December 13, 2010

اگر حال‌تان بد نمی‌شود بخوانید

این مطلب در گویای من منتشر شده است.

images-stoning_fms_443091164.jpg

عجب بساطی‌ست. آن از مطلب قتل و جنایت در کرج. آن یکی از اعدام شهلا جاهد و خداحافظی با او. حالا هم که داستان قدیمیِ سنگسارِ محبوبه م. و عباس ح.. فکر کنم باید اسم ام را عوض کنم و به جای ف.م.سخن بگذارم ف.م.وحشت. قربانت گردم بالاخره ما هم آدمیم و تحت تاثیر احساسات مان قرار می گیریم. هر قدر به خودمان می گوییم تو باید مثل یک جراح باشی که دل و جگرِ مریض را با خونسردی بیرون می کشد و بعد از مشخص کردن جای غده و در آوردن اش دوباره آن را می چپاند توی شکم مریض، بعد صبح جمعه با رفقا می رود کوه چند سیخ دل و جگر می زند به رگ و فردا هم دوباره بر می گردد به سرِ کارِ مبارک اش، نمی شود که نمی شود.

حالا که شروع کردم به یک بحث ناجور و مشمئز کننده، بگذارید توی همین خط بمانم و ادامه بدهم. آخر ما عنان قلم مان بعضی وقت ها دست احساسات‌مان است و می گذاریم هر جا که عشق اش کشید او را ببرد و امروز هم با دیدن فیلم خانم آسیه امینی می گذاریم احساسات‌مان هر غلطی دلش خواست با قلم ما بکند.

دو سه سال پیش در یک کانالِ ماهواره ای فیلمی پخش شد در باره ی کثیف ترین کارهای دنیا. کثیف ترین اش کارِ آقایی بود که لباسی مثل باسِ غواص های قدیم می پوشید (از همان ها که کلاه‌خود با چند پنجره در اطراف اش روی سر آدم پیچ می شود) و توی حوضچه های عظیم کثافت انسانی می رفت تا دریچه های مسدود شده را بگشاید. خیلی صحنه اش قشنگ بود، دوربین را هم داده بودند دست اش تا توی آن حوضچه را فیلم‌برداری کند و بیننده ی فیلم قشنگ حساب دست اش بیاید که کار کثیف یعنی چی و برود خدا را به خاطر کاری که دارد شکر کند. قسمت جالب اش اما بعد از خروج از حوضچه و موقع غذا خوردن آقا بود که دو لپی و با اشتهای فراوان غذایش را میل می کرد.

sewer_fms.jpg

حالا شده است حکایت ما که انگار در حکومت اسلامی، ما را انداخته اند توی همچین حوضچه ای که پُر از گند و کثافت است، تازه لباس مخصوص هم نداریم و هر دم چیزی متعفن و ناجور توی چشم و گوش و دهن مان می رود، بعد هم می نشینیم مثلا سیراب شیردان می خوریم (حال‌تان به هم خورد؟ عرض کردم که اگر حال‌تان به هم نمی خورَد بخوانید. تشریف ببرید یک لیوان آبی چیزی میل کنید بعد برگردید مطالعه تان را ادامه بدهید).

حالا امروز توی این حیص و بیصِ شلوغی دانشگاه ها و افشاگری های ویکی لیکس و سفرِ نمی دانم چندمِ رهبر معظم به قم، یک تکه صحنه ی مشمئز کننده از طریق یوتوب رفت توی چشم و گوش ما. فیلم بی بی سی در باره ی سنگسار چهار سال پیش در مشهد، با توضیحات روزنامه نگار ارجمندمان خانم آسیه امینی و دختر و پسرِ زن سنگسار شده. خانم امینی هم مرتب می گوید که امیدوارم حال تان بد نشود. بخصوص مراقب آن جایی باشید که در مورد متلاشی شدن جمجمه ی خانم و پهلوی آقا صحبت می شود. محض احتیاط یک پاکتی سطلی چیزی دم دست تان باشد. بخصوص سعی کنید قبل از تماشای ویدئو، غذای سنگین، خوراک مغز و دل و جگر و امثال این ها نخورده باشید.

واقعاً که. این حکومت اسلامی یک کاری می کند که غذاهای سنتی هم از گلوی مان راحت پایین نرود. حالا من همه اش نگران کله پاچه ی بعدی هستم. اَه گندت بزنند زندگی!

sokhan December 13, 2010 06:16 PM
نظرات