January 06, 2006

وب لاگ ها و زبان فارسي (16)

در يکي از مقالات اين مجموعه به موضوع تکامل زبان اشاره کردم و در اينجا به همين موضوع از زاويه اي ديگر مي پردازم.

جدال ِ بين اهل ادبيات و اهل زبان در دوره ي ما با شدت و حدت ادامه دارد و خوشبختانه زبان شناسان با دقيق تر شدن دانش زبان شناسي مي توانند تغيير و تکامل ِ زبان را به طور علمي توضيح دهند و قيدهايي را که اهل ادبيات و زبان ِ "سالم" بر پاي اهل قلم مي نهند بردارند.

اگر قرار بود اهل ادبيات ِ هر دوره حرف شان حجت باشد و با امر و نهي آنها زبان از تکامل و تغيير باز بماند امروز بايد چنين جملاتي مي خوانديم و مي شنيديم:
"... و اين ديگر همه ي ايران زمين است از بهر ِ آنکه ايران بيشتر اين است که ياذ کرديم و بدانکه اندر آغاز اين کتاب، مردم فراوان سخن گويند و ما ياذ کنيم گفتار هر گروهي، تا دانسته شود آن را که خواهذ برسذ و آن راهي که خوشتر آيدش بر آن بروذ، و اندر نامه ي پسر مقفع و حمزه اصفهاني و مانندگان ايذون شنيديم که از گاه ِ آدم صفي صلوات الله و سلامه عليه فراز تا بدين گاه که آغاز اين نامه کردند، پنج هزار و هفتصد سال است و نخستين مردي که اندر زمين بديذ آمذ آدم بوذ..."

آري اگر کار با مرحوم ابومنصور بود ما بايد امروز جملات مان را با چنين بافتي مي نوشتيم و به جاي "د" هم از "ذ" استفاده مي کرديم و احتمالا بر اين اعتقاد هم پاي مي فشرديم که از زمان حضرت آدم تا سال سيصد و چهل و پنج شش هجري قمري که مقدمه ي شاهنامه ابومنصوري نوشته شد، همه اش 5700 سال بوده، يعني همان چيزي که مسيحيان به آن اعتقاد داشتند و به خاطرش آدم مي سوزاندند. حتما اگر کسي از اين شيوه تخطي مي کرد متهم مي شد به بيسوادي و از آن بدتر به فاسد کردن زبان شيرين فارسي. در آن دوران هم کسي به نام فردينان دو سوسور نبود که علم زبان شناسي را دقيق کند و نتيجه اين مي شد که اهل تحول و تکامل، تک و تنها گير يک مشت آدم بد اخلاق اديب مي افتادند و نمي دانستند چرا بايد به جاي "د" از "ذ" استفاده کنند و دائم کلمه ي "اندر" به کار ببرند و و "دانسته شود" و "خوشتر آيد" و "نامه کردن" افعال شان باشد. وب لاگ هم نبود که کسي جسارت کند و پته ي بيسوادي خودش را روي آب بريزد و زبان را به ابتذال بکشد و خلاصه کار مردم بسيار دشوار مي شد.

اما اين تحول صورت گرفت. نه تنها اين تحول، بلکه تحولاتي به مراتب عجيب تر و پيچيده تر و "وحشتناک تر". از خودم سوال مي کنم اگر استاد بزرگ و حقيقتا دانشمندي که امروز حال شان از جدانويسي و نبودن حساب کتاب در خط فارسي بد مي شود و آن قدر عواقب اين بد شدن ِ حال زياد است که فرهنگستان زبان و ادب دوباره بخشنامه صادر مي کند که "ها" را مي توان هم به صورت ِ پيوسته و هم ناپيوسته نوشت، چند قرن پيش در صحنه ي ادبيات حضور داشتند و مي ديدند که مذکر و مونث و خنثاي کلمات قرار است از ميان برود و همه کلمات يک شکل و بي هويت شوند چه حالي به ايشان دست مي داد؟

ما چيزي به نام فساد زبان نداريم. آن چه هست تغيير، بنا بر ضرورت است. کلمات مي آيند و مي روند و تغيير ِ معني مي دهند. اين يک اصل است و متناسب با زمان، و توليدات مادي و معنوي بشر به وقوع مي پيوندد. هر اختراعي، واژگان خود را مي آفريند و مجموعه ي اين واژگان، جملات جديدي را خلق مي کنند و مفاهيم جديدي را بر زبان ها جاري مي سازند. اين تغيير حتما نبايد تخصصي و فني باشد بلکه فکر و انديشه و هنر را هم در بر مي گيرد. آن جا هم که فن و انديشه در پيوند با مردم عادي، خود مي نماياند، فرهنگ عمومي و عامه هم تحت تاثير قرار مي گيرد، چنان که نفوذ گسترده ي صنعت رايانه و اطلاعات در سطوح مختلف اجتماعي، زبان و کارکرد آن را هم خيلي سريع اشاعه داده است. اصل اساسي اين است: آن جا که ضرورت ايجاب کند، تغيير به سرعت انجام مي شود و منتظر هيچ دستور و فرمان و مجوزي نمي ماند.

چند سال بيشتر از آن روزهايي که کامپيوتر تازه در ايران نفوذ کرده بود و اهل فن، نگران ِ چگونگي شکل دادن خط فارسي ِ مطلوب براي اين دستگاه بودند نمي گذرد. طبق معمول، بحث هاي ريزنگرانه و دعواهاي خاله زنکي بر سر جزئياتي که عقل جن هم به آن ها نمي رسيد در گرفته بود. نتيجه اين شد که تا آقايان بيايند به خودشان بجنبند، غربي ها به خاطر ضرورت (آن هم ضرورت عرب زبان ها به استفاده از رايانه و فروش سريع تر محصولات سخت افزاري و نرم افزاري در بازارهاي عربي) ترتيب کار را دادند و انواع و اقسام حروف را در قالب يونيکد ريختند و فارسي عزيز ِ ما هم خود به خود شامل اين اختراع و ابداع شد. آقايان ِ ريزبين هم زبان در کام کشيدند و سکوت اختيار کردند و به گوشه اي خزيدند تا شايد بار ديگر براي کشف و اختراعي جديد آستين ِ همت بالا بزنند! غرض اين که زمان منتظر بنده و سرکار نمي ماند و در عرصه ی زبان و خط جايي که بايد تغيير ايجاد کند، مي کند، چه ما بخواهيم و چه نخواهيم؛ چه راضي باشيم و چه نباشيم.

تغيير ِ دستور زبان البته کندتر است و هرگز به يک باره و ناگهاني صورت نمي گيرد اما آن هم اگر ضرورت ايجاب کند، تغيير مي کند چنان که در طول دو قرن سکوت ِ حاکم بر ايران بافت زبان از هر نظر تغيير کرد.

اکنون، با رشد وب لاگ ها و زبان پويا و جاري وب لاگي، احتمال وقوع تغيير در بافت زبان فارسي بيشتر شده است. اگر زبان ِ امروز ِ ما گنجايش بيان افکار ِ امروزي را داشته باشد، خب به همين صورت باقي خواهد ماند و تغييري صورت نخواهد گرفت. بايد ديد آيا ظرف ِ قديمي زبان، گنجايش افکار نو را دارد يا خير. شايد گنجايش ِ بيشتري هم داشته باشد و سطح افکار پايين باشد، آن وقت اصلا صحبت از ضرورت هم خطاست. اما اگر فکر در اين ظرف نگنجد، بايد قالب را تغيير داد. اديبان ِ بزرگ معتقدند - و هميشه معتقد بوده اند - که ظرف ِ زبان از زمان فردوسي و سعدي تا کنون به اندازه ي کافي بزرگ بوده و هر فکر و دانشي از انديشه هاي کانت و دکارت گرفته تا علوم فضايي و رياضي مي توانسته به همان زبان دوران فردوسي و سعدي بيان شود و اگر نشده به خاطر بيسوادي استفاده کنندگان و نشناختن ظرفيت هاي آن بوده است و هر تغييري که به بهانه ي افزودن ِ ظرفيت ِ زباني صورت گرفته خطا و فساد و ابتذال بوده. مثال آن هم رماني که همان استاد بزرگ از فرانسه به فارسي ترجمه کرده اند و از زبان اهل فرنگستان، اشعار ِ حافظ بيرون مي آيد يا تلاش جانکاه ملک الشعراي بهار براي جاي دادن توصيف طياره و خط آهن در زبان غزل.

ادامه دارد...

وب لاگ ها و زبان فارسی (1)
وب لاگ ها و زبان فارسی (2)
وب لاگ ها و زبان فارسی (3)
وب لاگ ها و زبان فارسی (4)
وب لاگ ها و زبان فارسی (5)
وب لاگ ها و زبان فارسی (6)
وب لاگ ها و زبان فارسی (7)
وب لاگ ها و زبان فارسی (8)
وب لاگ ها و زبان فارسی (9)
وب لاگ ها و زبان فارسی (10)
وب لاگ ها و زبان فارسی (11)
وب لاگ ها و زبان فارسی (12)
وب لاگ ها و زبان فارسی (13)
وب لاگ ها و زبان فارسی (14)
وب لاگ ها و زبان فارسی (15)

sokhan January 6, 2006 03:17 PM
نظرات