March 05, 2005

فتو رمان تاج زاده در تبريز

برادران غيور تبريزي به جلسه ي ما خوش آمديد. استحضار داريد که انتخابات رياست جمهوري نزديک است و ما هم دوباره دوره افتاده ايم که مردم هر چه بيشتر در اين انتخابات حضور پيدا کنند. از چهره ي بشاش و پر انرژي شما پيداست که چقدر در انتظار اين انتخابات و حضور فعال در آن هستيد.

البته انتخاب کانديداي اصلاح طلب کار آساني نخواهد بود. ما نزد آقا که رفتيم کلي گردن کج کرديم و صغرا کبرا چيديم که شوراي نگهبان را از خر شيطان پياده کند و به فکر آينده ي نظام مقدس ما باشد... (بغل دستي تاج زاده: آره! اونم نصيحت تو را گوش کرد و جنتي رو از خر شيطان پياده کرد... چه خوش خيالي تو بابا!)

برادران! اگر دست من بود يقه ي جنتي را اين طوري مي گرفتم و دو تا نر و ماده نثارش مي کردم...

خزعلي و مصباح رو هم اين طوري ساطوري شون مي کردم بلکه ملت نفسي از دست شون بکشن...

شريعتمداري رو هم اين طوري خفه مي کردم...

نفر دوم از سمت چپ: تو حرفت رو بزن، ما چرتمون رو بزنيم... نفر سوم از سمت چپ: عجب خالي بنديه اين... نفردوم از سمت راست: بالاتم ديديم، پايينتم ديديم. خفه کردن و ساطوري کردن پيشکشت... نفر اول از سمت راست (عکس نصفه نيمه): اي خدا! نمي تونم جلوي خنده ام رو بگيرم! الانه که منفجر بشم...

اما چه کنم که نمي شه و زور ما بهشون نمي رسه (تاج زاده اشکش را با دستمال کاغذي پاک مي کند)...

حالا شما مي گين چه کار کنم؟ (شخصي که در گوشه نشسته و دست به چانه دارد: اِ اِ اِ... اين همون تاج زاده است که تو جريان کوي دانشگاه فکر کرديم حمايت مون مي کنه! حالا خودش مي گه چکار کنم! آي شهريار کجايي که بگي دونيا يالان دونيا دِ...)

(از پشت در سالن، صداي همهمه ي جمعيت شنيده مي شود... مرگ بر ضد ولايت فقيه... کساني محکم به در سالن مي کوبند...) آقا اونجا چه خبره!

آقا برو ببين کي هستن اينا در مي زنند؟ در رو باز نکني ها! از پنجره برو! بپرس ببين موتور منو طرف در حياط خلوت آوردن يا نه؟

چي! ريختن تو حياط؟ اي داد بي داد...

(شرکت کنندگان: حالا چه کار کنيم؟ اين از پنجره در مي ره با موتورش مي زنه به چاک، ماها بايد کتک بخوريم. فکر کنيم ببينيم چه خاکي بايد به سرمون کنيم...)

(در حالي که بغل دستي تاج زاده فرار کرده و جمعيت در حال خروج سريع از پنجره اتاق هستند...) برادران، کجا فرار مي کنيد؟ اتفاقي نيفتاده! ما به اين برادران مهاجم با لبخند و گل سلام خواهيم داد و همه چيز حل خواهد شد... خواهش مي کنم، محل جلسه رو ترک نکنيد... من و آقاي خاتمي از شما حمايت مي کنيم و از آقاي لاري توضيح مي خوايم... آقا نرو...

دنباله فتورمان، هفته ي آينده، از بيمارستان شمس تبريز...

sokhan March 5, 2005 06:02 PM
نظرات

.....
نکته دوم اینست که «مسخره» کردن و بودن یک تعریف نسبی است و نمیتوان آنرا برای همه یکجور تعبیر کرد. برای مثال گاو را در هند میپرستند و تاپاله آنرا به عنوان هدیه خدا روی صورت میمالند تا مرضشان شفا یابد. این کار برای ما مسخره است ولی برای یک گوشکوب مسخره نیست. حالاً این گوشکوب ها که در تصویر مبینید برای قشر روشنفکر و تمدن دیده مسخره به نظر میاید ولی برای بعضی که که برده خرافات هستند پیغمبر هستند بنابراین زیاد به رویشان نیاورید.

آرمان March 7, 2005 12:21 AM

har chand jenabe sokhan javabe aghaye payam ra be behtarin vajh dadand, vali bayad khedmate ishan arz konam ke giram ke kasanike shoma be defa az anha barkhasteid be ghole khodetan andak kari ham dar chand sale akhir karde bashand, vali in dar moghabele eftezahi ke haminha dar saliane ghabl az an be bar avardeand hich be hesab nemiayad. banabarin khahesh mikonam kaseye daghtar az ash nashavid

faranak March 6, 2005 09:22 PM

با تشکر از آقای پيام، در صورتي که ايشان به موارد ِ "مسخره کردن" هم اشاره مي کردند بسيار ممنون مي شدم. آن چه که در اينجا آمده "طنز" است و با "مسخره کردن" که بار ِ توهين دارد متفاوت است. به گُمان ِ من، تمسخر کار کساني است که مي خواهند مردم را به بازی بگيرند و از وجود و رای آن ها سوءاستفاده کنند. تمسخر کار کساني است که جوانان را برای به دست آوردن پست و مقام به پيش مي اندازند و خود در سر بزن گاه، معرکه را ترک مي کنند. تمسخر کار کساني است که متفکران و انديشمنداني را که ياران سابق شان بوده اند در زندان و حبس مي بينند و به روي مبارک شان نمي آورند. تمسخر کار کساني است که جوانان را بر روی صندلي تمشيت مي نشانند و آن ها را روی تخت شکنجه مي بندند و افکار و انديشه هاي شان را با زشت ترين کلمات ريشخند مي کنند. تمسخر کار کساني است که... آيا لازم است فرق طنز و تمسخر را بيشتر شرح دهم؟

ف.م.سخن March 6, 2005 08:31 PM

kheili bahal hood....vaghean damet garm...

March 6, 2005 08:25 PM

ببخشيد، ولي اينايي را که شما مسخره کرديد براي خودشان آدم هستند. اگر طرز فکرشان با شما نمي خواند، هيچ دليلي ندارد که مضحکه شان کنيد. اين چه جور طنزي نيست که آدمهاي با نام و نشان را که براي خود شخصيتي دارند بصورت صريح و روشن دست مي اندازيد؟ تا وقتي که ما ايرانيها، اينچنين مخالفين فکري خود را تحقير مي کنيم، وضعي بهتر از اين نخواهيم داشت.

از آن خواننده اي که با خيال راحت در خارج از کشور نشسته و کساني را که به هر حال در داخل کشور کاري هر چند جزيي انجام مي دهند، گوشکوب خطاب مي کند، انتظاري نيست. اما از شما که با نوشته هايتان قصد آگاه کردن اين مردم را داريد، انتظار بيشتري مي رود.

پيام March 6, 2005 07:02 PM

.What a good job
.It really delighted me
Thank You

kaveh March 6, 2005 06:26 PM

مگر امام( ره) نگفت که نه یک کلمه بیشتر ونه یک کلمه کمترِِ!!!!! البته، ایشان در واقع به زحمت مردم راضی نبود ونمیخواست که مردم دچار زحمت بشوند. نمیخواست که مردم قانون اساسی را بخوانند و بدانند که آیا بدردشان میخورد یا نه! میگفت فقط رای بدهید! دانشگاه را میبست که مردم خستگی در کنند و دنبال بحث نروند. حالا" افساد طلبان " اگر راست میگویند از روده درازی دست بردارند و با مردم دست کم یکبار رو راست باشند و بگویند که این امام ( ره ) که بوده و کشتار های دسته جمعی 67 دستور چه دژخیم دژآگاهی بوده است؟. اینها بسان کبک سرشان را زیر برف نموده و مردم را که در بی اعتمادی نمونه گشته اند؛ هنوز مشتی ساده و خوش باور میپندارند!!!. از سویی ریش انبوه گذاشته و ضمن اینکه از معین و رسمنجانی پشتیبانی میکنند- از سوی دیگر برای آنکه گرفتار سیل خروشان خشم ملّت خوار گشته ایران که دلش مالامال از خون است ؛ نشوند . دهان باز کرده و مانند امامانشان یاوه گویی میکنند.
اینها راستی نمیغهمند که خیانت به آرمان مردم چه اندازه خطرناکست؟! درست از سال پس ازدزدیده شدن انقلاب که در واقع بوسیلهء همین معتقدین اسلام ناب محمدی انجام گرفت ؛ هیچکس گفت که آیا دَم نزدن از کشتار بهترین و یا حتّی معمولی ترین مردم صرفاً برای نگهداری پست و مقام کار انسانی نیست؟ آیا همین کسانی که هنوز خود را مغز متفکر میدانند و با اندیشه های برترشان ایران و ایرانی را باینجا کشانده اند که دیگر بیچاره شده ، با ولع برای مقام دهان باز نکرده بودند و زیرآب بهتر از خودشان را نمی زدند؟
مردم از خواندن و گوش دادن به سخنرانی از گونهء مذهبی و صحبتهای نغز رنگ کن خسته شده اند. و تازه وقت هم ندارند. پس این آقایان دلسوز لطف کرده کمتر سخن بگویند.چونکه نوشته ها و بیاناتی که در آن از نظام زر و زور و تزویر پشتیبانی میشود، دیگر کیلویئ شده واز هیچ ارزش ویژه ای برخوردار نیستند.لطفأ با مردم شفاف تر سخن بگویند و راه را کوتاه تر کرده و مانند امام ( ره ) بمردم بگویند : نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر. ولی این بار فقط نه! آنهم یک نهء بزرگ به مسخرگان آفرینش که نه شکلشان به آدم میماند و نه اندیشه شان و نه کردارشان و تنها یک اتفاق تاریخی که آنهم ناشی از باورهای ساده لوحانه سر چشمه میگرفت انگیزهء روی کار آمدن دایناسورها شد.شما نویسنده هستند و رسالت دارند که روشنگری کنند.نه اینکه هنوز مردم را دنبال نخود سیاه بفرستند. این سخنان یاوه شده . شاید ایشان رنج بسیار برای آماده کردن سخنان خود بکشند, ولی دریغا که دردی را درمان نمیکند.تنها وقت مردم تلف میشود. آنها آبروی خود میبرند. پس به مردم بگویند که همه چیز در ایران خراب گشته و آن باصطلاح اصلاح طلبان جز مانع و چوب لای چرخگذار نبوده اند. آنها تنها عمر رهبر عظیم الشأن را طولانی کرده اند.رهبری که برای نجات خود و بردن لذت بیشتر از " تریاک " آمادگی خود را برای نابودی ایران و ایرانی بشدّت اعلام نموده اند.
راستی این مثلآ اصلاح طلبان شیر دل شجاع جرا 1-ریششان را نمیزنند 2-جرا پس از 7 سال به یاد انتشار ناگواریها ا فتاده اند؟ آیا پیش از اینها اتفاقی نمیفتاد؟! آقایان هنوز نگران آسیب دیدن بیضهء اسلام و نظام پوسیدهء جنبوری اسلامی هستند. باور کنید که اگر اینها دوباره کاره ای بشوند- گزیده تر برند کالا!! وگرنه ایرانی دلسوز بهیچ قیمتی خیانت و جنایت بکشور و هم میهنش را بر نمی تابد. ایرانی ایرانی ( منظور اینکه مللا یان و پیروانشان ایرانی نیستند) هرگز خواری هموطنش را نمیتواند ببیند و سرش را بر گرداند و یا چشمش را ببندد. ایرانی ایرانی ؛ مانند " پیروز" میشود که در میان اعراب ؛ خواری یک بچهء ایرانی را که در زمان عمر ( و نیز علی و ......) در کشور عربی گدایی میکرد بر نتافت و در حالیکه بحال آن کودک میگریست، گفت: ای عمر جگرم را سوزاندی – و همانگاه خنجری دو لبه خرید و شکم عمر پاد ایران ( ضدّ ایران ) را درید. درود بر هر ایرانی غیرتمند که غم مردم خویش خورد و هرگز ایرانی را خوار نخواهد.

رضا ایرانی March 6, 2005 05:14 PM

اقا مگر طنز شمااين همه وقاحت وحقارت را قابل تحمل كنه ..ممنون اقاي....ف.م.سخن

ندا

March 6, 2005 04:35 PM

Excellent, Mr Sokhan, excellent! It couldn't be better. I couldn't stop laughing. and look how sombre and sad and sullen the faces are.
minoo

minoo March 6, 2005 02:47 PM

آقا خوب مچ میگیری!

بیلی و من March 6, 2005 02:22 PM

لذت بردم! دست مريزاد

اصغر March 6, 2005 09:47 AM

به آن عکس رو دیوار، ابر مبارزه تری‌نیدادوتوباگویی "موحاماد کاتامی"، هم اشاره کن

sadjad March 6, 2005 01:45 AM

مشکل اینجاست که این گوشکوبان که در تصویر میبینید رهبران جبهه "روشنفکر" و "اصلاح طلب" در داخل هستند !!
توقع ما خارج نشینان مثل اینست که قم نیویورک با کلاس باشد !

خلایق هرچه لایق

آرمان March 5, 2005 10:16 PM

بی نظیر بود!!!

خیابان شماره 11 March 5, 2005 07:08 PM