با آنچه كه شما در نظر دارید متفاوت است. فرموده بودید كه برد مطالب شما کم است و تاثیری در اکثریت مردم نخواهد داشت. این را به حساب شکسته نفسی حضرت عالی میگذارم. چنان كه دیدید در دوره غیبت کبرا خیل زیادی از وب گردهای مملکت بسیج شدند تا اثری از آثار شما بیابند. تصور میکنم همین اشارت کافی است تا برد مطالب و وبلاگ شما مشخص شود.
جهت نمونه عرض کنم كه اینجانب هر هفته بی صبرانه منتظرمطالب شما و مسعود بهنود عزیز در گویا هستم و به محض دیدن مطلب جدیدی آنرا مشتاقانه میخوانم و میخوانم و میخوانم. به نظر من دنیای مجازی روشنفکری ایران با وجود چنین نویسندگانی هر روز به بلوغ بیشتری میرسد. این را از روی تعارف و خوشامد شما نمیگویم و به آن کاملا اعتقاد دارم. پس ناراحتی من از غیبت شما واقعی است و اصلا بابت خلا نوشته ای از شما خوشحال نمیشوم كه هیچ احساس کمبود نیز میکنم.

حرف این حقیر نه سکوت است و نه عدم انتقاد. سؤال من از شما این است كه چه چیزی در این جنبش مشاهده فرمودید كه شما را به یاد انقلاب ۵۷ و عواقب آن انداخته است؟ من میگویم درس ۵۷ این بود كه میتوان هر حکومتی را به زانو در آورد و درس این ۳۰ سال این است كه باید عقلانیت را حاکم کرد. این همان چیزی است كه در جنبش میبینیم. شما كه انقلاب ۵۷ را دیده اید آیا شباهتی می یابید؟ آیا تبعیت محض مردم از رهبر در زمان انقلاب با رابطه این جنبش با راس آن قابل مقایسه است؟ آیا خواسته ها یکی است؟ آیا رهبران همانگونه فکر میکنند؟ اینجاست كه میگویم اهداف این جنبش در شعارهای مردم، بیانیه های موسوی، سخنان کروبی و فتاوی علمای سبز ( به عنوان مثال رجوع فرمایید به نظراتشان در مورد بهاییت و بهاییان) تمایز خود را با خواسته های انقلاب ۵۷ نمایان میکند. دقت در مطالبات کنونی، كه درمیان مردم سالهاست كه در حال پردازش و صیقل خوردن است، نشان دهنده یک تفاوت ماهوی با انقلاب ۵۷ است كه این تفاوت به عقیده این حقیر همان اکسیر کمیاب جدائی دین از سیاست در مملکت ماست. نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران یعنی همین. جمهوری ایرانی یعنی این. نه؟ آیا بعد از این و به فرض پیروزی مردم سبز باز هم میتوان از مردم خواست كه همچنان ولایت فقیه یا شورای نگهبان ویا چیزی از این دست را گردن نهند؟
اگر در نتیجه این حرکت فقط اصل جدایی دین از سیاست به تحقق بپیوندد و ایران بعد از ۱۰۰ سال مبارزه و هزینه دادن به واقع به دروازه های یک نظام واقعا دموکرات بر اساس ارزشهای جامعه برسد، به گمان من ارزش خونهای ریخته شده را داشته است.

بنده با نوشته شما در مورد شکنجه، خفقان، کشتار و ... موافقم ولی ارتباط آنرا با زیر سوال بردن دستاورد جنبش در معرفی خود به جهان از طریق خانم رهنورد نیافتم. بر این عقیده ام كه میتوان منتقد ماند ولی نمیتوان و نباید همه را به یک چوب راند. میتوان واقع گرا بود ولی نباید منفی گرا ماند. میتوان هشدار داد ولی نباید نومید کرد. میتوان در طول حرکت مردم بود و آگاهانه آگاهشان کرد ولی نباید در برابر آن ایستاد. قصد اسائه ادب ندارم و شما را در برابر جنبش نمیبینم بلکه میخواهم با زبان دلنشینتان یادآور نگرانی های خود باشید نه با طنز (شاید هم تمسخر) ابعاد حرکت مردم را کوچک کنید. باور بفرمایید بعد از هر مطلب انتقادی / کنایه ای از جانب شما بنده چند روزی در این غربت، سرگردان به حال توده غصه میخوردم كه روشنفکر ما وقتی کلیت جنبش را این چنین زیر سؤال میبرد، وای به حال مردم کوچه و بازار. من باب مثال و برای ختم مطلب بلندم (كه بابت آن از شما و خوانندگانتان عذر میخواهم) باید عرض کنم كه دیروز دوستی از ایران میگفت كه چه فرقی میکند احمدی با موسوی؟ اینها همه شان سروته یک کرباس هستند. مگر آن یکی نخست وزیر دوران خفقان نبود؟
من از کار و زندگی افتاده ام تا او بیاید؟ میخواهم نیاید. همچنین میگفت با این لوس بازیها نمیشود اینها را سرنگون کرد. مردم یا باید به شدت برخورد کنند یا وقت خود و ما را تلف نکنند. فکر کنم این نظر تقریبا همان ترجمه عامیانه مطلب شماست. آیا واقعا و در این برهه (به قول امروزیها) از این جنبش انتظار از بین بردن حکومت را داریم؟ یا بنا داریم با قراردادن اهداف میان مدت كه قابل تحقق باشند به هدف نهایی برسیم؟

جناب سخن! انتخاب با ماست.

"دوست فرضی"

Farzi December 9, 2009 03:50 AM

سلام دوباره، ممنون از اینکه با سعه صدر پاسخگوی نوشته ناقص بنده بودید. نمیدانم این مجال هست كه در این بخش كه به نظرات خوانندگان اختصاص دارد به بحث بنشینیم و یا آیا اصلا این امکان برای شما وجود دارد یا نه. به هر حال اگر هست و میشود بنویسید تا من هم در پاسخ به نوشته شما جسارتا مطلبی عرض کنم.
فقط کوتاه بگویم كه نام "دشمن فرضی" نامی است كه بنده بر خود از دور یدک میکشم و مختص به این نوشته نیست. اگر باعث سو تفاهم شد باید ببخشید.

***

با تشکر از شما، بله صد در صد جای بحث هست. شما لطف کنید نظر خود را مرقوم کنید قطعا آن را خواهم خواند و اگر نکته ای برای گفتن داشته باشم، پاسخ خواهم داد. با آرزوی موفقیت برای شما. سخن

Farzi December 8, 2009 01:57 AM

جناب منتقد سبز (بر وزن هیچ سبز)!
اینجانب بعد از مطالعه اکثر مقالات شما به این نتیجه رسیده بودم كه میتوان شما را در قامت یک نویسنده بیطرف كه این روزها در دنیای وبلاگ پارسی نایاب است تصور نمود. متاسفانه باید خدمتتان عرض کنم كه این چند نوشته شما، چه در زمان تبلیغات انتخاباتی و چه پس از انتخابات ، این نتیجه گیری را عجولانه جلوه میدهد. برای توضیح باید عرض کنم كه در زمان تبلیغات، حضرت عالی با طرح این پرسش كه چرا موسوی پاسخگوی کشتارهای ۲۰ سال پیش نیست، خوراک تبلیغاتی مناسبی برای دوستان قدرت پرست فراهم نمودید. پس از آن هم كه در میان شور و هیجان مردم و نیاز گسترده ایشان به دانستن، غیبت های صغرا میفرمودید و آن هنگام هم كه مینویسید باز بر همان طبل یاس ودلمردگی میکوبید، کوبیدنی. برای نمونه رجوع بفرمایید به نوشته هایتان در باب تمسخر فعالین جنبش، تمسخر ایده های مردم ، کوچک کردن رهبران آن، زیر سوال بردن اهداف حرکت، و قس علیهذا...

عزیز بزرگوار!
چرا هنوز در سال ۱۳۶۸ مانده اید؟ باور بفرمایید با متهم کردن بزرگان جنبش، داغ ۲۰ ساله از بین نمیرود كه هیچ، مشکل کنونی نیز حل نخواهد شد. همراه شو عزیز، همراه مردم شو. آینده را پیش روی خود بگذار و گذشته را فراموش نکن ولی در گذر.

جناب سخن!
شما از من بهتر میدانید كه یافتن ایرادات بعضا بنی اسراییلی درهر پدیده ای بسیار آسان تر از ارائه راه حل میباشد. با این حال از قبل از انتخابات لا اقل بنده از شما راهکاری، رهنمودی، پیشنهادی، چیزی ندیده ام. یک زمان با کل انتخابات مخالف بودید، سپس با موسوی مشکل داشتید، چندی بعد با سازگارا كه چرا چریک شده، و اکنون با کل فعالین كه چرا با پیشنهاد مسخره خود از عمق جنبش، كه نمیدانم چرا شما به عمقش سخت علاقمندید، میکاهند.
برادرم! برای بنده بسیار جای تعجب است كه در هفته های گذشته شما غیبت هاشمی در کلیه مناسبات رسمی و دولتی، کناره گیری آیت الله جوادی آملی از اقامت نماز جمعه، سخنان آیت الله منتظری، بیانیه های آتشین موسوی، سخنرانی های مداوم خاتمی، رشادت های کروبی، دلاوریهای بهزاد نبوی و دیگر اسیران، روشنگری های بابک داد در آن شرایط خفقان، و و و را نادیده گذاشته اید و به تمسخر انتخاب زهرا رهنورد به عنوان متفکر سال و یا تحقیر پیشنهاد تدفین سبز برای کردان پرداخته اید. همچنین به دوره بیست جلدی کتاب . آیا مطلب در خورتری بابت نوشتن نیافتید؟ آیا واقعا آتش ناراحتی شما از موسوی تا بدانجا ادامه و زبانه دارد كه حتا حاضر به پذیرش خانم رهنورد به عنوان نمادی از جنبش سبز در عرصه جهانی نیستید؟ به نظر شما کدامیک بیشتر به حرکت مردم ایران یاری میرساند؛ مطالب شما یا مثلا بیانیه های موسوی؟ آیا تا کنون از این زاویه به نوشته های خود نگاه کرده اید؟ آیا تاثیر مایوس کردن مردم را در پیشبرد این حرکت میدانید؟
دست آخر فقط از قول بزرگان میگویم: اگر پیشم نئی نیشم چرایی؟ نمک پاش دل ریشم چرایی؟

زیاده جسارت است.
"دشمن فرضی"

***

خواننده ی ارجمند. ممنون ام از نظر شما. نمی دانم به چه دلیل شما نام "دشمن فرضی" بر خود نهاده اید ولی من شما را دشمن خودم و خودم را دشمن شما فرض نمی کنم. مطالبی هم که تا کنون در باره ی جنبش سبز و رهبران آن نوشته ام تمسخر نبوده است و اگر چنین حسی در شما و خوانندگان دیگر به وجود آمده است ایراد از ضعف قلم من است. آن چه من نوشته ام نه تمسخر که طنز است و شاید این طنز مورد پسند شما نباشد و شاید اصلا به نظر شما طنز نباشد و ایرادی در این برداشت نمی بینم.

ولی در مورد انتقاد درست می فرمایید. آن چه می نویسم انتقاد است، و شاید جای این انتقاد اکنون نباشد، ولی خود به این بی موقع بودن، گه گاه اشاره کرده ام، و شرمنده ام که نمی توانم نویسنده ی به موقعی باشم.

من شخصا یک درس بزرگ از انقلاب سال پنجاه و هفت گرفته ام، و این درس را اکنون در زندگی مجازی و نویسندگی خود رعایت می کنم و این درس که به نظر من درس بزرگی نیز هست این است که حقیقت را -لااقل آن چه که ما حقیقت می پنداریم- و ضعف و اشکال را -آن چه که ما ضعف و اشکال می پنداریم- باید گفت، هر چند اکثریت مردم بر نظر دیگری باشند و جنبش یا انقلاب در حال پیش روی باشد. خسارتی که از سکوت در سال پنجاه و هفت خوردیم بسیار بسیار بزرگ است. می دانید علت وقوع جنایت های دهه ی شصت چه بود؟ می دانید حتی علت وقوع جنگ تحمیلی چه بود؟ می دانید چرا گروه بزرگی مثل مجاهدین خلق به آغوش صدام افتادند؟ می دانید علت سرکوب تمام گروه های سیاسی "اصلاح طلب" و "موافق حکومت" در سال های شصت و یک و شصت و دو چه بود؟

سکوت. سکوت ما. حسابگری ما. فرض گرفتن این که اگر ما حرف بزنیم انقلاب ضربه می خورد. فرض گرفتن این که اگر ما اعتراض کنیم دشمن خوشحال می شود. فرض گرفتن این که اگر ما نقد کنیم باعث سوءاستفاده ی دشمن می شود.

آری برای این سکوت بهای بسیار سنگینی پرداختیم. بهایی به بزرگی جان های عزیز از دست رفته. هزاران کشته. هزاران معلول. هزاران زندانی. هزاران شکنجه شده در زندان های جمهوری اسلامی.

مرا شما ببخشید اگر نمی توانم سکوت کنم. ببخشید اگر نمی توانم نقد نکنم. جلوی چشم من هنوز بدن ها بر دار آونگ شده اند و به راست و چپ تاب می خورند. جلوی چشم من هنوز بر تن زندانیان شلاق فرود می آید و گوشت تن شان را می کند. جلوی چشم من دوربین های تلویزیونی قرار دارد و اسیران در حال توبه کردند.

به غیبت این جانب اشاره می کنید. شاید این غیبت باعث خوشحالی شما و حتی خود من شود چرا که من هم مثل شما می خواهم این جنبش پیروز شود، حتی با تمام ضعف هایش. و شاید بهتر می بینم که غیبت و سکوت کنم، با تمام ضعف هایی که می بینم.

و مطمئن باشید آن چه می خوانید تنها بخش کوچکی ست از انتقاد های "به حقی" که دارم. شاید موقع شناس نباشم، اما حد و اندازه ی انتقاد نگه می دارم. اگر در چنین شرایطی نبودیم زبان نقد من به گونه ی دیگری می شد، همان طور که در روزهای ابتدایی پیش از انتخابات بود.

گمان نمی کنم نوشته های من کم ترین تاثیری بر اکثریت طرفداران جنبش سبز داشته باشد. نوشته های مرا شاید عده ای انگشت شمار بخوانند و تاثیری هم اگر باشد بر همین تعداد انگشت شمار است. کار ما بیان حقیقت است نه ایجاد جنبش یا جلوگیری از آن. کار ما نقد صحیح و موثق است نه بزک کردن اعمال خطا. هیچ اصراری هم بر درستی نظر ما نیست. حاضر به پذیرش هر نوع نقدی هستم و با کمال میل ردیّه هایی که بر نوشته های من نوشته شود در وب لاگ خود منتشر می کنم.

با پوزش از طولانی شدن این توضیح و با آرزوی پیروزی جنبش سبز و در مسیر صحیح بودن و ماندن آن. سخن

Farzi December 7, 2009 08:10 AM

سلام. این بار فکر می کنم به روز شدن وبلاگت دیر شد و داشتم نگران می شدم.خدا را شکر که هنوز هم می توانی بنویسی. از اینکه باب بحث را در مورد وبلاگ خوانی باز کردی هم متشکرم. من مجله کیان را بطور مرتب می خواندم ولی متاسفانه آنرا بستند. بعد از آن مطالعات من بیشتر معطوف به زمینه تخصصی خودم شد. اخیرا با مجله بخارا از طریق وبلاگ تو آشنا شدم و حالا برخی از مقالات آنها را آنلاین می خوانم. (دوباره مطالعه آنلاین !! چرا که اینجا به نسخه چاپی دسترسی ندارم).
در پست قبلی در مورد جنبش سبز نوشته بودی و در جواب نظر من هم گفتی که آرزو می کنی آنچه من فکر می کردم درست باشد. در این پست جدید هم نشانه یاس دیده می شود. اگر جنبش سبز رهبر ندارد به این دلیل است که حاکمیت آنقدر توان دارد که هر کسی را که در این مسیر پا پیش بگذارد حذف یا تواب خواهد کرد. اگر فرصت داشتی مصاحبه دکتر بشیریه را با رادیو فردا بخوان. ایشان به زیبایی تمام، وضعیت و کارکرد جنبش را ثوضیح داده اند. حالا متوجه شدم که چرا ایشان را تحمل نکردند. ایشان متفکر مستقل بود و این حکومت تنها افراد مطیع و یا حداکثر اندیشمند مزدور می خواهد.
http://www.radiofarda.com/content/o2_bashiriyeh_iran_post_election/1895485.html
موفق باشید.

***

الحمدلله جای نگرانی نیست و گرفتاری های جاری مانع از ارائه به موقع مطلب شد. آن چه من می نویسم، نه برای مایوس شدن و مایوس کردن که اتفاقا برای جلوگیری از ایجاد یاس است. باید واقع بین باشیم. جنبش باید جدی گرفته شود. جنبش همگانی، به معنای همگانی بودن رهبری آن نیست. همان قدر که اتکا به یک نفر در یک جنبش مردمی اشتباه است، مسئول دانستن مثلا چند میلیون ایرانی و رهبر خواندن همه ی آن ها هم اشتباه است. ما همیشه در حال افتادن از یک طرف بام هستیم. یک حد وسط و تعادلی هست که رهبران جنبش -که خودشان بهتراز هر کس می دانند کیستند- باید آن را مشخص کنند. کمی هم مشخص تر و قاطع تر وارد عرصه شوند. این که هر سی روز یک اعلامیه بدهند و بدون ارائه ی راهکار به بیان مطالب رمانتیک بپردازند دردی را درمان نخواهد کرد. مطلب پیشنهادی شما را حتما مطالعه خواهم کرد. با آرزوی سلامتی و شادی برای شما. سخن

علی December 5, 2009 02:26 AM

aghaa mishe shomaa mesle qabl toolani tar benevisid?


in hokumati haa ham kaare farhangi mikardan maa khabar nadaashtim. vaaqe'an kheili tasir gozaare laamassab

***

با تشکر از شما، ما بخواهیم کوتاه هم بنویسیم، انگار مطلب خود به خود طولانی می شود! اجازه بدهید کمی هم به خواست دوستان طرفدار مطالب کوتاه، کوتاه نویسی کنیم. با سپاس. سخن

December 5, 2009 12:05 AM

آقا دمت گرم! این پلی‌بوی‌شناسی شاهکار بود.

***

خواهش می کنم. شما لطف دارید. سخن

خانومچه December 4, 2009 04:16 PM