June 28, 2011

فرهنگ، کتاب، رسانه

این مطلب در خودنویس منتشر شده است.

راهِ با فرهنگ شدنِ ما از کتاب و رسانه می‌گذرد. پس از خواندن این جمله، بلافاصله این سوال مطرح خواهد شد که مگر «ما» با فرهنگ نیستیم؟ پاسخ صریح و قاطع –و البته جنجال‌آفرین- به این سوال این است که نسبت به ملل متمدن و پیش‌رفته، فرهنگ ما به شدت عقب افتاده است. این پاسخ قطعاً عده‌ی زیادی را به واکنش احساسی وا خواهد داشت، ولی تا درد را بیان نکنیم راهی برای درمان آن نخواهیم یافت. این روزها بحث بر سر کور کردن متهم اسیدپاشی با شدّت و حدّت در فضای نت جریان دارد. عده‌ای مخالف و عده‌ای موافق اجرای این حکم هستند. از طرف دیگر بحثِ به کارگماریِ اجنه در سطوح بالای حکومتی به شکل جدی دنبال می‌شود. همین دو نمونه کافی‌ست تا اوضاع اسف‌بار فرهنگ سرزمین‌مان را تشخیص دهیم. با طرح این مسئله، اذهان منتقد بلافاصله به سراغ سوابق درخشان تاریخی ما خواهند رفت و فرهنگ باستانی چند هزار ساله را نبش قبر خواهند کرد. ولی آن‌چه مهم است و باید فکر عاجلی برای آن کرد، وضع امروز ماست.

در کتاب «زندگی، عشق و دیگر هیچ» آقای کریم فیضی، که مجموعه‌ی گفت‌وشنودی‌ست با دکتر محمد علی اسلامی ندوشن، از قول این استاد فرهیخته که تمام عمر به موضوع ایران و ایرانی اندیشیده‌اند و تعداد زیادی از آثار قلمی‌شان به این دو موضوع مربوط می‌شود آمده است: «...در این سالها، افت اخلاقی مردم مرا غمناک کرده است. اگر ملّتی از حداقل سطوح اخلاقی خودش تنزّل کند، برگرداندن آن به طرف اصول اخلاقی، مشکل است. مسائل طوری بوده‌اند که مردم را وادار به اُفت اخلاقی کرده‌اند...»(صفحه‌ی ۵۳۵). «موضوع این است که حکومت‌ها اگر شایستگی نداشته باشند و درست عمل نکنند، موضوع قابل حلّ است، زیرا حکومت‌ها عوض می‌شوند. امری بدیهی است که حکومت‌ها در معرض تغییرند، هر چند ممکن است این تغییر، دیر یا زود داشته باشد، امّا اگر چنانچه رشته‌های اخلاقی مردم سست شود، به این صورت که تزلزل اخلاقی پیدا کنند و تحت شرایطی قرار بگیرند که معتقدات مدنی و اجتماعی، برای آنها معنای زیادی نداشته باشد، کار به مراتب مشکل‌تر خواهد بود... مردم را به آسانی نمی‌توان تغییر داد. عوض کردن مردم کار مشکلی است همچنانکه ساختن آنها دشوار است...» (صفحات ۴۸۵ و ۴۸۶). این نظری‌ست بسیار درست، که باید روی آن و ارتباط‌‌ش با فرهنگ عمومی جامعه فکر کرد. متاسفانه وضعیت امروز کشورمان، ما را به جای تفکر و تعمق، به دادن شعارهای داغ و هیجانی وادار می‌کند که البته در فایده‌ی شعار دادن برای تخلیه‌ی روانی هیچ‌گونه شک و شبهه‌ای نیست، ولی چیزی که متاسفانه فقدان آزاردهنده‌اش احساس می‌شود، همین تفکر و تعمق و یافتن وسیله‌ای برای حل مسائل کنونی کشورمان است.

تردیدی نیست که بنیان فرهنگ، تنها به کمک حکومت می‌تواند تغییر کند. این تغییر می‌تواند در جهت مثبت –مثل آن‌چه که به شکل ناقص و ناقضِ غرض در زمان شاه می‌دیدیم- یا در جهت منفی –مثل آن‌چه که در سرتاسر دوران حکومت اسلامی دیده‌ایم- باشد. این سخن که اگر هر کس فرهنگ خود را تصحیح کند، فرهنگ «کل»ِ جامعه تصحیح خواهد شد حرف یاوه‌ای است. اما تردیدی نیست که «بخشی» از فرهنگ عمومی، با فرهنگ فردی ساخته می‌شود، که این در اختیارِ خودِ ماست. این همان فرهنگی‌ست که در اثر شرایط موجود در حال سقوط است و مشاهده‌ی این سقوط رنج‌آور است. برای ترمیم این فرهنگ، از دو وسیله باید استفاده کرد: کتاب و رسانه.

اگر بخواهیم موضوع را به شکل ساده بیان کنیم، می‌توان گفت که اصحاب کتاب و رسانه، می‌توانند کاری را که حکومت باید در سطح گسترده انجام دهد، در ابعاد بسیار کوچک‌تر انجام دهند. اگر این کار در گذشته به راحتی مقدور نبود، امروز به کمک فن‌آوری رایانه‌ای و ارتباطات اینترنتی مقدور شده است. مثلاً نویسنده یا مترجم کتاب، اگر اثرش در لابیرنت دستگاه سانسور حکومت گیر کند، می‌تواند آن را از طریق اینترنت منتشر کند، و یا اهل رسانه اگر امکان ایجاد رسانه‌ی معمول و فراگیر را نیابند می‌توانند از رسانه‌های اینترنتی با دامنه‌ی محدود استفاده کنند. سی چهل سال پیش، رسانه‌ی غیر حکومتی و غیر وابسته به دولت‌های بیگانه تنها می‌توانست یکی دو صفحه‌ی تایپیِ پلی‌کپی شده در تیراژ چند صد نسخه با امکان پخش در سطح یک یا چند محله از یک شهر باشد. امروز همین رسانه می‌تواند صوت و تصویر و نوشته و عکس را در تیراژ میلیونی به خواهندگان‌اش در سراسر جهان برساند.

با تمام این اوصاف، قهقرای فرهنگی باعث شده، از کتاب و رسانه آن‌طور که باید، استفاده نشود. تیراژ دو سه هزار نسخه‌ایِ کتاب، بی‌اهمیت شمردنِ آن‌را حتی در نزد افراد با فرهنگ و روشنفکر نشان می‌دهد (مگر آن‌که باور کنیم در ایران هفتاد میلیونی تعداد افراد با فرهنگ و روشنفکر همین دو سه هزار نفر است!) رسانه نیز اغلب تبدیل به محلی برای انعکاس شعار و نوشته‌های روز می‌شود.

اگر قبول کنیم که راه با فرهنگ شدن ما از کتاب و رسانه می‌گذرد، ارزش این دو وسیله را بیش‌تر خواهیم شناخت و از آن‌ها به درستی بهره خواهیم بُرد. ما، به عنوان آحادِ ملت، خود را با فرهنگ عمومی جامعه منطبق می‌کنیم. این ضرورتی اجتناب‌ناپذیر برای ادامه‌ی حیات در متن جامعه است. اگر صورت دختری سوزانده شود، انطباق فرهنگی آن است که قبول کنیم صورت فرد مهاجم در مقابل این عمل جنایت‌کارانه سوزانده شود (در غیر این صورت، گناهکار در سیستم فعلی از مجازات خواهد رست و با وضع فرهنگی موجود، اسیدپاشی تبدیل به عملی فراگیر خواهد شد). اگر دولت ایران دولت جن و پری‌ست، باید قبول کنیم که این جن و پری از دورانِ «مدرن»ِ محمدرضا شاه که او را عوامل ماوراء الطبیعه مثلاً در سانحه‌ی هوایی نجات دادند، تا به امروز که دولت «فناتیک»ِ احمدی‌نژاد به کمک آن‌ها رای می‌آورد و ایران و بل‌که جهان را اداره می‌کند در میان دولت و ملت وجود داشته و ما با آن زندگی کرده و می‌کنیم و به عنوان یک امر عادی (و -به لحاظ حالت نیمچه فرهنگی و نیمچه روشنفکرانه‌ای که داریم- کمی عجیب) با آن کنار می‌آئیم. بگذریم از این که بسیاری از با فرهنگ‌ها و آلامُدهای فرهنگیِ ما به جن و پری‌های چینی و هندی و سرخ‌پوستی اعتقاد تام دارند و ده‌ها جلد کتاب در باره‌ی این جن و پری‌ها خوانده‌اند و می‌خوانند!

کارِ ما درگیر شدن و در هم شکستن این انطباق است. عدم انطباق البته می‌تواند عواقب ناگواری در پی داشته باشد. خودکشی، نمونه‌ای از آن است. فردی که خود را با فرهنگ معیوب سرزمین‌اش منطبق نمی‌تواند بکند، شاید ادامه‌ی زندگی برایش مقدور نباشد (چنان‌که ادامه‌ی زندگی برای صادق هدایت به خاطر همین عدم انطباق فرهنگی مقدور نبود).

اما برای گذر از این مرحله و ارتقاء به سطح بالای فرهنگی، اولین کار همین نامنطبق‌شدن با فرهنگ عمومی جامعه و ایستادگی درونی و –در صورت امکان- بیرونی در مقابل آن است که تنها با دو وسیله امکان‌پذیر است: کتاب و رسانه.

خودنویس رسانه‌ای‌ست که باید از آن برای جدا شدن از گنداب فرهنگ کنونی کمک بگیریم. در این رسانه باید کتاب‌های خوبی که می‌تواند ما را از نظر فرهنگی قدمی به جلو ببرد معرفی کنیم. از این رسانه باید برای تشویق به کتاب‌خوانی استفاده کنیم. خودنویس باید تصورِ غلطِ ژنتیک بودنِ فرهنگِ غنی و همه‌چیزدانیِ ذاتی و بی‌نیازیِ ما از به دست آوردنِ معلوماتِ جدید را در هم بشکند و با ایجاد کنج‌کاوی مثبت، ما را به کسب معلومات از طریق رسانه و کتاب ترغیب کند.

sokhan June 28, 2011 07:49 AM
نظرات

"اين جانب اطمينان دارم که به محض انتشار اين نوشته، در معرض انواع توهين ها قرار خواهم گرفت..."

کاملاً اشتباه می فرمایید. اتفاقاً این یکی از معدود مطالب خوب و به جایی است که در این چند وقت اخیر از شما خوانده ام.

Darieh July 6, 2011 12:41 AM
ارسال نظرات









اطلاعات شخصي شما يادآوری شود؟