December 13, 2010

وب‌نوشت جان، تولدت مبارک!

این مطلب در گویای من منتشر شده است.

images-webneveshtFMSsml_469295320.jpg

وب نوشت جان

عزیزِ دل! انتظار داشتی آقای احمدی نژاد و دار و دسته اش با تو چه کنند؟ به تو جایزه بدهند؟ تو را روی سرشان بگذارند و حلوا حلوا بکنند؟ خب عزیزم، شما چند ضربه ی سختِ پی در پی به او زدی، او هم یک ضربه ی سختِ جانانه به تو زد. درست است که طرف نامرد بود، و ضربه را به شکل خطا زد و داور وسط هم که آقای خامنه ای بود چشم بر خطای او بست و مسابقه تمام نشده دست او را با افتخار به عنوان پیروز میدان بالا برد، اما عزیز جان، قبول کن که تو هم در راندهای پیشین، تا می توانستی ضربات ریز فنی به او زدی و حسابی کُفری اش کردی. پدر صاحب بچه ی یارو را در آوردی و ذله اش کردی. تا آمد گارد بگیرد، هوک راست زدی. تا آمد رقص پا کند، آپرکات کشیدی. چه جوری؟ با همین نوشته هایی که در وب نوشت منتشر کردی. بله. همین نوشته ها مثل ضربات مگسی، سر و صورت طرف را آش و لاش می کرد و تو خبر نداشتی. فکر می کردی چون لبخند بر لب داری و ضربات ات ریز و فنی ست، درد ندارد. ولی درد داشت آن هم چه دردی. عاقبت هم طرف زورش را جمع کرد، یک ضربه ی فول زد که تو نقش زمین شدی و به این روز افتادی که امروز می بینیم.

وب نوشت جان

زمانه، زمانه ی نامرد هاست. زمانه ی بی مرام هاست. این روزها چاقو را از پشت می زنند و عین خیال شان نیست. تازه با افتخار تعریف هم می کنند. شما خیلی شکیل و کلاسیک آمدی جلو با واژگان و کلمات مبارزه کنی. طرف آمد گفت، جمعش کن بینیم بـــــــــا! شما آمدی با طنز و مطایبه جواب لبخند سی و دو دندان طرف را بدهی غافل از این که نیش طرف از شدت حرص باز بود نه از شدت شعف. با همان دندان های ناردیف اش می خواست خرخره ی شما را بجود، و دنبال فرصت مناسب بود. انتخابات سال 88 موقعیت را برایش جور کرد و زد آن ضربه ای که خوردی و نقش زمین شدی.

وب نوشت جان

عیبی ندارد. غصه نخور. همه می دانند که طرف نامردی زد. می دانند که تو روی اصول داشتی پیش می رفتی. می دانند که آقای خامنه ای صحنه‌گردانِ این نمایش مهوع بود. کسی به تو ایرادی نمی گیرد. ناراحت نشو که به اعتراضات ات کسی توجه نکرد. همه ی آن ها که شما باید پیش شان اعتراض می کردی دار و دسته ی داور و نوچه اش بودند: وزارت کشور، مجلس، شورای نگهبان، از سر تا ته، جیره خور آقا و شازده اش بودند. بعد هم که تو را گرفتند و آن قدر زدند که اعتراف کنی طرفْ برنده بود و تو قوانین را نقض می کردی و می خواستی با نامردی برنده شوی. ای آقا! این داستان کثیف آن قدر تکرار شده که ما آن را از بَر یم.

وب نوشت جان

می دانم این قدر از نامردی طرف ناراحت نشدی که از بی اعتنایی و فراموشی رفیق. می دانم که بعد از آن شکستِ تحمیلی، دوستان ات دور و برت را خالی کردند و هر کس به کار خود مشغول شد و انگار نه انگار که رفیقِ مجازیِ نازنینی چون تو داشتند. عیب ندارد. جوانی است و هزار مشغولیت فکری. یک روز که دوباره روی رینگ بیایی، همه دورت جمع می شوند و برایت هورا می کشند. لینک هایت را چپ و راست این جا و آن جا می فرستند و تو را روی سر سایت ها می گذارند.

حالا فعلا من به نمایندگی از طرف دوستداران تو، آغاز هشتمین سال زندگی ات را تبریک می گویم و امیدوارم هر چه زودتر از بندهایی که به دست و پایت زده اند خلاص شوی و دو باره وسط میدان بیایی. می دانی که ما تو را خیلی دوست داریم و از ریزه کاری های فنی ات خیلی لذت می بریم.

وب نوشت جان، تولدت مبارک!

webneveshtFMS.jpg

sokhan December 13, 2010 01:10 AM
نظرات