July 21, 2010

موانع انتقاد سیاسی (۲): ترس

این مطلب در خودنویس منتشر شده است.

ترس، واکنش طبیعی انسان است در مقابل خطر. ترسیدن عامل بقای انسان است؛ واکنشی‌ست که در بسیاری مواقع باعث حفظ جان انسان می‌شود. پس ترسیدن به خودیِ‌خود بد نیست. کسانی که شجاعت را در مقابل ترسیدن قرار می‌دهند و گمان می‌کنند کسی که اصلاً نترسد شجاع است، اشتباه می‌کنند. کسی که اصلاً نترسد –اگر چنین کسی وجود داشته باشد- قطعاً بیمار است و برخی غدد بدن و دستگاه عصبی او مشکل دارد. چنین انسانی چون خطر را حس نمی‌کند و واکنش نشان نمی‌دهد، همواره در معرض آسیب دیدن و نابودی‌ست. یک درجه از این وضع پایین‌تر، تهور است. تهور، شجاعت نیست، افراط در شجاعت است. این افراط هم مثل هر افراط دیگری مذموم است. شجاعت، صفت کسانی‌ست که به‌طور طبیعی می‌ترسند، اما بر ترس خود غلبه می‌کنند. به بیان دیگر آن‌ها بر ترس سوارند، نه ترس بر آن‌ها. منتقدِ سیاسی هم مثل هر انسان دیگری با ترس سر و کار دارد. این ترس در دو وجه عمل می‌کند: ترسی که عامل آن درونی‌ست؛ ترسی که عامل آن بیرونی‌ست. ترس درونی، بیشتر از فرهنگ و مذهب حل شده در وجود منتقد نشأت می‌گیرد. فرضاً فرد مذهبی که نقدی بر ولایت فقیه می‌نویسد، ترس مذهبی مانع بیان تمام احساسات انسانی او نسبت به این مقام مذهبی می‌شود. یا کسی که از بدرفتاری با بهائیان و بی‌دینان انتقاد می‌کند به‌طور ناخودآگاه از آلوده شدن به گناهی که ممکن است در آخرت باعث مجازات او شود می‌هراسد. این ترس درونی که موارد آن بسیار زیاد و بغرنج است مانعی‌ست پنهان بر سر راه منتقد که غلبه بر آن به دلیل پنهان بودن کار آسانی نیست. این ترس، نه واکنش در مقابل خطر بالفعل که واکنش در مقابل خطر بالقوه است؛ خطری که منتقد ظاهراً با آن روبه‌رو نیست.

اما ترس بیرونی، واکنش در مقابل تهدید از جانب حکومت‌، جامعه، خانواده، و امثال آن‌هاست. حکومت با سلاح زندان و شکنجه خطر انتقاد کردن را به منتقد نشان می‌دهد. جامعه با سلاح عکس‌العملِ تند و خشن توده‌ای از منتقد زهرِ چشم می گیرد. خانواده با سلاح طرد و مشاجره، در دل منتقد هراس می‌افکند. موارد چنین ترسی بسیار است که برخی از منتقدان به نوعی با همه یا تعدادی از آن‌ها رودررو هستند.

واکنش منتقد در مقابل چنین خطراتی ترسیدن است. ترس، مانع از انتقاد آزاد او می‌شود. ترس بر قلم او لگام می‌زند و مانع از بیان روشن و صریح بسیاری از نظرات انتقادی‌اش می‌شود. مثال ساده در مورد یک نویسنده‌ی منتقد این‌که به محض نوشتن انتقاد تند و صریح درباره‌ی ولایت فقیه، حکومت آماده‌ی دستگیر کردن او می‌شود. جامعه‌ی مذهبی او را به خاطر نقد ولایت فقیه، ناقد مذهب و دین می‌خواند و آماده‌ی واکنش خشن در مقابل او می‌شود. همسر و خانواده از منتقد می‌خواهند زبان‌اش را نرم کند و در بهترین حالت اصلاً چیزی نگوید والّا زندگی آن‌ها دستخوش ناملایمات و مشکلات داخلی خواهد شد. این خطرات چه بالفعل باشند چه منتقد در ذهن خود آن‌ها را خطر بالقوه بداند یا حتی بزرگ‌نمایی کند، کافی‌ست تا قلم منتقد را کُند گرداند و از برّایی آن بکاهد.

نویسنده‌ی شجاع کسی‌ست که بر این ترس‌ها غلبه کند؛ در مقابل این ترس‌ها بایستد و نگذارد که به انقیادش بکشند. تا آن‌جا که منطق و عقل حکم می‌کند پیش برود و در مرز تهور متوقف شود. نگذارد که شور و هیجان او را از خط شجاعت، به خط بی‌باکی و حماقت بکشاند.

ترس در منتقد وقتی نهادینه شد می‌تواند او را به بیراهه بکشاند. او چون نمی‌خواهد ترسو –به معنی کسی که به ترس اجازه داده است تا بر او سوار شود- باشد یا ترسو نامیده شود، شروع به توجیه عمل‌کرد خود می‌کند؛ شروع به توجیه نوشته‌های متاثر از ترس درونی و بیرونی خود می‌کند؛ حتی شروع به قلب واقعیت می‌کند. چیزهایی را می‌گوید قبول دارد که قبول ندارد. چیزهایی را می‌گوید قبول ندارد که قبول دارد. او انسانی می‌شود پر از تضاد و درگیری درونی که این درگیری به اَشکال گوناگون خود را نشان می‌دهد؛ بر رفتار منتقد و قلم او تاثیر ناسالم می‌گذارد. وقتی آقای سیاست‌مداری می‌گوید فاشیسم از لیبرالیسم بسیار بدتر و خطرناک‌تر است همه می‌دانند –و احتمالاً خود او هم می‌داند- که این قیاس مع‌الفارق ریشه در ترس او از حکومت و عوام دارد. برای این‌که فاشیسم را بکوبد، لازم است که لیبرالیسم را هم بکوبد، نه به خاطر ضعف‌های لیبرالیسم که به خاطر ترس از حکومت و عوام.

خودنویس باید جایگاهی باشد برای منتقدانی که می‌خواهند با انواع و اقسام ترس‌ها مبارزه کنند و راه‌های چیره شدن بر آن‌ها را بیاموزند.

sokhan July 21, 2010 03:19 AM
نظرات