May 02, 2010

چند کلمه در باره انتخاب محبوب ترین کتاب داستانی سال توسط وب‌لاگ‌نویسان

فراخوان سید رضا شکراللهی برای انتخاب محبوب‌ترین کتاب داستانی سال توسط وب‌لاگ‌نویسان ایران، یک خاصیّت بزرگ برای شخص من داشت و آن این‌که فهمیدم عجب آدم بی‌سواد و بی‌مطالعه‌ای هستم! جدّاً از خودم خجالت کشیدم که از مجموع 82 کتابی که با شماره، و چند کتاب دیگری که بی‌شماره ذکر شده، سه چهار تا بیش‌تر نخوانده‌ام. خب این از بی‌سوادی و کتاب‌نخوان بودن و بی‌مطالعگیِ من. ولی چرا این‌ها را برای شما می‌گویم. کدام آدم عاقلی می‌آید بگوید منْ بی‌سواد و بی‌مطالعه هستم؟ بعضی وقت‌ها که در بعضی شماره‌های بعضی مجلات از بعضی مشاهیرِ فرهنگی سوال می‌شد ماهِ گذشته چه کتاب‌هایی خوانده‌اید، می‌دیدید بعضی از مشاهیر محترم آن‌قدر کتاب اسم می‌برند که آدم می‌ماند این آقا یا خانم درطول ماه گذشته چقدر وقت داشته که توانسته این‌همه کتاب را بخواند و این‌قدر هم خوب خوانده که همه‌ی جزئیات آن در ذهن‌اش مانده و الان هم دارد از آن تعریف می‌کند. این را گفتم که بگویم من هم به عنوان یک وب‌لاگ‌نویس که خودش را کمی اهل کتاب می‌داند علی‌القاعده باید بگویم که از این هشتاد و خرده‌ای کتاب، مثلا شصت هفتاد جلدی خوانده‌ام و این‌ها را هم انتخاب می‌کنم و یا علی! پیش به سوی مسابقه و فرهیخته‌بازی و فرهیخته‌سازی!

اما نمی‌دانم چرا مثل احمق‌ها آمده‌ام حقیقت را می‌گویم. شاید دلم برای رمان‌نویس یا داستان‌نویسی می‌سوزد که ممکن است من، رمان یا داستان‌اش را نخوانده باشم و رمان و داستان او خوب چیزی بوده باشد و به خاطر جهل من حیف شود. آخر آن رمان‌ها و داستان‌هایی که خوانده‌ام، راست‌اش، بیش‌تر رمان‌ها و داستان‌هایی بوده که در بعضی جاها، توسط بعضی دوستان، معرفی شده، و آن‌های دیگر که نخوانده‌ام، لابد آن بعضی جاها و آن بعضی دوستان را نداشته‌اند که معرفی نشده‌اند که من با آن‌ها آشنا شوم و بخوانم. آن‌هایی که خواندم را البته دوست داشتم، ولی این‌هایی را که نخوانده‌ام شاید اگر می‌خواندم، بیش‌تر دوست می‌داشتم.

حالا که طبق معمول چانه‌مان گرم شد و قلمْ ما را برداشت بگذارید بگویم که یاد خدابیامرز آقا بزرگ علوی افتادم که یک‌بار در برلین شرقی در اتاق کارش یک ستونْ کتابِ ریز و درشت که از ایران برایش فرستاده بودند گذاشت جلوی روی من گفت این‌ها را دیده‌ای؟ منِ بدبخت کجا دیده بودم؟ گفتم نه استاد، شرمنده‌ام (آن زمان هم مثل امروز راحت به جهل خودم اعتراف می‌کردم حال آن‌که اگر می‌گفتم بله استاد، خوانده‌ام و خیلی هم کتاب‌های جالبی هستند، چیزی عوض نمی‌شد و من هم بازخواست نمی‌شدم). گفت این‌ها را بچه‌ها از ایران برای من می‌فرستند تا بخوانم و نظر بدهم. همه‌شان را ردیف روی هم چیده‌ام تا یکی‌یکی بخوانم. خدایش بیامرزد و دستِ آن کسانی که کتاب برای ایشان می‌فرستادند هم درد نکند. اما ما این همه کتاب را از کجا باید بشناسیم و تازه شناختیم، چه جوری و با کدام پول باید آن‌ها را بخریم، و با کدام وقت آن‌ها را بخوانیم؟ حالا اگر می‌گفتند چنین مسابقه‌ای در راه است و مثل مسابقه‌های دیگر چند نامزد معرفی می‌کردند و فرصتی می‌دادند، ما هم برای حفظ آبروی خودمان می‌رفتیم دست در جیب می‌کردیم و آن‌ها را می‌خریدیم و می‌خواندیم و نظر می‌دادیم.

راه حل این مشکل شاید همان باشد که خوابگرد هم جوازش را صادر کرده یعنی نام بردن از چند کتابی که خوانده‌ام. این‌طوری می‌توانم خودم را از شرِّ این فکرِ عذاب‌آور که چرا این‌قدر من کتاب کم‌ خوانده‌ام خلاص کنم و آن‌ کتاب‌ها هم ان‌شاءالله می‌شوند خوش‌اقبال‌ترین کتاب‌های منتخب وب‌لاگ‌نویسان، و روی جلد و پشت جلدْ مُهر می‌کوبند که ما انتخاب شده‌ی حوزه‌ی وسیع وب‌لاگ‌نویسانیم، شاید چندتایی بیش‌تر فروش کنند و مایِ وب‌لاگ‌نویس هم از حالت خمودگی و خمیازه‌کشیِ بعد از انتخابات و کودتا بیرون بیاییم.

راه حل دیگر که کمی غیر اخلاقی ست این است که الله‌بختکی انگشت بگذاریم روی فهرست و سه تا نام بیرون بکشیم و آن‌ها را رمان‌نویس‌های خوش‌بخت کنیم. البته مطمئن هستم که جامعه‌ی فرهنگیِ وب‌لاگ‌نویسان که ماشاءالله ماشاءالله همه‌شان کتاب‌خوان و رمان‌خوان و داستان‌خوان‌اند چنین تقلبی نخواهند کرد و واقعا کتاب‌های خوانده را معرفی خواهند کرد ولی این را خدمت بعضی عزیزان که مثل من نمی‌توانند راه حل درستی پیدا کنند، و در نهایت اقدام به معرفی آن‌چنانی و یا این‌چنینی خواهند کرد عرض می‌کنم عزیزان مراقب باشید، اسم که می‌برید، یک چکی هم در گوگل یا بینگ یا جاهای دیگر بکنید، که یکهو اسم رمان و اسم نویسنده جابه‌جا نوشته نشده باشد و شما چیزی را که وجود ندارد ادعا نکنید که خوانده‌اید و انتخاب کرده‌اید. این را محض احتیاط می‌نویسم. یک بار در نشریه‌ی سخن مرحوم خانلری کتاب تاریک‌ترین زندان ایوان اولبراخت معرفی شده بود که معرفی‌کننده بر اساس اسم کتاب و نه محتوای آن، معرفی‌اش را نوشته بود در حالی که اسم کتاب ربطی به آن‌چه که او نوشته بود نداشت و آدم می‌مانْد که این بابا این موضوعات را کجا خوانده است که ما در کتاب ندیده‌ایم! هشداری بود که دادیم و امیدواریم به کسی بر نخورَد، و پایان سخن این‌که عادت به نه و نوو کردن و سنگ پیش پای کسی که در وب‌لاگستان کاری مفید می‌کند انداختن و ایراد بیهوده گرفتن نداریم، ولی مکانیسم این انتخاب جوری‌ست که فکر می‌کنیم اگر چیزی بگوییم، ممکن است به عده‌ای ظلم شود. پس مثل انسان‌های فرهیخته یک گوشه می‌نشینیم و به کاری که خوابگرد شروع کرده است با امیدواری نگاه می‌کنیم با این امید که باندهای ادبی و فرهنگیِ مستقر در وب‌لاگستان، با برنامه‌ریزی و تلفن و خبردهیِ موضوع به صورت شفاهی در شب‌های مهمانی و دوره‌های هفتگی، این مسابقه را هم مثل مسابقه‌های دیگر از آن خود نکنند و بگذارند بچه‌های زحمت‌کشِ قلم‌به‌دستِ با ذوق، خارج از زدوبندهای مرسومِ زمانه، انتخاب شوند و راه تشویق آن‌ها باز شود. ان‌شاءالله که چنین شود.

sokhan May 2, 2010 05:49 PM
نظرات

سخن عزیز
اما شما هم بهتر می دانید که یک فرد نمی تواند در تمام زمینه ها و حوزه ها فعال یا صاحب نظر باشد؛ که اگر باشد سطحی و ناقص فیرمسئول خواهد بود.منظور من حضور "همه" در "هر" برنامه و فعالیت و حوزه ای است که به هر حال تخصص و تجرب خودش را میخواهد.از پاسخ و توجه تون هم ممنونم

***

بله. قطعاً همین طور است که شما می فرمایید. منظورتان را الان بهتر متوجه می شوم. در عالمِ وب لاگ ها، اگر چنین اشخاصی وجود دارند، لابد به خاطر فقدان قید و بندهایی ست که در عالم واقع مانع از ابراز نظر آن ها می شود که مهم ترین شان انحصارطلبی متخصص هاست. مثلا، در عرصه ی سیاست، فقط نامداران عرصه ی سیاست و متخصصان اجازه ی ابراز نظر دارند و لاغیر، و این باعث می شود منِ نوعی، در عالم بدون مرز وب لاگ ها، در این باره به راحتی اظهار نظر و حتی ترکتازی کنم. به عبارت دیگر در این صفحه ی مجازی، می توانیم از فضا تا قعر اقیانوس ها و از عالم مهین تا جهانِ کهین را با تایپ بر روی کی برد در نوردیم!:) البته اگر متخصص حرفه ای و یا آماتور جدی در این زمینه ها نباشیم، کسی هم ما را جدی نخواهد گرفت. باری. منتظر نوشته های خوب شما هستم. ممنون ام که نظر خود را نوشتید. شاد باشید. سخن

نی لبک May 3, 2010 06:52 PM

سخن جان آنقدر یک حلقه وبلاگی ثابت را در همه حوزه ها دیده ام که حالم از هر چه کار نو هست بهم میخوره(ببخشید).مثل حلقه مدیران 200 نفره ج.ا.ا در وبلاگستان هم هر زمان که کار جدیدی شروع می شود من از قبل می دانم که نام چه کسانی د رآن کار و حرکت خواهد بود:سیاسی غیر سیاسی،ورزشی،هنری و...من هم مثل شما امیدوارم که نام های تکراری را نبینم.من گاها فکر میکنم که خیلی از بلاگرها در عمق جانشان ارزوی سلبریتی شدن را داشتند و اینجا دارند این ارزو را در تمام زمینه های ممکن عملی می کنند...

***

نی لبک عزیز با سلام، شما نباید در زمینه ی تکرار نام ها زیاد سخت گیری کنید؛ این امر به خودی خود ایراد نیست. کسی در زمینه ای خاص آن قدر تلاش و کوشش می کند و زحمت می کشد و معلومات و تجربه کسب می کند که نام او با کار او عجین می شود و این البته قابل تقدیر و تحسین است.

حلقه هایی که مدِّ نظر من است، حلقه های پنهان است که وجود شان نه صرفاً به خاطر شایستگی که بر اساس ارتباط ها و زدو بند هاست. این امر را نه تنها در زمینه سیاسی، که در زمینه های ورزشی و فرهنگی هم شاهد هستیم. این حلقه ها مانع بالا آمدن استعدادهای شایسته می شوند چون کسی را به غیر از خود اجازه ی رشد نمی دهند. مثال می زنم. فلان نشریه فقط از میان افرادی که وابسته به خودش است مطلب منتشر می کند؛ فلان سایت به هم چنین؛ فلان تیم فوتبال فقط دستچین های فلان گروه از افراد را به داخل خود راه می دهد، و بقیه به همین ترتیب.

به همین خاطر شما در ایران در هر زمینه ای پدیده های خلق الساعه می بینید؛ اشخاصی که بر خلاف نظر شما نه بر اثر ممارست و تلاش واقعی، که بر اثر زد و بند و داشتن روابط خاص خود را بالا کشیده اند.

در غرب، هر شخصیت سیاسی یا فرهنگی را که مشاهده کنید یک سابقه ی مشخص و تاریخچه ی رشد شفاف دارد. در ایران ما پدیده ها یک شبه کشف و مشهور می شوند، و یک شبه هم محو و نابود می گردند. چه بسیار داستان نویسان که یک کتاب یا کتابچه منتشر کرده اند و شهرتی هم به هم زده اند و بعدها دیگر اثری از آن ها مشاهده نشده است مگر در مجالس و محافل روشنفکری.

به هر حال آن چه محل ایراد است نه شهرت و نامی ست که در موضوعی خاص به خاطر تلاش و زحمت و نوآوری های مدام اش به گوش می رسد، که ایجاد مانع در مقابل رشد سایر استعدادهاست. همین انتخاب بهترین داستان ها و داستان نویس ها، به شرطِ اجرای صحیح، می تواند باعث رشد و شکوفایی بسیاری از استعدادهای ناشناخته شود و راه پیشرفت را در مقابل شان بگشاید. از این رو عمل آقای شکراللهی قابل تقدیر و تحسین است. شاد و موفق باشید. سخن

نی لبک May 2, 2010 11:03 PM