April 13, 2011

2012 - آخرالزمان نزدیک است!

این مطلب در گویای من منتشر شده است.

images-endofWMY_443073447.jpg

می خواهید بگویید خرافاتی هستم؟ بگویید! می خواهید بگویید جادو جنبلی هستم؟ بگویید! هر چه دل تان خواست بگویید ولی من سر حرف ام خواهم ماند که آخرالزمان نزدیک است و چیزی به نابودی ما نمانده است. شما هم اگر مثل من فیلم 2012 را با آن جلوه های ویژه ی حیرت انگیزش از طریق بلو ری بر روی تلویزیون 55 اینچ ببینید، بعد زلزله و سونامی ژاپن پیش بیاید، بعد رسیدن ماه طی چند روز آینده به نقطه ی حضیض به اطلاع تان برسد، خرافاتی و جادو جنبلی هم باشید، ضریب هوشی تان هم خدات تا باشد، همه ی این ها را ترکیب می کنید با جریان سید خراسانی [آقای خامنه ای] و شعیب بن صالح [آقای احمدی نژاد] که این چند روزه سی دی اش در آمده و واویلا! دیگر تردید نمی کنید که آخرالزمان نزدیک است و همان است که مایا ها پیش بینی کرده اند یعنی 21 دسامبر 2012!

عقل داشته باشید -چون قرار است نیست و نابود شوید، و فرقی نمی کند که امروز نابود شوید یا دسامبر سال بعد- می ریزید به خیابان ها و یورش می برید به طرف خیابان پاستور، اول آن مهندس محبوس را که معلوم نیست چه بلایی سرش آورده اند که دخترش آن طور مشکوک خبررسانی می کند بیرون می آورید. بعد می روید سمت خیابان دیباجی شیخ شجاع را از حبس خانگی بیرون می کشید و با کمی خشونت ملیح –آن قدر که گاندی خوشش بیاید- ماموران امنیتی را که از شجاعت شما هاج و واج مانده اند تار و مار می کنید.

"آقا"، همین دو "آکسیون" را که ببیند، یا بلافاصله اعلام می کند که با جسم ناقص اش صدای انقلاب شما را شنیده و خودش همه چیز را سر و سامان می دهد و برای نشان دادن صداقت اش، جنتی و مصباح یزدی را می فرستد وسط جمعیت تظاهر کننده که دارند دیوار پاستور را از جا می کنند، تا خود مردم بر اساس حقوق بشر برای این دو تصمیم بگیرند [که خدا می داند این تصمیم چه جوری به آن ها ابلاغ خواهد شد] یا این که یک دفعه غیب اش می زند که بعدش به ما مربوط نیست چون فرصت زیادی برای زندگی نداریم و باید به فکر بهره بردن از باقی مانده ی عمرمان باشیم.

حیف! زندگی چقدر کوتاه است! همه اش تا 21 دسامبر 2012؟ یعنی یک سال و خرده ای دیگر؟ بعدش همه مان می میریم؟ نابود می شویم؟ زیر خاک می رویم؟ ای بابا! ببین چه جوری آقایان روحانی عمرمان را بر باد دادند. سال هایی که می توانستیم از موهبت زندگی برخوردار باشیم، همه اش خون جگر خوردیم. سال هایی که می توانستیم شاد باشیم، همه اش غصه دار زندانیان و بر دار شدگان بودیم. سال هایی که می توانستیم با ثروت های ملی مان کشور را بسازیم و در رفاه زندگی کنیم درگیر مشکلات مالی و کارهای بی حاصل بودیم طوری که تمام زندگی مان شده بود دویدن به خاطر خور و خواب. سال هایی که می توانستیم بهترین آفرینش های هنری و علمی را داشته باشیم و دنیای اطراف مان را به شکلی زیبا در آوریم، در حال سگ دو زدن الکی برای امروز را به فردا و فردا را به پس فردا رساندن بودیم. حکومت اسلامی، به جای سازندگی و نشاط برای مان خرابی و یأس به ارمغان آورد؛ بدبختی و بیچارگی به ارمغان آورد.

حالا که قرار است موج ها بالا برود و لایه های زمین جا به جا شود و مواد مذاب بیرون بریزد و از من و تو و ما نشانی باقی نماند، حالا که فرصتی برای بهره بردن از زندگی جز همین چند ماهه باقی نمانده، بهتر نیست کاری کنیم تا لااقل این چند صباح را به خوبی بگذرانیم؟

خوب شد مایاها این پیش بینی را کردند والّا من فکر می کردم عمر نوح دارم و حالاحالاها زنده هستم و آقایان هم هر چقدر دلشان خواست بمانند و پوست ما را بِکَنَند و بالاخره خودش یک طوری می شود. شاید این پیش بینی و مشخص شدن کوتاهی عمر باعث شود برای خودمان و برای ماه های باقی مانده ی عمرمان کاری بکنیم. تا نظر شما چه باشد. توصیه می کنم فیلم 2012 را حتما ببینید. شاید شما هم به نتیجه ای که من رسیدم برسید!

sokhan April 13, 2011 09:54 PM
نظرات
ارسال نظرات









اطلاعات شخصي شما يادآوری شود؟