July 05, 2005

وب لاگ ها و زبان فارسي (10)

باز به گذشته برگرديم و ببينيم آيا سخنوران ما مي توانستند آن چه را که در فکر داشتند مستقيما و بدون واسطه روي کاغذ بياورند يا خير. جواب کلي البته منفي است و فاصله اي که ميان انديشه و نوشته در گذشته وجود داشت آن قدر زياد بود که خواننده براي فهميدن متن نياز به تفسير داشت. مي توانيم اين قاعده ي کلي را در نظر بگيريم که هر چه فاصله ي فکر و نوشته بيشتر باشد، سخن چند پهلوتر مي شود و هر چه پهلوهاي سخن بيشتر شود تفسير سخن لازم تر مي گردد.

يکي از دلايل فاصله ميان فکر و نوشته، خود ِ قالب سخن بود. سخن را اکثر سخنوران در قالب شعر مي ريختند و نثر، خريدار چنداني نداشت. لباس ِ شعر اگر چه زيبا و موزون بود اما به شدت تنگ بود و هيکل ِ معني، بايد به زور در آن گنجانده (و گاه چپانده!) مي شد. تعداد کلمه ها محدود به ديوارهاي شعر بود و تمام مقصود بايد با همان کلمات اندک رسانده مي شد که اغلب امکان پذير نبود و جاي تفسير هميشه باز مي ماند.

در نثر هم اگر چه وضع سخنور بهتر بود، باز هم قالب سخن و محدوديت هاي فکري و خودسانسوري نويسنده جا را براي بيان صريح تنگ مي کرد و تفسير را ضرور مي ساخت.

خلاصه هيچ شاعر و نويسنده اي نمي توانست به زبان سر راست بگويد که چه مي خواهد و حرف حسابش چيست. همه چيز بايد در هم مي پيچيد و آرايه هاي مختلف به کار گرفته مي شد والا از پول و صله و سکه ي طلا خبري نبود! شاعر و نويسنده مجبور بود هر چه مي گويد به آيات و احاديث و سخن بزرگان استناد کند تا اولا حرف اش عالمانه جلوه گر شود و ثانيا موجب آشوب و اعتراض نشود و ثالثا جناب خريدار - که خليفه و سلطان و حاکم و وزير است - از خواندن آن خشنود گردد. اين پيچيدگي ها را آن قدر به کار بردند که بازگشايي و "دِکُد" کردن شعر و نثر تبديل به يک رشته ي علمي شد و "معاني" و "بيان" نام گرفت.

معاني و بيان بر خلاف آن چه در دانشگاه ها ياد داده مي شود، علم و فني نيست که به کمک آن بتوانيم بهتر بنويسيم بلکه علم و فني است که به کمک آن مي توانيم سر در آوريم شاعر و نويسنده ي معذب و عصا قورت داده ي ديروز، چه زنجيرهاي عجيب و غريبي به دست و پايش پيچيده بوده و چه قدر براي گفتن يک حرف ساده پشتک و وارو زده است! معاني و بيان در واقع علمي است که با آن ها همين پشتک زدن ها را کشف و قانون مند مي کنيم!

مثلا مي گويند استعاره يا ارسال المثل يا مماثله يا استطراد يا تجنيس يا اقتباس يا تجاهل العارف يا هزار اسم عجيب و غريب ديگر. اينها چيزهايي نيست که نويسنده يا شاعر هزار سال پيش آن ها را مي دانسته و بر اساس آن ها چيزي سروده يا نوشته بلکه نويسنده و شاعر بر اساس سُنَت زمان، شعر و نثري مرتکب شده و بعدها ديگران براي اين که سر در بياورند مقصود او از آن شعر و نوشته چه بوده، قانون ِ شيرين کاري هاي او را کشف کرده اند و وقتي مرتب توسط او يا ديگران به کار رفته نامي بر آن نهاده اند.

بگذاريد کمي در تعريف ها دقيق تر شويم. شايد برخي حوصله خواندن اين مطالب را نداشته باشند که مي توانند مطالعه متن را همين جا متوقف کنند و به سراغ مبحث بعدي ما بروند.

مي گويند فايده ي علم "معاني" در اين است که کسي که بر آن آگاه باشد مي تواند رازهاي بلاغت و "شيوايي سخن" در نظم و نثر را دريابد. به زبان "آدميزاد" معاني علمي است که عالِم ِ آن مي تواند بفهمد چرا يک شعر يا نوشته ي نثر، زيبا و دلنشين است. مثلا شماي خواننده اگر از نثر ف.م.سخن خوشتان آمد (يا خداي ناکرده بدتان آمد!) اگر مجهز به دانش بيان باشيد مي توانيد بفهميد که چه چيز در مطالب او باعث خوب (يا بد) شدن نوشته شده. اينجا کسي نمي گويد آقاي نويسنده شما حرفت را بزن و مقصودت را برسان و به هر زباني که سخن مي گويي سخن بگو فقط جوري بگو که ما بفهميم تو چه مي گويي، بلکه نوشته را عده اي اديب و جراح و متخصص ِ کلمه و دستور ِ زبان، روي تخت جراحي مي خوابانند و آن را تکه پاره مي کنند تا کشف کنند چه عواملي کلمات و جملات را به هم پيوند مي دهند و نوشته را خوب يا بد مي کنند.

يک علم ديگر هست به نام "بيان" که اين يکي بيشتر به بحث ما مي خورد و آن علمي است که به کمک آنها مي توانيم بفهميم که شاعر يا نويسنده چه مي خواسته بگويد و چقدر حرف را پيچانده تا به آن چه که اکنون در مقابل ماست دست پيدا کند! درست مثل اين است که شاعر يا نويسنده حرف سر راست را - که مثل يک تکه نخ صاف است - در دستش گرفته و بنا به "مُد ِ روز" بارها گره زده و شکل داده و "آرايه" بسته و وظيفه ي علم بيان باز کردن اين گره ها و صاف کردن ِ نخ و درک مطلب است.

شما براي اين که متون و شعرهاي قديمي را بفهميد جدا بايد مسلح به اين علم باشيد والا غير ممکن است به مقصود نويسنده پي ببريد. مثلا يکي از کارهايي که شاعر و نويسنده در نوشته اش انجام مي داد "اشاره" يا به زبان فرنگي Allusion بود (خواننده ي علاقمند اگر مايل باشد مي تواند به ريشه ي لاتين اين کلمه و معني آن مثلا در يک فرهنگ اِتي مولوژي زبان انگليسي يا فرهنگ "وبستر" توجه کند که قطعا برايش جالب خواهد بود).

معني اشاره مشخص است: همان حرکتي که با انگشت و چشم و ابرو و حرکت تن و بدن انجام مي دهيم و با اين حرکت چيزي را نشان مي دهيم. يعني به جاي حرف زدن و گفتن اين که مثلا "اون آقا رو ببين"، يک ذره کله را به سمت جلو حرکت مي دهيم و اندکي ابرو را به بالا مي اندازيم و طرف را با همين اشاره نشان مي دهيم و کل جمله را در اين حرکت خلاصه مي کنيم. خاصيت اين اشاره آن است که کسي جز ما و شخص مخاطب متوجه آن نمي شود و به کار بردن اين فن بر ضد ماموران سانسور البته لازم و واجب بوده است!

معني ادبي اشاره هم همين است که شاعر و نويسنده، معني زياد را با کلمات کم بيان کند. چه ضرورتي بوده که شاعر و نويسنده چنين کند و حرف را در کلمات اندک بگنجاند، وارد آن نمي شوم چون سخن طولاني مي شود. اما چنين بوده و اين اختصار گاه مانع فهم مطلب مي شده و اين علم براي توضيح قانون مندي هاي آن به وجود آمده است.

به همين ترتيب تلميح و اقتباس و تمثيل و امثال اينها که براي تفسير کلام و فهم شعر و نثر ضروري بوده است.

اين ها تا زماني که نوشته ها وارد عرصه ي اجتماع نشده و جنبه ي هنري و تفنني داشته البته لازم و قابل تحمل است ولي وقتي نوشته يا شعري وارد عرصه اجتماع مي شود و با توده مردم عادي سر و کار پيدا مي کند ديگر قابل استفاده و تحمل نيست و بايد به قدري مصرف شود که حداقل مقصود شاعر و نويسنده را درست برساند.

جايي که
"شعر
رهايي است
نجات است و آزادي.
ترديدي است
که سر انجام
به يقين مي گرايد
و گلوله اي
که به انجام کار
شليک مي شود.
آهي به رضاي خاطر است
از سر آسودگي" (شاملو)

ديگر نمي توان نشست منتظر عالِم ِ بيان شد که طرف چه مي گويد. اينها نه نفي معاني است نه نفي بيان، نه نفي شعر شاعران گذشته، نه نفي نثر نويسندگان قديمي، نه دشمني با تعطف و مماثله و ايجاز و اطناب بلکه يک ضرورت است؛ ضرورت زمان. وب لاگ هاي فارسي و رشد باور نکردني آن ها اين ضرورت را به خوبي نشان مي دهد.

ادامه دارد...

وب لاگ ها و زبان فارسی (1)
وب لاگ ها و زبان فارسی (2)
وب لاگ ها و زبان فارسی (3)
وب لاگ ها و زبان فارسی (4)
وب لاگ ها و زبان فارسی (5)
وب لاگ ها و زبان فارسی (6)
وب لاگ ها و زبان فارسی (7)
وب لاگ ها و زبان فارسی (8)
وب لاگ ها و زبان فارسی (9)

sokhan July 5, 2005 02:20 PM
نظرات

سخن عزیز من این سری مقاله های شما را بطور جدی می‌خوانم و پیگیری می‌کنم منتظرم تمام شود تا به کل آن‌هم لینک بدهم. خودت می‌دانی وبلاگ پدیده‌ای جدید است و حرف در مورد آن هم تازه و جدید است، پس اجازه بدهید تا پایان کار.

بیلی و من July 5, 2005 03:33 PM