November 30, 2005

وب لاگ ها و زبان فارسي (15)

نوشته ي امروزمان را با درس آشپزي شروع مي کنيم! البته من اصلا و ابدا آشپزي نمي دانم و نسخه اي که در اينجا مي گذارم از براي مثال است و علاقمندان به غذاهاي خوشمزه مي توانند به کتاب مستطاب آشپزي نجف دريابندري و يا همان کتاب مشهور همه پسند رزا منتظمي مراجعه کنند!

فکر کنيد که دويست گرم گوشت چرخ کرده در اختيار داريد! نه فلفلي، نه نمکي، نه پيازي و نه هيچ چيز ديگر. با اين ماده ي اوليه چه غذايي مي توان درست کرد؟ هيچ! شايد بتوان آن را به نحوي برشته کرد و براي رفع گرسنگي خورد ولي قطعا نام غذا بر آن نمي توان نهاد.

حال همراه با گوشت، مقداري روغن و نمک و فلفل و پياز در اختيار شما قرار مي گيرد. چه غذايي مي توان با آن درست کرد؟ تنها چيزي که مي توان با اين مواد محدود درست کرد کباب ديگي دانشجويي است! آيا مي توان غذاي ديگري با اين مواد درست کرد؟ خير! آيا مي توان تنوع غذايي با اين مواد ايجاد کرد؟ خير!

اگر چند عدد تخم مرغ و آرد و زعفران و سيب زميني هم در اختيارتان باشد، با مجموع اين مواد مي توانيد کتلت هم درست کنيد! با اين مواد متنوع، شما قدرت انتخاب خواهيد داشت و خواهيد توانست ميان نيمرو و کباب و کتلت يکي را انتخاب و طبخ کنيد.

فکر، و در مرحله ي بعدي نوشته هم مانند همين غذاهاست. ماده ي اوليه ي فکر و نوشتن، کلمه است. هرگاه تعداد کلمات محدود باشد، قدرت ِ ساخت ِ فکر و نوشته محدود مي شود. هر گاه تعداد کلمات زياد باشد، قدرت ساخت فکر و نوشته زياد مي شود. البته کميت به تنهايي مهم نيست. متفکر و نويسنده بايد بلد باشد که کلمات را چگونه کنار هم بچيند و حرفي تازه با آن ها بزند. به عبارتي اگر گوشت و تخم مرغ و سيب زميني را در اختيار داشته باشيد و بلد نباشيد که چطور آن ها را با هم ترکيب کنيد، قطعا غذايي به نام کتلت بر سفره تان قرار نخواهد گرفت و يا اگر از روي کتاب هاي آشپزي هم موفق به طبخ آن شويد قطعا چيز ِ خوشمزه اي نخواهد شد و رد ناشيگري به همراه خواهد داشت. اين جمله معمولي را نگاه کنيد: "در شهر نگاري نيست که دل ما ببرد". حال نيست را به اول سطر ببريد تا همين جمله ي معمولي تبديل به شعر حافظ شود: "نيست در شهر نگاري که دل ما ببرد". اين جمله ي روزمره را نگاه کنيد: "اصل چيزي ست که هست و بوده". حال کمي کلمات را جا به جا کنيد تا همين جمله ي عادي نوشته ي ابراهيم گلستان شود: "چيزي که هست و بوده است اصل است".

نوشتن، مثل غذا پختن، نياز به تمرين و ممارست دارد. در اثر تمرين و کار مداوم، قدرت خلاقه تقويت مي شود و امکان آفرينش پديد مي آيد.

اما وب لاگ، آشپزخانه اي است که به ما امکان تجربه در پخت غذاهاي مختلف مي دهد. مواد اوليه ي لازم براي تهيه نوشته در وب لاگ، کلمه است. اين کلمات مي تواند محدود يا گسترده باشد. وب لاگ نويس مي تواند در استفاده از کلمات بي تجربه يا متبحر باشد. چيزي که مهم است اين است که اولا اين امکان به وجود آمده و در اختيار کساني که اهل تجربه کردن هستند قرار گرفته و ثانيا موقعيتي به وجود آورده براي تمرين کردن که خود باعث خلاقيت و آفرينش مي شود.

وب لاگ نويسي که با ششصد کلمه و پنجاه ايده شروع به نوشتن مي کند، - و غذايي شبيه به نيمرو درست مي کند – اگر پي گير باشد، دير يا زود مجبور خواهد شد که در نوشته هايش تنوع ايجاد کند و حرف هاي تازه بزند. او دو راه خواهد داشت: يا با همان کلمات و ايده ها بازي کند و بعد از مدتي به تکرار خود و انديشه هايش بيفتد – که در عالم نويسندگي يعني مردن -، يا به فکر کلمات جديد و ايده هاي نو باشد و با مطالعه و مشاهده و تفکر به کسب مواد جديد اقدام کند.

کساني که با شوق و ذوق شروع به نوشتن مي کنند و گمان دارند که آن قدر حرف براي گفتن دارند که کار يک روز و دو روز نخواهد بود، بعد از يکي دو ماه نوشتن، به اين نقطه مي رسند، که ديگر نمي دانم چه بگويم و چه بنويسم و ايده کم آوردم و خسته شدم و غيره و غيره. اين همان لحظه اي است که کلمه و ايده تمام مي شود و شخص به تکرار مي افتد و تکرار، خواننده را خسته و گريزان مي کند و نويسنده تنها و بي خواننده مي ماند.

اينجا مي توان با مشاهده آن چه در اطراف مان مي گذرد، با مطالعه ي خواندني ها و ديدني ها و شنيدني ها، با فکر کردن در باره ي مسائل مختلف، به اقيانوسي از افکار و انديشه ها و کلمات نو دست يافت. وب لاگ ِ ما، محلي خواهد بود براي نشان دادن اين خلاقيت و آفرينش؛ خلاقيت و آفرينشي که اگر کسي هم متوجه آن نشود، خودمان متوجه آن خواهيم شد.

ادامه دارد...

وب لاگ ها و زبان فارسی (1)
وب لاگ ها و زبان فارسی (2)
وب لاگ ها و زبان فارسی (3)
وب لاگ ها و زبان فارسی (4)
وب لاگ ها و زبان فارسی (5)
وب لاگ ها و زبان فارسی (6)
وب لاگ ها و زبان فارسی (7)
وب لاگ ها و زبان فارسی (8)
وب لاگ ها و زبان فارسی (9)
وب لاگ ها و زبان فارسی (10)
وب لاگ ها و زبان فارسی (11)
وب لاگ ها و زبان فارسی (12)
وب لاگ ها و زبان فارسی (13)
وب لاگ ها و زبان فارسی (14)

sokhan November 30, 2005 06:53 PM
نظرات

مثل هميشه آموزنده. در بلاگ نيوز لينک داده شد

حميد/ميداف November 30, 2005 11:02 PM

فرض کنيد که گوشت، روغن، نمک، فلفل و يياز در اختيار داريد ولی يک نفر در آشيزخانه با تيغ ساطور دستتان را قلم يا قطع کند. چه فايده، ديگر اصلا آشيزی نميتوانيد بکنيد!
وبلاگ هم مثل يک آشيزخانه ميباشد اما با چند تا اختلاف. فرض کنيد که کلمه، فکر، قلم، کاغذ و همه چيز داشته باشيد. خوب مينويسيد و تمام هم ميشود ولی تيغ سانسور همه را محو ميکند.
در واقع اختلاف اول در اينست که تيغ ساطور آشيزخانه به تيغ سانسور وبلاگ شرف دارد چون از اول تکليف آشيز را مشخص ميکند که به فکر غذا باشد يا نه ولی در وبلاگ اول بايد بنويسی بعد تيغ سانسور رول خودش را بازی ميکند**.
همچنين آشيزخانه چه به آشيز متعلق باشد چه نباشد رولی برای آشيز بيچاره بازی نميکند و ممکن است شخصی بزور يا با اجازه وارد آنجا شود و از تيغ ساطور استفاده کند، اين شخص ممکن است از دوستان آشيز باشد و از روی نادانی و بدون غرض اينکار را کرده باشد، اين شخص ممکن است اصلا خود آشيز باشی باشد و...
ولی تيغ سانسور فقط و فقط توسط صاحب بلاگ و با نيت و هدف قبلی اعمال ميشود.

جناب ف. م. س.(سانسورچی)
البته که آشيزخانه و وبلاگ شباهتهای زيادی هم به هم دارند. از جمله اينکه همانطور که غذا ميتواند بدمزه يا خوشمزه، شور يا شيرين، تند يا ملس و... باشد، نوشته هم ميتواند تند يا ملايم، باب ميل يا ناباب ميل، تحليلی يا غير تحليلی و... باشد، ولی همانطور که مزه و کيفيت و نوع غذا را ذائقه های مختلف تعيين ميکنند، حد و مرز توهين آميز بودن يا نبودن، آموزنده بودن يا مستهجن بودن، منطقی بودن يا نبودن، با ربط بودن يا نبودن و... را هم سليقه های فکری مختلف تعيين ميکنند. بعنوان مثال چند روز قبل يکی از خوانندگان شما اظهار کرد که يک مثال که از جانب من گفته شده بود برايش آموزنده تر از کل مطلب شما در آنروز بود!
اتفاقا بر خلاف نظر جنابعالی، اگر راه نوشتن برای همه باز باشد و محدوديت و مرزی برای کسی منظور نشود (به غير از موارد نادر) هيچوقت قافيه نويسنده بعد از ۲ ماه به تنگ نمی آيد زيرا که مطالب سير يويايی خودشان را طی ميکنند.
بنابراين اگر ميخواهی رفته رفته با ريزش خواننده و کامنت گذار مواجه نشوی و درب وبلاگت تخته نشود از روش طالبانی که ييش گرفته ای دست بردار. گيرم که مطالب من يا هر کس ديگری باب ميلت نباشد و منتشر نکنی ولی من شخصا در بلاگهای ديگر آنها را منتشر ميکنم.

** البته موارد استثناء هم وجود دارند که از اول تکليف ملت را مشخص ميکنند (مثل شبح)

faranak November 30, 2005 09:49 PM