November 19, 2009

یک نظر و یک گفت و گو در باره ی اعتیاد وب لاگی

در زیرِ مطلبِ قبلی، خواننده ی ارجمندی نظری گذاشته اند که بسیار خواندنی ست. حیف بود این نظر آن جا می ماند و تعداد کمی آن را می خواندند. از خواص وب لاگ یکی هم همین نظرهایی ست که خوانندگان صاحب نظر می دهند. این نظرها می تواند نقطه ی شروع بحث و گفت و گو میان نویسنده و خوانندگانی باشد که ممکن است خودشان نویسنده باشند. با تشکر بسیار از این خواننده محترم مطلب ایشان را در این جا می گذارم و پیرامون برخی نکات نظرم را به عنوان خواننده ی ایشان می نویسم:

"سلام. از اینکه که کاهی معرفی افراد و آثار ارزشمند ادبی اقدام می کنی متشکرم. علیرغم علاقه وافری که به مطالعه دارم ولی باید اذعان کنم که چند سالی است که بخش عمده ای از وقت خود را صرف مطالعه در زمینه تخصصی خودم می کنم و متاسفانه وقت چندانی برای ادبیات نمی ماند ولی هراز گاهی که گلچینی از یک اثر ادبی را در نوشته هایت می آوری هم لذت می برم و هم مصمم می شوم که که در برنامه آینده خود وقتی را هم برای ادبیات کلاسیک و نوشته هایی غیر از علوم تجربی و مطالب وبلاگها در نظر بگیرم. امیدوارم که زمان آن در آینده نزدیک برسد و بتوانم دوباره به خواندن مطالبی بپردازم که در مورد احساسات انسانی است چرا که فکر می کنم روال کنونی مطالعه باعث شده است که تنها به همه چیز به صورت فرض صفر و یک (آماری) و دلایل درستی هر یک از آنها نگاه کنم.
در مورد جنبش سبز هم که گفتی روند کنونی ممکن است منجر به سرخوردگی شود خیلی موافق نیستم. در هر صورت این نظام هم طول عمری دارد که باید سپری شود. سرمایه هایی دارد که باید تلف شوندو بعد موقع سقوط می رسد. چنانکه که گفتی باید به مرحله ای برسد که نتواند حکومت کند. من تصور نمی کنم که کخالفین بتوانند حکومت را در آن وضعیت قرار دهند. این حاکمیت است که با اشتباهات خود زمینه آنرا فراهم می آورد. با هر اشتباهی از اقتدار حاکمیت ماسته شده و به قدرت مخالفین افزوده می شود. مقایسهاعتراضات دانشجویی سال 78 با وقایع امسال نشان داد که حاکمیت با اشتباهات پیاپی دارد به سرعت به آن سمت می رود. بطور مثال اگر طرح تثبیت قیمتها را آن موقع تصویب نکرده بودند حالا مجبور نبودند عواقب حذف یارانه ها را بپذیرند. بعد از چهار سال قیمت بالای نفت این است وضع مملکت. تصورش را بکن که با قیمت پایین تر نفت و توقعات روزافزون داخلی در چند سال آینده باز هم گروههایی از کسانی که در حال حاضر به امیدی واهی به نامزد مورد تایید این حاکمیت رای داده اند سرخورده خواهند شد. در حراجی جلب حمایت اربابان (چین و روسیه) هم که باید با آمریکا و اروپا رقابت کنند و برنده نهایی این حراجی هم از هم اکنون مشخص است. ملت ایران هم که بزرگترین بازنده تمام این بازیهایی است که تنها بدلیل جاه طلبیهای حاکمان جمهوری اسلامی راه افتاده است.
به زور به بهشت بردن را هم قبلا کسان دیگری امتحان کرده اند از کلیسای کاتولیک که بهشت اخروی را می خواست به مردم به زور بفروشد تا شوروی سابق و اقمارش که می خواستند شخصیت انسانی افراد را بگیرند و آنها را لایق بهشت استالینیستی کنند. یکی از وسعت کتابخانه شخصی رهبر جمهوری اسلامی گفته بود من فکر می کنم در کتابخانه ایشان هیچ کتاب تاریخی که به این نوع مسایل پرداخته باشد نیست و یا ایشان این نوع کتابها را دوست ندارند و یا فکر می کنند که این جور اتفاقها تنها برای کسانی می افتد که ولی فقیه نباشند. حتی اگر این ولی فقیه الگوی حکومتش ترکیبی از روش پاپهای قرون وسطی و استالین باشد.
در مورد تعهد هنرمندان، من هم فکر می کنم که نباید همه چیز را با محک تعهد سنجید.متعهد بودن بیشتر بهانه ای است برای پوشاندن بی هنری. تمام آثار جاودانه موسیقی کلاسیک غرب به سفارش و با پشتیبانی کلیسا ساخته شده اند ولی امروز هیچ کسی معتقد نیست که موسیقی کلاسیک غربی هموارکننده راه برای برگشت به دوران اقتدار کلیساست و اگر نه ممکن بود موضعگیری افراد بسیار متفاوت از آن چیزی باشد که امروز است. نمی توان این را هم از نظر دور داشت که جدا کردن اثر هنری ازافریننده آن بسیار مشکل است.مگر آنکه مدت زمان زیادی از خلق اثر گذشته باشد و هنرمند به عنوان آفریننده آن اثر هنری و نه به عنوان به قول شما عمله هیتلر شناخته شود. با همه اینها معتقدم که هنرمندی که هنر خود را به قدرتمندان ستمگر می فروشد ارزش کار خود را تنزل می دهد همانند شاعرانی که مجیزگوی حاکمان ستمگر شده اند. مسلما هنری که در جهت ارزشهای انسانی باشد ماندگارتر و مقبولتر خواهد بود. این مردمان هستند که ارزش واقعی آثار هنری را تعیین می کنند نه خود هنرمندان."

***

دوست ارجمند
از این که با وجود گرفتاری های درسی و کاری وقت گذاشته اید و نظر خود را نوشته اید متشکرم. اشاره کرده اید به وقت گذاشتن برای مطالعه ی ادبیات کلاسیک و نوشته هایی غیر از کتب تخصصی و علوم تجربی و مطالب وب لاگ ها و اتفاقا انگشت گذاشته اید بر نقطه ای که بسیار حساس و گاه دردناک است و آن مطالعه ی مطالب وب لاگ هاست. من چون خود "گرفتار"ِ چنین مطالعه ای شده ام این "مشکل" را تا حدودی می شناسم و اتفاقا دنبال فرصتی بودم که بتوانم در مورد آن صحبت کنم. از کلمات "گرفتار" و "مشکل" استفاده کردم، و فکر می کنم در توصیف مطالعه ی وب لاگ ها -یا به عبارتی مطالعه ی وب لاگی- این ها کلمات به جایی باشند چرا که جذابیت مطالعه ی وب لاگی گاه باعث می شود که خواننده ی وب لاگی از مطالعه کتاب، بخصوص کتاب های سنگین که خواندن شان زحمت دارد و وقت بیشتر می خواهد باز بماند. حکم کلی نمی دهم و نمی گویم همه چنین گرفتاری یی داریم ولی خود من گاه پیش می آید که حس می کنم در مطالعه ی وب لاگ ها افراط می کنم، بس که مطالب، به روز و مطرح کننده ی مسائل جاری ست. خیلی کم پیش می آید مطلبی که در وب لاگی خوانده ام اثر طولانی بر من بگذارد ولی این عیب مطالب وب لاگی نیست بل توقع زیادی ست که امثال ِ من گاه از وب لاگ ها داریم.

همین امروز مطلبی خواندم از آقای امیر مهدی حقیقت در وب لاگ ایشان زیر عنوانِ "داشتن و نداشتن" که یادداشتی ست در باب تفاوت میان نسل جدید و قدیم مترجمان ایرانی که جداً از خواندن آن لذت بردم. یعنی از آن مطالبی بود که دوست داشتم هم چنان ادامه داشته باشد و تمام نشود! (حالا برای این تمام نشدن مطالب خواندنی گاه خواننده ای مثل من آرزوی طولانی بودن آن را می کند گاه مثل آقای دانیل جعفری -نویسنده ی وب لاگ بیانکونرو- مطلب را نگه می دارد و نمی خواند تا سر فرصت و با لذت بسیار آن را مطالعه کند). البته این مطلب قبلا در چلچراغ چاپ شده بود، که من این شماره ی چلچراغ را هنوز نخوانده ام، ولی مهم این است که این مطلب که در وب لاگ منتشر شده و مطلبی وب لاگی می تواند نامیده شود، نکاتی را مطرح می کند که می تواند تا مدت ها ذهن را به خود مشغول دارد و برای مطالب تحقیقی بعدی راه گشا باشد. اغلب مطالب وب لاگی چنین نیست و بیشتر مطالب ِ روزانه است -که البته باید باشد- و انتظار و توقع مطلب علمی و ماندگار نباید از آن ها داشت.

اما این استدلال برای منِ خواننده ی وب لاگی کافی نیست و گاهی مثل افراد معتاد، قدرت بلند شدن از پای منقل کامپیوتر را پیدا نمی کنم و تا یک "بست" از یک وب لاگ دیگر به صفحه ی نمایشگر نچسبانم، میل به "بس" کردن و از پای دستگاه بلند شدن و سراغ یک کتاب یا یک نشریه ی علمی رفتن ندارم! و این عیب نه از وب لاگ که از من است که باید بتوانم خودم را جمع و جور کنم و به هر چیز وقتی متناسب با وزن آن بدهم.

ولی صادقانه اعتراف می کنم که کار بسیار مشکلی ست و از وقتی با دنیای اینترنت و وب لاگ های فارسی آشنا شده ام، تعداد کتاب هایی که وقت می کنم بخوانم کم تر شده هر چند با گذاشتن وقت بیشتر و به قیمت خستگی سعی در جبران این کاهش دارم.

حال سوالاتی که اشخاص آشنا با دو جهان کتاب و وب لاگ باید به آن ها پاسخ دهند و این پاسخ ها می تواند پایه ای برای انجام کار تحقیقی در مورد وب لاگ ها و تاثیر آن بر خوانندگان اهل مطالعه باشد این هاست:

- دلایل جذابیت مطالب وب لاگی در چیست؟
- چرا خواننده ای که وقت برای خواندن مطالب وب لاگی دارد، وقت برای مطالعه ی کتاب ندارد؟
- مشکل کتاب های ما چیست که نسبت به وب لاگ خواننده ی کم تری دارد؟
- اختصار و سَبُکی مطلب تا کجا جایز است؟ (یک نگاه به مطالب توئیتری بالاترین نشان می دهد که بیشترین آرا متعلق به نوشته های تک جمله ای و عکس هاست).
- آیا می توان از وب لاگ به کتاب رسید؟ یا این که کتاب خوان هایی که وب لاگ خوان می شوند به خاطر اعتیاد وب لاگی از مطالعه ی کتاب باز می مانند؟
...

و سوالات دیگری از این قبیل که امروز هم نه، بالاخره فردا مطرح خواهد شد و باید به آن ها پاسخ داد.

اما در مورد نکات دیگری که مطرح کرده اید:
در مورد جنبش سبز آرزو می کنم آن چه شما گفته اید اتفاق بیفتد.
در مورد هنر با نظر شما موافقم. مثال موسیقی کلاسیک مثال روشنگری بود.
در مورد به زور بهشت بردن، چه بهشت کاتولیکی، چه بهشت کمونیستی، چه بهشت اسلامی و چه هر بهشت ایدئولوژیک دیگر، ظاهرا درسی از گذشتگان گرفته نمی شود. این کتاب ها را گویا فقط کسانی که قرار است به بهشت برده شوند می خوانند، و کسانی که به بهشت می بَرَند، چون آماده کردن مسافران خیلی وقت شان را می گیرد، فرصت مطالعه ندارند!

با تشکر از شما که با نوشتن نظرتان امکان این گفت و گو را فراهم آوردید. سخن

sokhan November 19, 2009 03:12 AM
نظرات

سرافزار کردید قربان با لینک دادن به وبلاگ من.
یک چیزکی نوشتم با الهام از این نوشته شما.
توصیه ای هم کوتاه دارم که راه حل بنده بوده برای جبران کم خوانی نامربوط به رشته ام : کتاب صوتی
شاد باشید

Daniel November 20, 2009 04:20 AM

با درود
پائین بودن آمار کتاب و کتابخوانی در ایران موضوع تازه ای نیست. سالهای گذشته و گذاشتن ترازو در کتابفروشی و فروش کتاب کیلوئی را مسلما فراموش نکرده اید.
در آنزمان نیز بحث بر همین بود که چرا ایرانی کتابخوان یا اصولا اهل مطالعه نیست؟ چرا فروش رمان فلان نویسنده فروش بهتری از فلان کتاب علمی یا ایدئولوژی دارد؟ آنزمان درد کمبود خواننده مشتاق نبود بلکه اشکال اصلی متن و نوشته و محتوای کتاب بود. بحث بر سر عدم استقبال از اینگونه کتابها بود.
فراموش نکنیم در همان روزگار برای نوشته های استادانی نظیر دشتی ، فروزانفر ، باستانی پاریزی ، صادق هدایت ، دهخدا و بسیاری از نویسندگان و محققین دیگر باید با پارتی بازی و حتی التماس ، دم و دود کتاب فروشیهای اطراف دانشگاه تهران دید و مشتاقان برای تهیه نوشته بزرگان سخن آنزمان سر و دست میشکستند. بگذریم که خانه ای نبود که گلستان و بوستان و مثنوی و حافظ و خیام را روی طاقجه خانه نداشته باشد و عصر و شبی بدون خواندن آنها شروع یا پایان نیابد.
متاسفانه امروزه وضعیت صدها بار بدتر از آنزمان است. همان خیام و حافظ و سعدی مورد نوازش وزارت ارشاد قرار گرفته و گاهی چنان آنها را مثله کرده اند که به شاعران آن باید شک نمود! آنقدر آش شور شده که چنین کتابهایی را با پسوند ارشادی میشناسند مثلا حافظ ارشادی و مثنوی ارشادی!
حتی تجدید چاپ کتابهای قدیمی نیز از تیغ سانسور ارشادی نمیگذرد و هر کتابی با نسخه اولیه خود زمین تا آسمان فاصله مطلب و محتوی پیدا میکند. امیدوارم کتابسوزیهای اوایل انقلاب و مقابل دانشگاه را فراموش نکرده باشید که به کتابسوزان نازیها زکی گفته بود و آیت الله خلخالی از آن بنام انقلاب فرهنگی نام میبرد. فراموش نمیکنم از یکی از تاریخ نویسان پرسیده بودند چرا متن کتابهای تاریخی خود را با تجدید چاپ تغییر داده اید و پاسخ آن جناب جالب بود که من هیچگونه تغییری ندادم از چاپخانه اینجور بیرون آمد!
امروزه نویسنده یا محقق حتما باید بنوعی با دستمال ابریشمی آشنائی داشته باشد و مطلب را طوری بتاباند که در آن از جمهوری اسلامی نامی بنکوئی برده شود حتی اگر نوشته تحقیقی مربوط به دوران مغول باشد. اغلب ترجمه های علمی آبگوشتی تر از گذشته است و از آنجا که حق خود میدانیم از مولف خارجی بدزدیم و بنام خود قالب زنیم ، روز بروز اعتماد خواننده به کتابهای تحقیقی کم و کمتر شده است. دستکاری و سانسور ادارات مختلف دولتی باعث شده کتابها هم از نظر محتوی و هم از نظر متن و موضوع تبدیل به شیر بی یال و دم و اشکم شود. تازه در قدیم زیاد هم مردم اهل سیاست و صاحب نظر سیاسی نبودند.
از طرفی به استادان دانشگاهها نیز مرتبا تذکر داده میشود که از تدریس یا توصیه مولفان و محققان خارجی بدون مشاورت با وزارت ارشاد بکلی خودداری کنند. قیمت کتابها نیز نجومی است و فقط کسانی آنرا میتوانند تهیه کنند که یا پدرشان از سرداران سپاه و یا از نخبگان حکومت و کتاب تهیه شده هم به مهر وزارت ارشاد ممهور.
خواننده مشتاق هست ، مطلب خوب و سالم کجاست؟

***

با تشکر از شما، این که علاقه ی کم به مطالعه ی کتاب در ایران دلایل مختلفی دارد که شما نیز به چند تای آن ها اشاره کرده اید، باید مورد بررسی قرار گیرد هر چند با وجود حکومت فعلی اگر دلایل آن هم مشخص شود امید به رفع این مشکل نمی رود.

ولی سوالی که ما به عنوان وب لاگ نویس و وب لاگ خوان می توانیم مطرح کنیم این است که اگر علاقه به "مطالعه" در مجموع کم است، چرا بسیاری وقت برای خواندن مطالب وب لاگی می گذارند؟ اما همین عده رغبت به مطالعه ی کتاب ندارند؟ یا اگر کتاب می خوانند، فقط در بخش تخصص خودشان و در ارتباط با حرفه و درس خودشان این کار را انجام می دهند. اگر مطالعه، عبارت از خواندن کلمات نوشته شده بر روی کاغذ یا صفحه ی نمایشگر باشد، این کار در بخش بزرگی از جامعه ی تحصیل کرده که با کامپیوتر و اینترنت سر و کار دارند صورت می پذیرد و اصلِ "مطالعه"، یعنی حرکت دادن چشم بر روی کلمات نوشته شده مشکلی ایجاد نمی کند.

می ماند دلایل جذابیت مطالب وب لاگی. آیا خواننده خود را به نویسنده نزدیک احساس می کند. آیا امکان اظهار نظر و نقد و مخالفت و موافقت با نویسنده در او اشتیاق مطالعه ایجاد می کند. آیا نوشته های اینترنتی در مجموع، زنده تر از نوشته های کاغذی به نظر می آیند و خواننده خود را با موجودی زنده رو به رو می بیند و دریافت فکر این موجود زنده برای او راحت تر است. و سوالات دیگری از این قبیل که به محتوا ربط ندارد و به شکل ارائه و اصولا مختصات جدیدی که عالمِ مجازی اینترنت و وبلاگ ها به وجود می آورد مربوط است.

در این مورد باید اهل اینترنت و وب لاگ بحث کنند شاید نتایج جالبی که به مطالعه ی بیشتر کتاب هم بینجامد به دست آید. با سپاس مجدد. سخن

ورجاوند November 19, 2009 05:10 PM